خیمه گاه برپا شد بود، و خورشید رفت تا در پس افق رُخ پنهان کند.
مردان به تیمار اسبان و اشتران، نوجوانان حامل پشته های هیزم،
و زنان در خیمه ای گِرد آمده بودند.
چند زن، پشته های هیزم را از نوجوانان ستاندند، دیگری اجاق را آماده کرد، و آن یکی در حال خمیر کردن آرد، رو به زینب کرد.
گفت؛ کاش برادرت بنی امیه را بحال خود رها می کرد و به استقبال حوادث نمی رفت.
زینب گفت؛ نمی تواند.
گفت؛ نه مردمان یار اویند و نه تقدیر زمانه.
زینب گفت؛ او فرزند راههاى روشن خداست و تدبیر و ترسیم امور عالم به اذن خدا در دست اوست!
پس به انتظار یاری این و آن نمی ماند.
و نگاه اش را به بیرون خیمه دوخت.
و ادامه داد؛ او نور هدایت است در دل تاریکی ها و صحراهای خشک و بی آب و علف. کشتی نجات و معدن قداست و علم و بندگی است.
او امین خدا در زمین و حجت اوست بر بندگان، و خروج او به امر خداست.
پس هرکه از او روی گرداند هلاک خواهد شد.
به صدای دو سوار از دور، نگاه زنان درون خیمه سوی آنان چرخید. محمد و عون سواره از راه رسیدند. زینب به شوق استقبال از آنان، برخاست. دو نوجوان از اسب به پایین جهیدند و خود را به مادر رساندند.
زینب آنان را در آغوش گرفت.
گفت؛ عزیزان مادر!
و سپس سر و رویشان را بوسه زد.
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.