فریم تصویر

امام و بهره مندی از ایشان

حجت الاسلام سید مهدی میرباقری

خلاصه آلبوم:

  1.  آمادگی های لازم برای اجابت دعوت سید الشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا.
  2.  گشوده شدن راه وادی محبت و سیر در مقامات ولایت با امام حسین (ع) در عاشورا.
  3.  تفسیر «مقام محبت» به سیر در «جاذبه امام» تا نیل به «خزائن علم ایشان».
  4.  امام «ربّانی» حقیقی و ایستادگی همه «ربّانیون» با محوریت و شفاعت امام
  5.  «دفاع از امام و نصرت او» تنها بستر «دفاع از توحید و نصرت خدا»؛ ویژگی ها و لوازم نصرت امام.
  6.  بررسی حُجب «نورانی و ظلمانی»؛ حقیقت حجب ظلمانی، آثار این حجب و چگونگی رهایی از آن.
  7.  تحلیل «حجب ظلمانی و مواجهه آن با جبهه نبی اکرم» در مقیاس «تاریخی و اجتماعی».
  8.  حجب نور در قوس نزول و صعود؛ «مراتب نزول انوار هدایت» و «شفاعت این انوار در سیر نورانی سالک».
  9.  عاشورا، ابتلای اعظم رسول خدا (ص) و تنها بستر موحّد برای دست یابی به عالی ترین مراتب توحید.
  10.  عذْب و گوارایی ولایت، سر منشأ همه طهارت و حیات؛ حقیقت معنای «ماء» در قرآن و آثار آن.
  11.  امام «اساس توحید، تفصیل قرآن و بسط دعوت رسول به همه مراتب توحید».
  12.  رزق شفاعت و آثار آن؛ شفاعت در تطهیر، شفاعت در «معرفت و توحید» و شفاعت در عالم آخرت.

تاریخ سخنرانی:‌ محرم ۱۳۹۳

۱۱ وضعیت متن

به همراه خلاصه سخنرانی ها

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در اولین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 3 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در جلسه با طرح این سؤال که «اجابت دعوت سید الشهداء علیه السلام در روز عاشورا به چه آمادگی هایی نیاز دارد؟» به تبیین پنج ویژگی اصحاب امام حسین علیه السلام پرداختند. ایشان پنج ویژگی «سبقت و سرعت در همراهی، پیش از گذشتن فرصت ها»، «عبور از دنیا و انس با مرگ»، «بدهکاری در برابر معصوم به خاطر اجازه همراهی به جای طلبکاری»، «عبور از خود و رسیدن به مقام شیدایی و محبت» و «سیر با بلای سید الشهدا» را لازمه همراهی با امام حسین علیه السلام برشمردند.

در این جلسه به برخی از خصوصیات اصحاب سید الشهداء علیه السلام می پردازیم تا بدانیم «اگر بخواهیم این آمادگی در ما ایجاد شود که در روز عاشورا با قلبمان دعوت حضرت را لبیک بگوییم، باید خودمان را با چه صفاتی آماده کرده باشیم؟» و از خدای متعال بخواهیم که این صفات را در ما نیز محقق کند.

ویژگی اصحاب سید الشهداء در زیارات مأثور از ائمه

در آن دسته از زیارت اصحاب سیدالشهداء علیه السلام که از ائمه به ما رسیده، 16-17 صفت برای یاران حضرت شمرده شده است.

مثلا در زیارت روز عرفه، اصحاب امام حسین علیه السلام را «اولیاء الله و احبائه»، «اصفیاء الله و اودائه» و «انصار دین الله» نامیده اند. در زیارت روز عید فطر و اضحی، «الذابون عن توحید الله» نامیده شده اند. در زیارت شبهای قدر، «صدیقون» و «شهداء» و «صابرون» و در زیارت نیمه شعبان، «الطاهرین من الدنس» و «مهدیون» و در زیارت نیمه رجب، «شهداء» و «سعداء» و «فائزون فی درجات العلی» و ... نامیده شده اند.

