روز عاشورا ،هنگامی که ساعتی بیش تا خلق بزرگترین جنایت تاریخ باقی نمانده بود، امام حسین علیهالسلام به لشکر کوفه نزدیک میشوند تا برای آخرین بار حجّت را بر آنها تمام کنند و شاید آخرین لحظات را برای هدایت و نجات ایشان از دست ندهند.
کوفیان که متوجه حضور امام (ع) میشوند، عربدهکشان و فریاد زنان مانع خطبه خواندن امام(ع) میشوند. امام (ع) رو به آنان میفرماید: وای بر شما! چه زیان میبرید اگر سخن مرا بشنوید؟ من شمارا به راه راست میخوانم. هر کس فرمان برد بر راه صواب باشد و هر که نافرمانی کند هلاک شود. شما از فرامین من سرباز میزنید و سخن مرا گوش نمیدهید؛ چراکه شکمهایتان از مال حرام پرشده و بر دلهایتان مهر شقاوت نهاده. وای بر شما! آیا خاموش نمیشوید و گوش نمیدهید؟
لشکر کوفه خجالتزده ساکت شدند و امام (ع) سخن آغاز نمودند. امام (ع) بادلی مطمئن و بدون واهمه از انبوه لشکریان دشمن و در خطبهای حماسی آنان را لعن نمودند و از پیمانشکنی و خیانت کوفیان گفتند. از دعوتشان و پذیرایی با شمشیر. سپس آنها را به صفاتی چون: بازماندگان احزاب و فراموش کنندگان سنت پیامبر(ص) و کشندگان فرزندان انبیاء و زنازادگانی که برای خود نسب اختیار میکنند و رهبران کفر که قرآن را پاره کردند، متهم نمودند و با شعار هیهات منّا الذلّه آنان را به مبارزه طلبیدند.[1]
امام (ع) در خطبهای صریح و بیپرده به آنان میفهماند که مشکل کار لقمههای حرامی است که خوردهاند و حکومت ظالمانی که زنازادهاند و رهبران کفر و دشمنان دین خدا.
با مرور تاریخ وبررسی تاریخی-جغرافیایی شهر کوفه، سخن امام (ع) و ادعای حق او اثبات میشود.
تأسیس شهر کوفه
شهر کوفه در سال 17 هجری و در زمان حکومت عمر بن خطاب توسط سعد بن ابی وقاص بهمنظور برپایی یک پادگان نظامی برای پیگیری فتوحات در داخل ایران ساخته شد.[2]
کوفه پس از تأسیس به علت خوش آبوهوا بودن ، نزدیکی به فرات و ایران و وضعیت اقتصادی خوبی که از راه غنائم و خراج سرزمینهای فتحشده کسب نموده بود، پذیرای سیل مهاجران از اقوام و گروههای مختلف از سرتاسر مملکت وسیع اسلامی آن روز گردید.
برای بررسی اوضاع کوفه و نتیجهگیری از بحث، لازم و ضروری است که با والیان و امرای کوفه از زمان تأسیس تا زمان واقعه کربلا و عاشورا آشنا شویم. ازاینرو در دو بخش ـ که یکی قبل از ورود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) به کوفه است و بخش دیگر پس از بازگشت امام حسن (ع) به مدینه میباشد ـ و بهاختصار زندگی والیان کوفه را موردبررسی و پژوهش قرار میدهیم:
سعد تا سال 26 هجری ولایت کوفه را بر عهده داشت تا اینکه از جانب عثمان عزل شد او هنگام مرگش 250 هزار درهم از خود باقی گذاشته است.
سعد بن ابی وقاص
پدرش مالک بن وهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب و مادرش حمنه دختر سفیان بن امیه، دخترعموی ابوسفیان میباشد.
سعد فرمانده لشکر عمر برای فتح عراق و قادسیه و نهاوند بود که پس از تأسیس شهر کوفه از جانب عمر به ولایت آن منصوب شد. در مورد اسلام آوردنش خود او مدعی است که هیچ مردی قبل از او مسلمان نشده است؛ مگر اینکه در همان روزی که سعد مسلمان شده او نیز اسلام آورده است. از این ادعای او برمیآید که قبل از امیرالمؤمنین (ع) مسلمان شده است چون میگوید: لقد أتی علی یوم وانی لثلث الاسلام .[3] پس اگر دو ثلث اسلام را پیامبر(ص) و حضرت خدیجه –علیهاالسلام-بدانیم (چون مدعی است هیچ مردی قبل از او مسلمان نشده است مگر در همان روز) او ثلث سوم است و قبل از علی بن ابیطالب (ع) مسلمان شده است که طبق اجماع خاصه و عامه، این حرف درست نیست و ادعایی دروغ میباشد.
سعد یکی از اعضای ششنفره عمر برای تعیین خلیفه بود که به دلیل کینه دیرینهای که از امیرالمؤمنین (ع) در سینه داشت و خلاف میل باطنیاش، به عثمان رأی داد. (قطب راوندی معتقد است که مالک ـ پدر سعد ـ در جنگ بدر توسط امیرالمؤمنین (ع) به قتل رسیده است).[4]
سعد تا سال 26 هجری ولایت کوفه را بر عهده داشت تا اینکه از جانب عثمان عزل شد و بهجای او ولید بن عقبه به ولایت کوفه منصوب شد .[5]
تاریخ طبری علت عزل سعد از ولایت کوفه را اینگونه بیان میکند: سعد که طلب قرض از بیتالمال را دارد با مخالفت عبدالله بن مسعود خزانهدار کوفه مواجه میشود و درگیری بین آن دو رخ میدهد و همین قضیه سبب میشود که عثمان او را عزل نماید .[6]
در مورد دارایی و اموال سعد، عایشه دختر او میگوید: ارسل سعد بن أبی وقاص الی مروان بن الحکم بزکاه عین ماله خمسه آلاف درهم و ترک سعد یوم مات مأتی الف وخمسین ألف درهم .[7]
یعنی هنگام مرگش 250 هزار درهم از خود باقی گذاشته است.
