مرد گفت؛ به گذشته نگاه کن. همین بیست سال اخیر را ببین، کردار و اعمال کوفیان در قبال پدر و برادرت را که به یاد داری.
قافله سالار گفت؛ در پَستی این دنیا همین بس که سر مبارک یحیی را برای پدر ناشناسی هدیه بردند. بنی اسراییل از طلوع فجر تا ظهور شمس هفتاد پیامبر را کُشتند و چنان در بازارهایشان سرگرم داد و ستد شدند که گویی هیچ نکردهاند. خداوند در کیفرشان شتاب نکرد و به آنان مهلت داد،
اما دیری نگذشت که انتقام خدای منتقم آنان را فرا گرفت.
مرد گفت؛ با کُشتن مسلم بن عقیل و هانی بن عُروه و میثم تمار دیگر چه امیدی به کوفه داری؟
گفت، برادر! اگر کسی یا جماعتی در معرض امام مبین قرار بگیرد و نصیحت نپذیرد خدا از او انتقام میگیرد.
مرد آهی کشید و با افسوس سوز دل را برون داد.
گفت؛ بخدا سوگند کوفیان به تو وفا نمیکنند.
قافله سالار گفت؛ اگر ترا در مدینه می دیدم، محلی که جبرئیل در خانه مان میایستاد و اجازه میگرفت
تا نزد جدّم رود را نشانات میدادم.
برادر کوفی، مردمان دانش را از ما گرفتند و از سرچشمۀ خاندان ما سیراب شدند،
مگر می شود آنان بدانند و ما ندانیم!
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.