نهیبی زد به اسب خویش و کران تا کران صحرا را بتاخت.
سرگشته و واله، به جستجوی راهی بود، تا از این هزار راهه راهی بیابد بسوی او.
بر بلندای هر تپه رسید، چشم چرخاند، آنچه بود، بیابان بود و شن، شن بود و صحرا بود.
ناامیدی را نالید و سر اسب گرداند.
هانیه در انتظار، چشم به بیابان دوخته بود و ام وهب، رنجور و ناتوان پلک فرو بسته بود.
از راه رسید و بی محابا لب گشود.
گفت؛ نبود مادر!
ام وهب گفت؛ پیدایشان کن وهب.
گفت؛ همه جا را گشتم. دیگر چه اصرای است؟
ام وهب گفت؛ دَمی بخواب رفتم مسیح رادیدم. زخم خورده و رنجور نهیبم زد؛
چرا فرزند محمد را یاری نمیکنید؟
وهب در خود شکست، اشک در چشمانش خانه کرد و روی از مادر گرفت.
ام وهب گفت؛ پیدایشان کن وهب، پیدایشان کن.
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.