اینک جای سؤال است که سعد اینهمه مال و اموال را از کجا آورده است؟
ولید بن عقبه بن أبان بن ذکوان بن أمیه
نام مادرش أروی بنت کریز است که به این وسیله از طرف مادر برادر عثمان بن عفان میباشد؛ و پدرش عقبه بن ابی معیط همان کسی است که پیامبر(ص) را بسیار آزار میداد، زباله بر در خانه پیامبر(ص) میریخت و بر صورتشان آب دهان میانداخت ؛[8] و درنهایت در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد و به دستور پیامبر (ص) و توسط امیرالمؤمنین (ع) به قتل رسید. بااینکه پیامبر (ص) درباره اسیران توصیههای بسیار مینمودند، ولی چون عقبه دشمن قسمخورده اسلام بود و در صورت آزادی، دوباره به شرارتهای خود ادامه میداد، پیامبر(ص) با در نظر گرفتن مصلحت اسلام فرمان قتل او را صادر نمودند.
ابن حجری مینویسد ولید بن عقبه که از اشراف قریش بود روزی نماز صبح را، در حال مستی، چهار رکعت خواند.
ولید بن عقبه کسی است که آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ، [9]ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی برای شما خبری آورد آن را موردتحقیق و بررسی قرار دهید.»
در موردش نازل شد و بهاینترتیب خداوند در قرآن او را از فاسقین برمیشمارد .[10]
پس از عزل سعد بن ابی وقاص در سال 26 هجری از سوی برادر خود (عثمان بن عفان) به ولایت کوفه منصوب شد و چهره درخشانی در فساد مالی، شرابخواری و ...از خود بجا گذارد و لکه ننگی است بر تاریخ شهر کوفه و خلافت عثمان بن عفان.[11]
برای بهتر شناختن ولید به ذکر 2 نکته اکتفا مینماییم:
فساد مالی
ولید مبلغ یکصد هزار درهم از بیتالمال برمیدارد و زمانی که خزانهدار شهر (عبدالله بن مسعود) مبلغ را از او مطالبه میکند، طی نامهای به عثمان از او شکایت میکند. عثمان که طاقت ناراحتی برادر را ندارد، خطاب به عبدالله بن مسعود مینویسد
تو خزانهدار ما هستی، پس بر ولید به خاطر آنچه از بیتالمال برداشته است سختگیری مکن. پسازاین ماجرا عبدالله از مقام خود استعفا میدهد و میگوید: من فکر میکردم خزانهدار مسلمین هستم.[12]
شرابخواری
ابن حجری مینویسد او که از اشراف قریش بود روزی نماز صبح را، در حال مستی، چهار رکعت خواند.[13]
مردم که از فساد او به خشم آمده بودند، بارها و بارها شکایت او را به عثمان بردند، ولی او ترتیب اثری نمیداد. تا اینکه شکایت خود را به امیرالمؤمنین علی (ع) بردند و ایشان غضبناک نزد عثمان رفتند و خواهان اجرای حد بر ولید شدند و با دست خود حد را بر وی جاری نمودند. پسازاین ماجرا ولید از حکومت کوفه عزل شد و بهجای او سعید بن عاص به حکومت رسید.[14]
سعید بن عاص بن سعید بن اُحیحه بن العاص بن امیه
نام مادرش امکلثوم دختر عمر و بن عبدالله بود؛ و پدرش عاص بن سعید که از مخالفین سرسخت اسلام بود ،[15] در جنگ بدر توسط امیرالمؤمنین (ع) به قتل رسید .[16]
پس از برملا شدن کثافتکاریها و بیشرمیهای ولید، نوبت به حکومت سعید جوان رسید و چه گزینهای بهتر از او میتواند برای حکومت کوفه باشد؟ چون او پسرعموی عثمان است و از همه بر این مقام سزاوارتر.
حکومت سعید آغاز شد ولی تفاوتی در اوضاع دین و دنیای مردم رخ نداد و او هم مانند بستگانش مشغول ریاست بازی و عیاشی شد. در این راستا اتفاقات جالبی هم رخداده است که توجه شمارا به یکی از آنها جلب میکنیم:
روز آخر ماه رمضان برای دیدن هلال و ثابت شدن ماه شوال بین او و هاشم بن عقبه ابن ابی وقاص (پسر برادر سعد بن ابی وقاص) درگیری رخ میدهد. فردای آن روز درحالیکه هاشم اعلام عید فطر نمود و مشغول خوردن صبحانه بود، گروهی که از طرف سعید مأموریت داشتند، به خانهاش ریختند و او را کتک زدند و خانهاش را به آتش کشیدند. خبر این ماجرا به سعد بن ابی وقاص رسید و او خشمگین سراغ عثمان رفت و او را مجبور کرد که همان بلا را بر سر سعید درآورد و عمر پسر سعد هم ـ که پسربچهای بود ـ خانه سعید را به آتش کشید [17] (شاید از کودکی تمرین آتشبازی میکرده تا ظهر عاشورا به مشکلی برنخورد و خیمههای بیدفاع را بهآسانی به آتش کشد).