البته غیر از این صفات و خصوصیاتی که در همه اصحاب مشترک است، بعضی اصحاب در زیارات خاصه، توصیفات خاصه ای هم دارند که نمونه اش را در زیارت حضرت علی اکبر و حضرت اباالفضل العباس و مسلم بن عقیل (که بسیار شباهت به زیارت حضرت عباس دارد) علیهم السلام می بینیم.

در این جلسه به برخی از این خصوصیات، به طور ویژه توجه می کنیم.

سبقت و سرعت اصحاب سید الشهداء

1- یکی از خصوصیات بارز اصحاب حضرت این است که «بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام». ما بعضی شیعیان و دوستان حضرت را می بینیم که مانند توابین، در رکاب حضرت جنگیدند و شهید شدند ولی نتوانستند خونشان را پیش روی حضرت تقدیم ایشان کنند. این تأخیر ناشی از اشکالی است که مانع سبقت و سرعت ایشان شده است. باید بدانیم که فرصتها منتظر آماده شدن ما نمی شوند. بلکه ما باید از قبل خودمان را آماده کنیم و با پیش بینی فرصتها و قرار گرفتن در مسیر و معرض رحمت از آنها استفاده کنیم.

معنی «سرعت و سبقت» که در آیات و روایات به آن امر شده ایم، همین است. یعنی آماده باشید که فرصتهایی مثل جوانی و سلامت و دوران توانگری و ...، از شما سبقت نگیرند.

امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی‏ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى‏» یعنی باید این سرعت و تلاش را به هم گره زد تا به نجات رسید.

هر توجیهی که مانع قرار گرفتن در کنار ولی خدا شود شیطانی است. کسانی که مثل طرمّاح و دیگران به بهانه رسیدگی به خانواده و ... از یاری حضرت باز ماندند اهل سرعت نبودند.

آنها که اهل سرعت بودند توانستند خون خود را پیش روی حضرت بدهند. این سرعت مقدماتی داشته که از عوالم قبل، آن مقدمات را مهیا کرده بودند. عواملی مثل سبقت در عالم میثاق و ... . خیلی از کسانی که در حادثه عاشوراء توفیق حضور نداشته اند به خاطر این بوده که در عوالم گذشته اهل سبقت نبوده اند. در روایت، یکی از عوامل افضلیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر همه مخلوقات سبقت ایشان در عهد توحید دانسته شده است. همچنین عامل «اولوا العزم» شدن انبیای اولوالعزم، ثبات و سرعت آنها در عوالم قبل بر قبول ولایت ائمه علیهم السلام و سر سپردن به ولایت یک یک آنها تا امام زمان علیه السلام دانسته شده است. اما بعضی انبیاء، درنگی کردند که خدای متعال می فرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما»(طه/115) البته ما نمی دانیم که این درنگ چه بوده که در مقام عالی حضرت آدم هم راه داشته است.

ما در اصحاب امام حسین علیه السلام می بینیم که افرادی مثل حبیب بن مظاهر از سالها قبل خود را برای روز عاشوراء آماده می کرده اند و یا مسلم بن عوسجه که در حال رفتن به حمام برای خضاب کردن محاسنش بوده است ولی وقتی می شنود که نامه امام حسین علیه السلام به حبیب رسیده، بدون کوچکترین تأخیری از همان مسیر با حبیب همراه می شود و به سوی حضرت حرکت می کند؛ بدون اینکه به حمام برود و یا به خانه اش برگردد.

عبور از دنیا، رهیدن از آن و انس با مرگ، ویژگی دیگر اصحاب سید الشهداء

2- دومین خصوصیتی که در اصحاب حضرت به چشم می خورد، عبور از دنیا و بزرگتر شدن از دنیا و انس گرفتن با مرگ و عوالم بعد از آن است. کسی که بیش از دنیا را تجربه نکرده و به آن انس نگرفته باشد، بعید است که بتواند به راحتی و در صحنه های سخت در کنار ولی خدا بماند. امام حسین علیه السلام در مورد اصحابشان می فرمودند: «من ایشان را آزموده ام. آنها با مرگ مأنوس ترند تا طفل با سینه مادرش.»

