پرنده بر شاخسار نخل نشسته بود و حُزن آلود می خواند.

و قافله سالار، در روز نشسته بود به اندیشۀ نابودی شب.

به تک نخل بلند تکیه داده بود و سکینه، محو تماشای او.

مردان کاروان، اندک اندک آمدند و گِرد او حلقه زدند.

و او ساکت نشسته بود.

حبیب گفت؛ مشتاق کلام شماییم یابن رسول الله.

بُریر گفت؛ کلامی بگویید یابن فاطمه.

قافله سالار نگاهی به یاران کرد.

 گفت؛ آنانی را که دوستشان ‌دارم همه رفته‌اند. جدّم، پدرم، مادرم فاطمه، برادرم.

و من مانده‌ام میان کسانی که هرگاه کینه سینه‌ها فرو می‌نشیند و خاموش می‌شود،

پیوسته آن را شعله‌ور می‌سازند.

خدا گواه است و قرآن گویای این حقیقت، کسانی که مقابلمان صف کشیده­اند سلطه‌ای بر من ندارند.

اگر چه روزگار می‌چرخد و مصائب و ناگواریها را بر ما فرود می‌آورد،

ولی من با خوار زیستن و خوار مردن هر دو بیگانه‌ام.

عزیزان من، آماده شوید که کوچ شتابانمان نزدیک است،

جان من برای شهادت شتاب گرفته است و برای مرگی زیبا لحظه‌شماری می­کند.
سکینه در آغوش فاطمه بغض ‌ترکاند و هر دو با هم گریستند.

 همهمه‌ای آرام میان یاران در گرفت.

و لحظاتی به سکوت گذشت.

 به صدای جُون، که به شادی فریاد می زد، یاران به خود آمدند.

گفت؛ عباس از فرات آمد. عباس و علی اکبر آمدند. با مشکهای پُر آب!

 

 


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند. روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.