البته او بسیار کریم و دستودلباز بود و این از بزرگترین محاسن او به شمار میآید. روزی زبیر به کوفه آمد وسعید بهعنوان هدیه، هفتصد هزار درهم به او داد و گفت: اگر در بیتالمال بیشتر از این بود تمام آن را به تو میبخشیدم .[18]
نکته مهمی که در مورد والیان کوفه از زمان تأسیس تا عزل سعید به چشم میخورد این است که همه از نسل بنی امیه بودند
سعید که راه والیان قبلی را در پیشگرفته بود و مانند ولید مشغول فسق و فساد بود فریاد اعتراض مردم را بلند کرد و کار به آنجا رسید که ـ هنگامیکه سعید کوفه را بهقصد دیدار عثمان ترک نموده بود و در بازگشت ـ مردم او را به شهر راه ندادند و با اصرار عزل او را از عثمان خواستار شدند و عثمان علیرغم میل باطنیاش مجبور به عزل او شد .[19]
او در مدت کوتاه حکومت خود بر کوفه، مبلغ یکصد هزار درهم از بیتالمال به سرقت برد و در مورد دارایی او همین بس که پس از مرگ او، پسرش عمرو، قصر او را به یکمیلیون درهم فروخت .[20]
با عزل سعید بن عاص از ولایت کوفه، حکومت فامیلی و اموی در زمان عثمان به پایان رسید. چون دیگر اجل و دست تقدیر به او امان نداد و تاراج بیتالمال مسلمین به دست عثمان و پسران امیه توسط امیرالمؤمنین (ع) به پایان رسید.
نکته مهمی که در مورد والیان کوفه از زمان تأسیس تا عزل سعید به چشم میخورد این است که همه از نسل بنی امیه بودند و همگی پدرانشان در جنگ بدر توسط امیرالمؤمنین (ع) به هلاکت رسیده بود و البته همگی در تاراج بیتالمال همت گمارده بودند و در زمان خلافت ظاهری امیرالمؤمنین (ع) با او بیعت نکردند و حتی ولید در جنگ جمل علیه امیرالمؤمنین (ع) شرکت نمود. پس کلام پیامبر(ص) که میفرمایند: «من مات ولیس له امام مات میته الجاهلیه» در مورد آنها صادق است .[21]
سخن در مورد حکومت دوازدهساله عثمان و البته به ستوه آمدن مردم و به قتل رساندن او، بسیار است و مجال کوتاه؛ ولی خالی از لطف نیست که به چند نکته کوتاه توجه کنیم:
در مجلسی که عثمان ترتیب داده و بزرگان و اشراف بنی امیه را دعوت نموده بود ابوسفیان (صخر بن حرب بن امیه) که عاشق ریاست بود ،[22] میگوید: خلافت را مانند گوی به یکدیگر رد کنید تا دست دیگری نیفتد و این خلافت همان زمامداری و حکومت بشری است. نه حسابی هست و نه کتاب، نه بهشت و نه جهنم و نه قیام و نه قیامت .[23]
ابوسفیان رئیس قریش و بزرگترین و سرسختترین مخالفان پیامبر اسلام(ص) است که در تمام جنگهای ضد مسلمین شرکت نموده و آنها را رهبری کرده است و درنهایت بعد از فتح مکه و از روی ناچاری مسلمان شد. همان کسی که به پیامبر(ص)میگوید: «حتی لحظهای به رسالت تو ایمان نیاوردم.[24] عمر بن خطاب در مورد او میگوید: ابوسفیان از پیشگامان ظلم است و ظلم او تازگی ندارد .»[25]
ابی الفرج اصفهانی در مورد اوضاع خلافت در زمان عثمان مینویسد: همیشه در خانههای والیان و شخصیات، جشنها و میهمانیهای گناهآلود همراه با غنا و شراب برگزار میشد ؛[26] و ابن سعد در طبقات الکبری یادآور میشود: عثمان بیشتر از عمر، قریش را دوست میداشت؛ زیرا عمر با شدت با آنها برخورد میکرد ولی پس از خلافت عثمان و به خاطر خویشاوندیش با آنها مدارا میکرد و خویشاوندان و اهلبیتش را بر سر کار آورد. همچنین خمس کشور مصر را برای مروان حکم قرارداد و اموال بسیاری به بستگان و فامیلش از بیتالمال میداد و تفسیر او از این کار این بود که این همان صلهرحمی است که خداوند امر به آن فرموده است و میگفت: ابابکر و عمر آنچه از بیتالمال برای آنها بود و باید به این امر اختصاص میدادند (یعنی صله برای فامیل) ترک کردند ولی من آن را برداشتم و بین خویشانم تقسیم نمودم. مردم نیز او را از این کار نهی میکردند .[27]
با توجه به نکاتی که ذکر شد بهوضوح و روشنی میفهمیم که در زمان عثمان بیتالمال مسلمین به تاراج رفت ؛[28] و صرف خوشگذرانی و شرابخواری و عیش و نوش بستگان خلیفه شد و آل بنی امیه بیشترین بهره را برای بازگرداندن اوضاع جاهلی بردند و قطار اسلام را که توسط خلفای سلف او از ریل خارجشده بود با سرعت هر چه بیشتر بهسوی پرتگاه جاهلیت هدایت نمودند.
ابوموسی اشعری (عبدالله بن قیس بن سلیم):
اسم او عبدالله و پدرش قیس و مادرش طیبه نام داشت و ابوموسی کنیه اوست که در تاریخ به همین نام مشهور شده است. او اهل یمن است و در مکه مسلمان شد و با سعید بن عاص پیمان بست و سعید سوگند خورد که از مال و جان او حمایت کند. پسازآن به یمن بازگشت و تا سال 7 هجری در یمن ماند.
ابوموسی تا زمان خلافت امیرالمؤمنین امام علی(ع) به کار خود در کوفه ادامه داد؛ ولی با وقوع فتنه جمل، از همکاری با امیرالمؤمنین (ع) سرباز زد و مردم را به سکوت وعدم همکاری دعوت نمود
در آن سال همراه گروهی از بستگانش از راه دریا راهی مدینه شد. رسیدن ابوموسی مصادف با پهلو گرفتن کشتی مهاجران حبشه به سرپرستی جعفر طیار شد و این ورود همزمان بهانهای بود تا ابوموسی بعدها مدعی شود که او نیز همراه مسلمانان به حبشه هجرت نموده است؛ ولی خلاف این ادعا در کتب تاریخی به اثبات رسیده است .[29]
ابوموسی در زمان خلافت عمر به ولایت بصره منصوب شد ولی در زمان عثمان- شاید چون نسبتی با بنی امیه نداشت- از سمت خود عزل شد. پسازآن به سمت کوفه آمد تا در کنار یار قسمخوردهاش (سعید بن عاص) دوران خوبی را در خدمت اسلام و مسلمین باشد.