این راضی نبودن به حیات دنیا و سرخوش نبودن به آن است که باعث می شود تا زهیر در شب عاشورا به ابا عبدالله عرض کند «اگر عمر دنیا، جاودانه و یکسره عیش و خوشی هم باشد؛ بدون هیچ رنج و بیماری و ...، باز ما شهادت در رکاب شما را بر عیش دائمی دنیا ترجیح می دهیم». کسی که بیش از دنیا را نچشیده نمی تواند در محضر حضرت این گونه عرض کند. آخرین دامی که بر سر راه دوستان ولی الله می گذارند تا او را از همراهی باز بدارند دنیاست و کسی که از دنیا گذشته از همه دام ها رهیده است.

همراهی بدهکارانه به جای طلبکاری از امام، ویژگی سوم اصحاب سید الشهداء

3- اصحاب حضرت، فوز و رستگاری خود را تنها در همراهی با حضرت می دیدند و حتی تصور راهی غیر از همراهی با حضرت را نداشتند. بلکه فوز را منحصر در همراهی او می دانستند. لذا با هیچ مشکلی راهشان را عوض نمی کردند و به همین خاطر هیچگاه احساس خسارت نیز نمی کردند و هرگز خود طلبکار حضرت نمی دانستند. آنها همراهی با امام را به معنای گذاشتن بار خود بر دوش امام می دانستند و دریافته بودند که جز امام هیچ کس در عالم بار کس دیگری را به دوش نمی کشد بلکه فقط امام است که با مهربانی بار همه دوستانش را برمی دارد. بنابراین تنها راه فوز و خلود این است که با امام باشیم که «شفیع دار البقاء» است. یعنی تنها جایی است که انسان را به بقاء و «وجه الله» شدن می رساند و تنها وادی رهایی از هلاک است: «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه» (قصص/88) اگر کسی مستغرق در امام که «وجه الله» است نباشد قطعا فانی و هالک است.

رسیدن به مقام «محبت» و عبور از «خود»، ویژگی چهارم اصحاب سید الشهداء

4- اصحاب امام حسین علیه السلام به مقام «محبت» حضرت رسیده بودند و از مرتبه عبادت «تجار و عبید» گذشته بودند. آنها از خودشان هم عبور کرده و به مقام «احرار» رسیده بودند. بعضی گمان کرده اند که انسان به هر مقام و مرتبه ای از محبت و عبادت که برسد باز به خاطر خودخواهی و میل به کمال خود، قدم بر می دارد. معنای این کلام این است که انسان نمی تواند از شرکِ خودخواهی رها شود. اما بر خلاف این گمان، انسان می تواند به اخلاص در محبت برسد به این معنا که حتی خود را نیز برای خدای متعال دوست بدارد یا مثل ابراهیم علیه السلام صادقانه ادعا کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را بیش از خود دوست دارد.

اصحاب حضرت آن قدر به حضرت گره خورده بودند که خود حضرت برایشان موضوعیت داشت نه رسیدن به بهشت و ...،

حتی اگر می بینیم که «بریر» در شب عاشورا مزاح می کند و می گوید: «این مزاح به خاطر این است که تا بهشت فاصله ای نمانده»، نباید گمان کنیم که بریر مشتاق رسیدن به حور و قصور بوده؛ بهشت بریر، رسیدن به جوار حضرت و خود سید الشهداء بوده است. لذا اصحاب حضرت، مُحبند؛ بدون هیچ طلبکاری ای. یعنی به مقام شیدایی و اِخبات رسیده اند. مُخبِت و شیدا (که در زیارت امین الله از مقامات شیعیان شمرده شده است) همه هستی اش را به پای محبوب می دهد و خود را بدهکار می داند، مانند سعید بن عبدالله که وقتی خود را سپر نماز سید الشهداء علیه السلام قرار داد، باز نگران است که نکند به وظیفه اش وفا نکرده باشد و می پرسد که آیا به وظیفه ام وفا کردم؟

محب حقیقی به فکر بقاء خود هم نیست تا به خاطر میل به بقاء در ذیل محبوب قرار گیرد.

سیر با بلای سید االشهدا، ویژگی پنجم اصحاب امام حسین علیه السلام

5- صفت دیگری که در اصحاب حضرت دیده می شود این است که در وادی قرب، با بلای حضرت سیر می کردند. انشاء الله در شبهای آینده مفصلا به این صفت پرداخته می شود.

امکان ملحق شدن به اصحاب امام حسین علیه السلام

انسان می تواند به اصحاب سید الشهداء ملحق شود و به همین خاطر است که در زیارت عاشورا، از خدای متعال این گونه می خواهیم که: «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَهَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه» یا در سجده قربی که در انتهای زیارت، برای انسان حاصل می شود عرضه می داریم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ- دُونَ الْحُسَیْنِ ع صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین»

به خاطر همین نکته است که حضرت رضا علیه السلام به «ریّان بن شبیب» می فرمایند: اگر می خواهی به ثواب یاران امام حسین علیه السلام برسی، هر وقت حضرت را یاد کردی، احساس «خسارت»، «پشیمانی» و «رغبت در یاری» ایشان را داشته باش و عرضه بدار: «یا لیتنی کنت معکم». بنابراین باید خود را آماده کنیم تا فرصت همراهی با حضرت را از دست ندهیم.

 



×

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در دومین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 4 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در جلسه با اشاره به مقام «اولیاء اللّهی» اصحاب سید الشهدا علیه السلام به تبیین این مقام پرداختند. ایشان سیر در «وادی محبت» تا «وصول به کمال محبت» را مقدمه دست یابی به «مقام ولایت» ارزیابی نمودند و رسول مکرم اسلام و ائمه علیهم السلام را صاحبان اصلی مقام «محبت محض و ولایت کلیه الهیه» دانستند و تأکید کردند: همه اصحاب و شیعیان باید با شفاعت معصوم در این مقامات سیر نمایند. ایشان در ادامه با اشاره به نقش «عاشورا و فداکاری بزرگ سید الشهداء» در وصول به این مقامات افزودند: امام حسین علیه السلام در عاشورا، باب سیر در «وادی محبت» تا وصول به «مقام ولایت» را برای همه دوستانشان تا ابد گشودند.

چنان که در جلسه گذشته بیان شد اگر بخواهیم به اصحاب امام حسین علیه السلام ملحق شویم یک قدم این کار این است که صفات و کمالات و مقامات اصحاب حضرت را مورد توجه قرار دهیم.

قدم بعدی این است که ببینیم آنها چطور به این موقعیت ها دست پیدا کردند و آیا آن راه برای ما هم باز است و ما هم می توانیم در دنیا و آخرت به قافله حضرت ملحق شویم؟ و راه الحاق به این جمع چیست؟ و آن که یا دعوت آن حضرت برای آنها خاص بوده و دیگر آن باب بسته شده است؟

معصوم، منشأ و اساس همه مقامات و فضائل

در جلسه قبل به بعضی صفات یاران امام حسین علیه السلام اشاره کردیم. نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که اصل این صفاتی که برای اصحاب حضرت ذکر شده، مانند «اصفیاء»، «احباءالله»، «ربانیون»، «اوّداء الله»، «اولیاء الله» و ... برای معصوم است و دیگران با شعاع نور آنها به درجاتی از این مقامات می رسند. هر کس در وادی ولایت امام وارد شد، به میزانی که در آن وادی پیش رود به این مقامات می رسد.

اگر اصحاب، «اصفیاء الله» هستند باید بدانیم که اصل اصطفاء، برای اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است: اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاکُمْ لِغَیْبِهِ (زیارت جامعه کبیره). اگر اصحاب سید الشهدا «ابرار» هستند، اصل مقام ابرار نیز از آن اهل بیت علیهم السلام است که ایشان هم هداه الابرارند و هم اصل مقام ابرار برای آنهاست. یا اگر اصحاب «ربّانیّین» هستند، در زیارت آل یاسین میخوانیم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه، «ربّانی آیات الله» است. لذا در زیارت جامعه فرمودند: «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ منتهاه» بدء و ختم همه خیرات به امام برمی گردد.