او بسیار باحیا و عفیف بود و در مورد حیا و عفت او میتوان به این نکته اشاره کرد که خود او میگوید: من در خانهای تاریک و درحالیکه خمشدهام استحمام میکنم و تا زمانی که لباسهایم را برندارم نمیایستم و این به خاطر حیا و خجالتی است که از پروردگارم دارم.[30] از این سخن او پیداست است که در ایمان به خداوند بسیار راسخ و ثابتعقیده است چون خاموشی خانه و خم شدنش را مانع از دیدن خداوند میداند؛ و شاید به همین خاطر است که در نهان و مخفیگاه، او و همپیمانش هر کاری میکنند، چون ازنظر خداوند دور میماند.
بله؛ داستان حکمیت نیز چنین آدم سادهلوحی را میطلبد تا بهسادگی فریفته نیرنگ عمروعاص شود و بهظاهر امیرالمؤمنین را از خلافت عزل نماید؛ و عمروعاص چه زیبا به او گفت: «وضع تو همانند خری است که تعدادی کتاب بارش کردهاند .»[31]
ابوموسی تا زمان خلافت امیرالمؤمنین امام علی(ع) به کار خود در کوفه ادامه داد؛ ولی با وقوع فتنه جمل، از همکاری با امیرالمؤمنین (ع) سرباز زد و مردم را به سکوت وعدم همکاری دعوت نمود و درنهایت با خفت و خواری توسط مالک اشتر از کوفه اخراج شد.
تا اینجا با وضعیت اجمالی حکام و والیان کوفه از زمان تأسیس تا حضور امیرالمؤمنین (ع) در این شهر آشنا شدیم. نکتهای که بهوضوح روشن است ولخرجیهای عثمان و اموال بیوجه و غیرشرعی که از بیتالمال مسلمانان در شهر کوفه تقسیم مینمود و این سببی بود بر انعقاد نطفههای حرامی که در حقیقت پایه و اساس شکلگیری واقعه عاشورا را تشکیل داد و نطفههای حرام تبدیل به فرماندهان لشکر یزید شدند و فاجعهای آفریدند که تاریخ به خود ندیده و نخواهد دید.
در مورد حال کوفه و کوفیان میتوان به کلام خداوند در قرآن مجید اشاره نمود که میفرماید: وَلاَ تَأْکلُواْ أَمْوَالَکم بَینَکم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَی الْحُکامِ لِتَأْکلُواْ فَرِیقًا مِّنْ اموال النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ.[32] اموال خود را در بین خود به باطل نخورید و برای خوردن مال مردم قسمتی از آن را به طرف حکام به رشوه و گناه سرازیر منمایید بااینکه میدانید که این عمل حرام است.
ابی بصیر میگوید: در مورد معنای این آیه از امام صادق (ع) سؤال کردم، فرمودند: «ای ابا بصیر، خدای عزوجل میداند که در امت حکامی جائر پدید خواهند آمد و خطاب در این آیه متوجه آنهاست، نه حکام عدل. ای ابا محمد اگر حقی بر کسی داشته باشی و او را دعوت کنی تا به یکی از حکام اهل ایمان مراجعه کنید و او نپذیرد و جز به مراجعه به حکام اهل جور رضایت ندهد از کسانی خواهد بود که محاکمه به طاغوت میبرد و قرآن کریم در مورد آنها میفرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیک وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِک یرِیدُونَ أَن یتَحَاکمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ.[33] هیچ میبینی کسانی را که میپندارند به آنچه به تو و انبیای قبل از تو نازلشده ایماندارند و درعینحال میخواهند محاکمه نزد طاغوت ببرند .»[34]
همانطور که گذشت و بررسی شد و فسق و فجور و سرقت بیتالمال مسلمین توسط والیان کوفه آشکار گردید؛ میتوان به قطع ادعا کرد که نمونه بارز حکام جور که در آیه شریفه آمده است، همین والیان و صحابه فاسق پیامبر(ص)اند و شگفتا که عدهای معتقدند تمام صحابه عادلاند و اینکه نام صحابی بر کسی صدق کند عدالت او تضمینشده است و از هر گناهی مبرّا و حدیث و کلام او حجت است.
آری حکام جور کوفه اموال بیتالمال را صرف عیاشی و شرابخواری نمودند و خود که از طرف حاکمان غاصب دیگری مأمور بودند، بهناحق بین مردم حکم کردند و اموال را غیرعادلانه و بر اساس نظر شخصی و سلیقه خودبین مردم تقسیم نمودند.[35] اموالی که بهناحق تقسیم و بدون اجازه شرعی تصرف شد، نطفههایی همچون عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد و ... را تشکیل داد. اینان مصداق بارز (وَشَارِکهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ)[36] هستند که شیطان در اموالشان شریک است و خود، سربازان پابهرکاب شیطاناند.
محمد بن مسلم میگوید: از امام باقر (ع) در مورد شراکت شیطان در آیه (وَشَارِکهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ) پرسیدم: فرمودند: «هر آنچه از مال حرام که در اختیار انسان باشد شیطان را در آن مشارکت است و این مشارکت همراه او میماند تا اینکه مجامعت کند و این جماع از نطفه شیطان و نطفه اوست؛ و گاهی بچه از نطفه یکی از آنها ساخته میشود و گاهی از نطفه هر دو (یعنی شیطان و مرد)»[37]
امام صادق (ع) در مورد تأثیر لقمه حرام در نطفه انسان میفرمایند: درآمد حرام در فرزندان اثر (نامطلوب) میگذارد و هدایت آنها را دچار مشکل میکند .[38]
پیامبر اکرم (ص) در مورد کسی که لقمهای حرام بخورد، میفرمایند: «تا چهل شب نمازش قبول نمیشود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود و هر گوشتی که در بدن او از حرام روییده شده آتش به آن سزاوارتر است و جز این نیست که یکلقمه هم گوشت را در بدن میرویاند .»[39]
به فرموده پیامبر(ص)این حال کسی است که یکلقمه حرام میخورد پس چگونه است حال کسی که وجود و نشو و نموش همه از حرام باشد؟
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع)
پس از به قتل رسیدن عثمان دوران طلائی حکومت عدل و عدالت آغاز شد. بیتالمال مسلمین بهحق و انصاف و یکسان بین مسلمانان تقسیم و درهمی به کسی اضافه داده نشد.[40] والیان فاسد و منحرف عزل شدند و بهجای آنها، اصحاب صالح و درستکار پیامبر و امیرالمؤمنین (ع) جایگزین شدند؛ اما عدل و عدالت برای همه مردم خوشایند نیست، زیرا همانگونه که ابن عباس در حضور معاویه امام را معرفی مینماید: لا یخاف الضعیف من جوره ولا یطمع القوی فی میله [41] «مستضعفان و مستمندان ترس آن ندارند که از ناحیه او به آنها ظلمی شود و زورمندان در نیل به اهداف باطل خود در او راه ندارند», اشراف و رؤسای قبایل و کسانیکه تا آن زمان سر در آخور بیتالمال کرده بودند، دستشان کوتاه میشد و آرزوهای امارت و ولایت بر دل آنها میماند. ازاینروی برای نابودی عدل علوی دست به هر کاری میزدند و شاید بتوان این امر را عامل اصلی وقوع جنگ نهروان ذکر کرد.
امام حسن مجتبی (ع) سبط اکبر پیامبر (ص)
با شهادت امیرالمؤمنین (ع) بخش جدیدی از تاریخ کوفه ورق میخورد. زمان کوتاهی از جانشینی امام حسن (ع) نمیگذشت که معاویه که مردم دنیاطلب و دینفروش کوفه را بهخوبی میشناخت، لشکر عظیم شام را بهقصد کوفه روانه نمود؛ اما این لشکر عظیم احتیاج به شمشیر و نیزه نداشت، چون سکههای طلا و نقره معاویه کار را آسان مینمود.
معاویه درد این نامردان را خوب میدانست. باکمی ولخرجی، فرماندهان لشکر امام (ع) را یکی پس از دیگری بهسوی خود کشید و کار به آنجایی رسید که یاران امام(ع)به خیمهاش حمله بردند، جانماز حضرت را غارت نمودند، عبا از شانه او کشیدند و امام(ع) را مجروح ساختند و حتی طی نامهای به معاویه نوشتند: اگر فرمان دهی حسن بن علی (ع) را دستبسته برایت میآوریم.
امام حسن (ع) در مورد منافقان کوفی میفرماید: «در نظر من ـ به خدا سوگند ـ که معاویه بهتر از این یاران است. اینها میپندارند شیعه من هستند ولی در طلب قتل من بوده و اموال و لباس و فرش زیر پای مرا غارت میکنند .»[42]
برق سکههای شام آسمان کوفه را روشن نموده بود و چشمان کوفیان را کور. سفرههای کوفیان پر شد از بذل و بخششهای معاویه و لقمههای چرب و نرم حرام، شکمهایشان را فربه نمود تا یک گام دیگر به حادثهآفرینی عاشورا نزدیک شوند.
امام حسن (ع) که از کوفیان ناامید شده بود، کوفه را بهقصد مدینه ترک نمود و کوفه را به اهلش سپرد.
پس از امام حسن (ع) تا واقعه عاشورا، کوفه شش والی به خود دید که در این بخش به بررسی احوال آنان میپردازیم:
مغیره بن شعبه بن ابی عامر بن مسعود ثقفی
او مردی است که حق را با باطل مخلوط میکند و اسلام آوردن او به خاطر فجور و خدعهای بود که با گروهی از قوم خود انجام داد.
نام مادرش أسماء، دختر انقم بود و در شهر طائف به دنیا آمد. او مردی زشتروی، یکچشم و از بردگان ثقیف بود .[43] جابر بن عبدالله انصاری میگوید: شیطان به 40 چهره ظاهر میشد که زمان وفات پیامبر(ص)بهصورت مغیره ظاهر شد .[44]
او که همراه سیزده نفر از قوم خود برای زیارت پادشاه مصر رفته بود: درراه، آنها را به قتل رسانید و اموال آنها را به سرقت برد؛ و سپس در سال 5 هجری نزد پیامبر (ص) آمد تا مسلمان شود. پیامبر (ص)به او فرمود: اسلام تو را قبول میکنیم ولی چیزی از اموال آنان نمیگیریم. این فریب است و در فریب خیری نیست .[45]
از او در عصر پیامبر(ص)تحرک خاصی به چشم نمیآید، ولی پس از رحلت حضرت در بسیاری از صحنههای سیاسی حضور فعال داشت. وی از گردانندگان کلیدی اصحاب سقیفه بنی ساعده بود و ازجمله کسانی که به خانه امیرالمؤمنین (ع) هجوم برد و با غلاف شمشیر بر بازوی حضرت زهرا-علیهاالسلام-دختر پیامبر (ص) زد ؛[46] که امام حسن مجتبی (ع) خطاب به او فرمود: «انت ضربت فاطمه بنت رسول الله (ص) حتی ادیتها والقت ما فی بطنها» وی در عصر خلفا در جنگ یمامه، شام و ایران حضور داشت و در همان زمان، مدتی به ولایت کوفه و بصره مشغول بود و در این مدت جنایتهای زیادی مرتکب شد که از آنها میتوان به فساد اخلاقی و جنسی او و زنا با ام جمیل اشاره نمود.[47] پس از آشکار شدن کثافتکاریهایش، از حکومت بصره عزل شد و جای خود را به ابوموسی اشعری داد. او که هنگام جنگ صفین از قاعدین بود، در ایام حج مردم را به یاری معاویه دعوت میکرد .[48]امیرالمؤمنین (ع) در مورد او میفرماید: او مردی است که حق را با باطل مخلوط میکند و اسلام آوردن او به خاطر فجور و خدعهای بود که با گروهی از قوم خود انجام داد. پس آنان را کشت و فرار کرد[49]. او بسیار مکار و حیلهگر بود که با مطالعه تاریخ بهکرات، با چربزبانیها و نقشهکشیهای او، برای تصدی امور و حکومت برخورد میکنیم. زهری در این مورد میگوید: «کان دهاه الناس فی الفتنه خمسه: معاویه و عمرو بن العاص وقیس بن سعد و مغیره بن شعبه و عبدالله بن بدیل»[50] یعنی: این پنج نفر زیرکترین مردم در برپایی فتنه بودند.