نیل اصحاب امام حسین علیه السلام به مقام محبت

همان طور که بیان شد که اصحاب حضرت از دنیا بزرگتر شده بودند. حضرت در دعوت به همراهی خود فرمودند: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا» یعنی کسی که همراه امام کوچ می کند باید از دنیا، راحل و دل کنده باشد و حاضر باشد در این مسیر خون بدهد و آماده لقاء الله باشد.

برای آنها خود امام موضوعیت داشت. انسان در قدم اول به طلب دنیا و یا آخرت با امام همراهی می کند ولی بعد از رسیدن به معرفت، به مقام محبت می رسد و دیگر طالب چیزی جز ولی خدا نیست.

این همان مقامی است که به خاطر آن به اصحاب امام حسین علیه السلام عرض می کنیم: «السلام علیکم یا اولیاء الله». این مقام محبت بالاترین درجه عبادت است که از بین سه دسته بندگان خدای متعال، این دسته اند که از بندگیِ غیر و تعلقات، رها شده اند. « إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَار»(نهج البلاغه حکمت 237)

امکان نیل به مقام ولایت با سیر در وادی محبت

مقام ولایت، مقام قرب محض و حضور سِرّ و ظاهر و قلب و همه وجود انسان در محضر خدای متعال است. درحدیث قدسی قرب نوافل که از مسلمات احادیث و مروی از فریقین است خدای متعال می فرماید: آن عملی که بیش از همه بنده را به من نزدیک می کند واجبات و فرائض است که این فرائض، اعم از فرائض قلبی و جوارحی است. در بین اعمالی که محبوب خدای متعال است قرب فرائض از همه بیشتر است. اما برای کسی که این مرحله را طی کرد، قدم بعدی قرب نوافل است، نوافل قلبی و عملی. «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَهِ حَتَّى أُحِبَّهُ» (اصول کافی/ ج2) با نوافل، عبد به جایی می رسد که محبوب خدای متعال می شود تا جایی که خدای متعال می فرماید: «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُه‏». یعنی او با اراده و مشیت الهی کار می کند. معنی این روایت حلول نیست بلکه مقصود این است که قوای انسان تحت تدبیر خدای متعال قرار می گیرد و خدای متعال ولی او می شود: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257)

نبی مکرم اسلام و ائمه معصومین، صاحبان مقام ولایت کلیه و قرب محض

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اولین شخصی است که این مقام را دارد. پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام صاحب مقام ولایت کلی و در قرب محضند و هیچ حجابی ندارند، حتی حجب نور. لذا اگر در دنیا هم بیایند و لباس بشر بپوشند، باز در آن مقامند. لذا وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لباس بشر می پوشد و بیت النورش را در عالم دنیا مستقر می کند در مقام و موقعیتی است که وقتی با او بیعت می کنند خدای متعال میفرماید: « إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم‏»(فتح/10). یعنی دست خدای متعال بود که در دست آنها بود.

یا وقتی سنگ ریزه به سمت کفار پرتاب می کند می فرماید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏» که ناظر به مقام ولایت کلیه است که همه افعالش الهی است. چنانچه در زیارت غدیریه هم آمده است که: «وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک‏» یعنی در مقام بندگی محض است. پس مقدمه این مقام، عبودیت محض و خشوع مطلق است تا جایی که حجاب های نورانی برداشته شود.

آثار قرار گرفتن در مقام محبت محض و ولایت کلیه

اما نتیجه اش این است که این ولی خدا به جایی می رسد که خود حضرت می فرمایند: «وَ لَکِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَهُ حَیْثُ یَقُولُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یَعْنِی الْأَئِمَّهَ مِنَّا». یا می فرماید: «ولایتنا ولایه اللّه التى لم یبعث نبیا قط الا بها.» هر نبی از انبیاء هم میثاق وفای به این ولایت داده و هم حامل و ناشر این ولایت در عالم است تا اُمّتهایشان را به ولایت پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام برسانند که همان ولایت الله است.

لذا اینکه خدای متعال می فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون‏» (المائده / 55) گویی فرموده است: انما ولیکم الله و انما ولیکم الله و انما ولیکم الله.