مغیره در سال 41 هجری از طرف معاویه به حکومت کوفه منصوب شد و به فساد خود در این شهر ادامه داد و کار را بهجایی رساند که بر روی منبر، به امیرالمؤمنین (ع) ناسزا و دشنام میداد و مردم را به این کار ترغیب مینمود [51] و درنهایت در سال 49 هجری از دنیا رفت.
زیاد بن أبیه (زیاد بن سمیه)
زیاد که پدرش معلوم نبود به زیاد بن ابیه معروف شد و اولین بار عایشه او را به این لقب صدا کرد.[52] مادرش سمیه کنیز حارث بن کلده و زنی زناکار بود و مشهور است که زیاد را از بستر مردی به نام عبید الثقفی به دنیا آورده؛ ولی ابوسفیان مدعی شد که زیاد در اثر زنای او با سمیه به دنیا آمده است و بعدها معاویه نیز بر منبر او را برادر خود خواند. زیاد نیز که از این امر ناراضی نبود، این نسبت را پذیرفت و مدعی شد که ابوسفیان پدر اوست و لعنت پیامبر خدا (ص) را شامل خود نمود.[53] سعد بن ابی وقاص میگوید: از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود: هر که مدعی پدری غیر از پدر خود شود بهشت بر او حرام است.[54]
زیاد در زمان امیرالمؤمنین امام علی (ع) یکی از فرماندهان سپاه امام (ع) در جنگ صفین علیه معاویه بود و درجایی معاویه را به ابن آکله الاکباد و رأس النفاق میخواند .[55]
پس از شهادت امیرالمؤمنین امام علی (ع) معاویه، زیاد را به خود نزدیک نمود. او که در زمان امام علی (ع) دشمن سرسخت معاویه بود، پس از به قدرت رسیدن معاویه و به طمع ریاست، دشمنیها را فراموش کرد و به ولایت بصره منصوب شد و پس از مردن مغیره بن شعبه، کوفه نیز به قلمرو حکومت او اضافه شد. وی از جانب معاویه مأموریت داشت که شیعیان امیرالمؤمنین (ع) را قلعوقمع نماید و او نیز که با شیعیان آشنایی کامل داشت، دستور معاویه را عملی نمود و برای خوشخدمتی و بهپاس محبتهای او در این راه شیعیان را به فجیعترین شکل از دم تیغ گذراند. دستها و پاهایشان را قطع نمود و بر درختان خرما به صلیب کشاند و عدهای را به زندان انداخت و گروهی از شیعیان نیز برای حفظ جان بصره و کوفه را ترک نمودند.[56] از جنایتهای او میتوان به دستگیری حجر بن عدی و عمرو بن حمق اشاره نمود. این دو از اصحاب پیامبر(ص) و حافظان حدیث او بودند. عمرو بن حمق مردی پارسا بود که براثر عبادت جسمش لاغر و رنگش زرد شده بود.[57] او تنها به این خاطر که به امیرالمؤمنین (ع) دشنام نمیدادند و امام را لعن نمیکردند ایشان را به بند کشید و عمرو بن حمق را درحالیکه به او امان داده بود به شهادت رسانید و سرش را به شام فرستاد. تاریخنگاران معتقدند نخستین سری که در اسلام از سرزمینی به سرزمین دیگر برده شد سر عمرو بود.[58] (و این مقدمهای بود برای به نیزه کشیدن سرهای ...).
حجر بن عدی را نیز به همران تعدادی از یاران وفادارش به دمشق فرستاد که به دستور معاویه در قریه مرج عذراء، آنها را به شهادت رساندند .[59]
در مورد شهادت حجر بن عدی، عایشه به معاویه میگوید: چرا حجر و یارانش را کشتی؟ آگاه باش که از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: در «مرج عذراء» جماعتی کشته میشوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها در خشم خواهند شد .[60]
در حقیقت هدف اصلی معاویه از نصب زیاد بن ابیه در منطقه استراتژیک بصره و کوفه – که مرکز اصلی شیعیان بهحساب میآمد – کنترل اوضاع و جلوگیری از شورش احتمالی کوفیان بر ضد حکومت معاویه بود که زیاد با کشتار وسیع بزرگان و رهبران کوفه و بصره و تشکیل حکومتنظامی اوضاع را به دست گرفت و اجتماع شیعیان را از بین برد.
درنهایت در سال 53 هجری مبتلا به طاعون شد و براثر همان بیماری به هلاکت رسید.
عبدالله بن خالد بن أسید بن ابی العیص بن اُمیه
مادرش ریظه دختر عبدالله بن خزاعی بود. ابن اثیر میگوید:او اموی است و شکی در آن نیست. پس از مرگ زیاد بن ابیه والی کوفه شد.[61] حکومت او بر کوفه بسیار کوتاهمدت بود و بیش از هشت ماه به طول نکشید. نسبت او با عثمان کافی بود تا کیسه او نیز از طلا و نقرههای خزانه خالی نماند. اینکه چقدر از بیتالمال بهره برده نمیتوان مبلغی را معین نمود ولی آنچه مشخص است او دائماً به خزانه متصل بوده و الطاف خلیفه شامل حالش میشد.
یعقوبی مینویسد: عثمان با دختر او ازدواج کرد و حواله 600 هزار درهمی از خزانه بصره به او داد [62] و در عقد الفرید میخوانیم: عبدالله بن خالد به همراه چند نفر نزد عثمان رفت و عثمان مبلغ 300 هزار درهم به او و یکصد هزار دهم به هرکدام از همراهانش داد .[63]
(بله، بازهم شاهد دستودلبازیهای عثمان هستیم که نزدیکان خود را هرگز فراموش نمیکند.)
ضحاک بن قیس بن خالد بن وهب الفهری
مادر او میمه دختر ربیعه از قبیله کنانه بود. او که یکی از فرماندهان لشکر معاویه و رییس پلیس شام بود در سال 53 بهجای عبدالله بن خالد به ولایت کوفه منصوب شد و تا سال 57 در این شهر حکومت کرد. وظیفه او در کوفه سرکوبی بزرگان شیعه و کسانی که احتمالاً برای خلافت یزید مشکلساز بودند و امکان داشت که مردم را علیه یزید بشورانند، بود. سپس به شام بازگشت و تا زمان مرگ معاویه در خدمت او بود و پس از مرگ معاویه بر او نماز خواند و برای یزید از مردم بیعت گرفت. پس از مرگ یزید و کنارهگیری معاویه پسر او به ابن زبیر تمایل پیدا کرد و درنهایت در منطقه مرج راهط، در جنگی که بین او و مروان درگرفته بود به قتل رسید .[64]
عبد الرحمن بن ام حکم
پدرش عبدالله بن عثمان بن عبدالله بن ربیعه و مادر او ام حکم دختر ابوسفیان میباشد که بنابراین معاویه دایی اوست. عبد الرحمن در سال 58 هجری به حکومت کوفه منصوب شد و پس از مدت کوتاهی به علت بدرفتاری و شیوه بد و زشت او در حکومت، مردم کوفه او را اخراج نمودند.
پس از کوفه به امارت مصر منصوب شد که مصریان او را راه ندادند و گفتند: همان روش و شیوهای که در کوفه و برای برادرانمان پیاده کردی بر ما پیاده مکن. سپس معاویه که نمیخواهد شرمسار خواهرش باشد او را به حکومت الجزیره منصور کرد که تا هنگام مرگ معاویه در همانجا ماند. سرانجام در ابتدای حکومت عبدالملک از دنیا رفت.[65]
نعمان که دوران کهولت را سپری میکرد نسبت به اوضاع بسیار بیتفاوت و سهل گیر بود
نعمان بن بشیر بن سعد انصاری
نعمان در سال اول هجری به دنیا آمد و مادرش عمره دختر رواحه از بنی حارث بود. پدر نعمان، بشیر بن سعد، همان کسی است که به خاطر رقابت یا بهتر بگویم حسادت از پسرعمویش سعد بن عباده، در سقیفه بنی ساعده با او بیعت نکرد و اولین نفر از انصار بود که دست بیعت بهسوی ابوبکر دراز کرد.[66] بشیر در حالی با ابوبکر بیعت نمود که هیچیک از انصار غیر از امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) کس دیگری را شایسته خلافت نمیدانستند و میگفتند: ما فقط با علی بیعت میکنیم.[67] همین کار بشیر ـ که از قبیله خزرج بود ـ باعث شد قبیله اوس از ترس جا ماندن از قافله حکومت و ریاست با ابوبکر بیعت کنند.[68]
نعمان پس از کشته شدن عثمان و به خونخواهی او به شام رفت و در رکاب معاویه قرار گرفت.[69] او تنها شخص از انصار بود که در جنگ صفین مقابل امیرالمؤمنین (ع) قرار گرفت [70] و راه پدر را ادامه داد. پس از اخراج عبد الرحمن بن اُم حکم از کوفه، نعمان بن بشیر از جانب معاویه به ولایت کوفه منصوب شد و حکومت او مصادف با مرگ معاویه بن ابی سفیان و جانشینی یزید و ورود حضرت مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) به کوفه بود.