مرز توحید و شرک هم همین است که انسان این را بفهمد و الا گمان می کند که خدای متعال که به ولایت اهل بیت علیهم السلام دعوت کرده، دعوت به شرک کرده است و اشکالاتی که شنیده اید درست می شود.

خلاصه اینکه تحمل ولایت ولی الله عین تحمل ولایت الله است و راه دیگری برای رسیدن به ولایت الله نیست. فقط آنهایند که در مقام قرب محضند. و وقتی به محبت الهی رسیده اند محبت و قرب به آنها، همان محبت و قرب خدای متعال است و خشوع در مقابل ایشان، همان خشوع در مقابل خدای متعال است. همه این مفاهیم در مفهوم «ولایت» جمع است. «ولایت» به معنی محبت خام نیست. وقتی ولایت شخصی بر کسی واجب شود یعنی تبعیت و محبت و خشوع در مقابل آن شخص بر او واجب است.

اصحاب امام حسین علیه السلام با داخل شدن در ولایت امام و حرکت در ذیل ولایت ایشان به ولایت الله رسیدند و صفات امام در آنها تجلی کرد.

امام حسین در عاشورا باب سیر در وادی محبت را تا ابد گشودند

امام صاحب اصلی مقام ولایت است و تنها کسی است که به همه وادی های محبت رفته و به لوازمش ملتزم شده است. امام حسین علیه السلام همه ابواب محبت را فتح کرده و از «تامّین فی محبه الله» است.

درک مقام ولایت، بدون قرار گرفتن در زیر ولایت معصوم، طمَع خام است. انبیاء هم با قرار گرفتن زیر این ولایت به مقام ولایت رسیدند. شهداء و اصحاب حضرت نیز با این راه به ولایتی رسیدند که همه خوف و حزن ها از آنها برداشته شده است.

کمال اخلاص این است که خدای متعال هم انسان را دوست بدارد و شخص غیر از اینکه راضیه است، «مرضیه» هم باشد تا همه اعمالش تحت مشیت الهی قرار بگیرد.

از مهمترین شفاعت های امام، شفاعت در محبت است. اگر باب ولایت امام باز نشود هیچ کس به مقام محبت نمی رسد. باب رسیدن به مقام ولایت برای همه خلائق در عاشوراء باز شد، چون امام حسین علیه السلام بنحوی سیر کردند که باب محبت و ولایت الی الابد باز شد و الا ما کجا بودیم و محبت خدا؟! ما گرفتار حجب ظلمانی هستیم و ربطی به مقام ولایت الهی نداریم. دوستان اهل بیت علیهم السلام باطنشان نورانی است ولی قوایشان گاهی در ظلمات و ولایت ابلیس است. اما در عاشورا راه طی وادی محبت و محبوب شدن بر خلق گشوده شد که از مهمترین تجلیات شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که ما را به مقام محبوب شدن برسانند. سخاوت در فداکاری برای امام، عبور از دنیا و وصول به محبت، تنها با شفاعت خود امام ممکن است.

اصل خطاب در آیه شریفه «ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّه»(فجر/28) متوجه امام حسین علیه السلام است ولی شیعیان نیز به تبع ایشان می توانند به مقام «مرضی بودن» و بعد «ولی الله شدن» برسند.

لذا در لحظه جان دادن که شیطان تلاش می کند که در محتضر بغض خدای متعال را ایجاد کند، معصومین به کمک مومن می آیند و او سخاوت پیدا می کند و در راه خدای متعال با گشادگی از دنیا می گذرد. لذا می بینیم که امام حسین علیه السلام در لحظه جان دادن بالای سر تک تک اصحاب می آمدند و آنها را پرواز می دادند، چون آنها از مخلصینند و وادی آنها صعب العبور تر از وادی ای است که دیگران از آن عبور می کنند.

مومن در لحظه جان دادن، به برکت حضور امام، با دیدن عنایت خدای متعال راضی می شود و با گشاده دستی از دنیا می گذرد تا مرضی هم بشود.

لذا می بینیم که اصحاب امام حسین علیه السلام با سخاوت و گشاده دستی جان می دادند تا حدی که وقت «عابس» می بیند که دشمن از او فرار می کند زرهش را از تن میکَند. این یعنی سخاوت که در واقع، تجلی سخاوت حضرت اباعبدالله علیه السلام است که در عاشورا همه چیزش را داده است.