با روی کار آمدن یزید نعمان در سمت خود ابقاء شد. البته معاویه قبل از مرگ با دستخط خود، حکم بصره و کوفه را برای عبیدالله بن زیاد نوشته بود و به دست مشاورش سرجون مسیحی سپرده بود .[71]
نعمان که دوران کهولت را سپری میکرد نسبت به اوضاع بسیار بیتفاوت و سهل گیر بود تا آنجا که مردم که تا آن زمان و پس از کشتار وحشیانه زیاد بن ابیه در خفقان به سر میبردند، بهراحتی اظهار تشیع مینمودند و از جانب نعمان خطری آنها را تهدید نمیکرد. او در قصر تنها مانده بود و دیگر کسی در نماز جمعه شرکت نمیکرد و بوی سرنگونی حکومت اموی در کوفه به مشام میرسید. کار به آنجا کشید که دوستداران بنیامیه که احساس خطر مینمودند، اوضاع را به یزید گزارش دادند و درخواست حاکمی مقتدر و خشنتر نمودند .[72]
درنهایت، یزید به توصیه سرجون مسیحی (و برخلاف میل باطنیاش)، عبیدالله بن زیاد را بهجای نعمان قرارداد و نعمان پس از نه ماه سرپرستی کوفه بار سفر بهسوی شام و ولایت حمص بست. پس از مرگ یزید، او که به مخالفت مروان حکم زیر پرچم ابن زبیر رفته بود، توسط مردم حمص در سال 65 هجری و در سن 64 سالگی به قتل رسید .[73]
عبیدالله بن زیاد
در مورد پدرش زیاد بن ابیه بهصورت اجمالی بحث نمودیم. مادر او مرجانه، کنیزی زناکار و مجوسی بود. ازاینروی امام حسین (ع) ظهر عاشورا او را با لقب زنازاده پسر زنازاده یاد میکند [74] و حضرت زینب-سلاماللهعلیها- در کوفه و پس از اسارت، برای تحقیر و اشاره به ناپاکی نسبش، او را به نام مادرش ابن مرجانه میخواند. حتی یزید پسازاینکه در میان مردم بیآبرو شد و بهاشتباه کار خود پی برد و برای اینکه این گناه بزرگ را از خود دور کند و بر گردن دیگری بیندازد بارها و بارها عبیدالله را لعن کرد و او را با نام مادرش (ابن مرجانه) نام برد. [75]
عبیدالله با ورود خود، رعب و وحشت را حاکم نمود و با خطبههای خود مردم را به قتل و غارت تهدید نمود. اقدام دیگر او، دستگیری یاران امیرالمؤمنین علی (ع) که در کوفه بودند
عبیدالله که در سال 54 هجری و در سن 25 سالگی از طرف معاویه به حکومت خراسان منصوبشده بود، دو سال بعد (سال 56 هجری) به دستور معاویه بهسوی ولایت بصره نقلمکان نمود.[76] در بصره با شورش خوارج روبرو شد و آنها را بهشدت و خشونت سرکوب نمود و عده زیادی را به قتل رسانید.[77]
زمانی که کار از دست نعمان بن بشیر در کوفه خارجشده بود و سفیر امام حسین (ع) ـ مسلم بن عقیل ـ مردم را گرد خود جمع نموده و آماده براندازی حکومت اموی در کوفه و استقبال از ورود امام حسین (ع)بود، یزید به توصیه سرجون مسیحی مشاور خود حکم حکومت کوفه را طی نامهای به عبیدالله بن زیاد ابلاغ نمود ؛[78] و به او فرمان داد: در عزیمت به کوفه شتاب کن و مسلم بن عقیل را پس از دستگیری به قتل برسان .[79]
عبیدالله با شتاب فراوان خود را به کوفه رسانید و پس از به دست گرفتن حکومت، حضرت مسلم و هانی بن عروه و عدهای از بزرگان کوفه را دستگیر نمود و به شهادت رساند.
عبیدالله با ورود خود، رعب و وحشت را حاکم نمود و با خطبههای خود مردم را به قتل و غارت تهدید نمود. اقدام دیگر او، دستگیری یاران امیرالمؤمنین علی (ع) که در کوفه بودند و امکان داشت که تبدیل به پایگاه امام(ع)در کوفه شوند. در میان این بزرگان با شخصیتهایی مثل سلیمان بن صرد خزاعی، ابراهیم بن مالک اشتر، ابن صفوان، یحیی بن عوف، صعصعه بن صوحان عبدی و ... برمیخوریم که تا پس از مرگ یزید در زندان بودند و درنهایت به دست مردم آزاد شدند و قیام خونخواهانه خود را آغاز نمودند.[80] با زندانی شدن بزرگان کوفه اتحاد مردم از بین رفت و قیام مسلم شکست خورد.
اوضاعواحوال شهر کوفه تا روز عاشورا در کتب تاریخی بهتفصیل آمده است که در صورت تمایل میتوانید به آنها رجوع نمایید.
عبیدالله پس از یزید بزرگترین شخصیت در خلق روز عاشورا بود. او سپاهی سیهزارنفری به فرماندهی عمر سعد روانه کربلا نمود و دستور قتل و غارت کاروان اهلبیت پیامبر (ص) را صادر نمود. وی پس از مرگ یزید ادعای خلافت نمود و گروهی را برای بیعت گرفتن از مردم، روانه کوفه نمود. ولی کوفیان سفیران او را اخراج نمودند و عبیدالله از ترس جان بهسوی شام گریخت و درنهایت او که مأمور سرکوبی نهضت توابین شده بود در سال 67 در یکی از درگیریها با سپاه مختار به قتل رسید.[81]
با نگاه اجمالی به تاریخ شهر کوفه از زمان تأسیس تا روز عاشورا و حادثه کربلا، کلام امام حسین (ع) در روز عاشورا ـ که لشکر کوفیان را خطاب قرار میدهند و آنان را بهشدت توبیخ و متهم به حرامخواری میکنند و عامل اصلی آن را حکومت رهبران مستبد و ستمگر و حرامزاده برمیشمارند ـ بهروشنی آشکار میشود و به اثبات میرسد. شهر هزار و یک ملت که در خلافت غاصبانه عمر و به دستور او تأسیس میشود و سرقت و دزدی همیشگی والیان آن عادتی ترک ناشدنی است. حاکمانی که نمونه بارز حکام جور هستند و پیامبر (ص) وعده آن را داده بودند. والیان ظالمی که مردم به ظلمشان عادت کرده بودند و مالهای حرامی که سالیان سال با تبعیض تقسیم شد، شکم اشراف و بزرگان کوفه را چاق نمود و نطفههای حرامی شد که در قساوت و بیرحمی، بیمانند و نظیر شد. فرزندان پدرانی که سران کفر بودند و شدیدترین و معاندترین افراد درراه رسالت پیامبر(ص) کینههای قدیمی و کهنهای که از کشته شدن پدران و اجدادشان از پیامبر (ص) و اهلبیتش (ع) در دل داشتند، همه و همگی جمع شد تا در بزرگترین تراژدی تاریخ، گردهم آیند و نام خبیث خود را در اوراق پارهپارهی تاریخ اسلام جاودانه کنند؛ و البته درس عبرت و زنگ خطری باشد برای ما که بهدقت آن را موردبررسی قرار دهیم و تنها به چشم داستان اندوهباری که هرسال با شنیدنش اشک میریزیم، به آن نگاه نکنیم که شیطان در کمین است تا بار دیگر شمر و یزید و عمرسعد بسازد.
نعمان که دوران کهولت را سپری میکرد نسبت به اوضاع بسیار بیتفاوت و سهل گیر بود