نقطه مقابلش هم بخل است که انسان در معامله با خدای متعال «شُحّ نفس» داشته باشد و به جای خدای متعال با شیطان و نفس معامله کند، چون به هر حال انسان در نهایت جانش را معامله می کند حال یا با خدای متعال یا با نفس و شیطان. کسی که به معصوم رسیده، همه چیز در نگاهش بی قیمت است و به راحتی از همه چیز می گذرد و خود را هم بدهکار می بیند.

این فداکاری ها برای رسیدن به بهشت نیست. رسیدن به بهشت این فداکاری را نمی خواهد. آن بهشتی که «بُریر» و یاران حضرت طالب آنند همان بشارتی است که حضرت به «سعید بن عبد الله» دادند که: «أَنْتَ أَمَامِی فِی الْجَنَّه». لذا بهشت اصحاب سید الشهدا، بهشت قرب امام حسین است که در سوره فجر از آن به «جنتی» تعبیر شده است. و حلقه اول کسانی که به این مقام می رسند اصحاب اباعبد الله هستند و بعد سایر شیعیان.

 



×

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در سومین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 5 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در جلسه با اشاره به روایتی از امام صادق علیه السلام به تبیین یکی دیگر از صفات اصحاب سید الشهدا علیه السلام پرداختند. حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، اصحاب امام حسین علیه السلام را چنان که در زیارات آمده است به «احباء الله» توصیف نمودند. ایشان مقام محبت را مختص کسانی دانستند که امام را شناخته اند، به او گوش جان سپرده اند و با سیر در جاذبه او و در پرتو حب الهی به حقیقت توحید، علم و حکمت رسیده اند و به دلیل همین سرسپردگی و محبت، از مسیر توحید منحرف نمی شوند.

در جلسات گذشته نکاتی در باب خصوصیات اصحاب سیدالشهداء علیه السلام بیان شد. یکی دیگر از صفاتی که در زیارات، برای ایشان نقل شده است: «احباء الله» است. اصحاب حضرت راه «محبت» را طی کرده و به لوازمش ملتزم بوده اند.

گرفتن از دست امام صفت اولوالالباب و شیعیان

در تفسیر برهان، مرحوم محدث بحرانی در ذیل آیات مبارکات سوره «صاد» روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که چگونگی و آثار سلوک با محبت را توضیح می دهد. در آنجا یونس بن ظبیان نقل می کند که: «دخلت على الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، فقلت: یا ابن رسول الله، إنی دخلت على مالک و أصحابه، فسمعت بعضهم یقول: إن لله وجها کالوجوه، و بعضهم یقول: له یدان، و احتجّوا فی ذلک بقوله تعالى: «یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ»، و بعضهم یقول: هو کالشاب من أبناء ثلاثین سنه، فما عندک فی هذا، یا ابن رسول الله؟!» راوی به حضرت عرض کرد که یا ابن رسول الله مخالفین شما چنین اعتقاداتی در مورد خدای متعال دارند و گمان می کنند که خدای متعال مانند انسانها دست و وجه دارد و بعضی از آنها می گویند که خدای متعال در صورت جوانی سی ساله است.

«قال: و کان متکئا، فاستوى جالسا، و قال: اللهم عفوک عفوک» یعنی راوی می گوید حضرت جدی نشستند؛ گویی بخواهند حرف مهمی بزنند و فرمودند: «اللهم عفوک عفوک». در ادامه حضرت معنی صحیح آیاتی که آنها در فهمش به خطا رفته بودند را بیان می فرمایند که عباراتی لطیف و توحیدی است: «یا یونس من زعم أن لله وجها کالوجوه فقد أشرک، و من زعم أن لله جوارحا کجوارح المخلوقین فهو کافر بالله، فلا تقبلوا شهادته، و لا تأکلوا ذبیحته، تعالى الله عما یصفه المشبهون بصفه المخلوقین، فوجه الله أنبیاؤه و أولیاؤه، و قوله تعالى: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ فالید القدره، کقوله تعالى: وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ فمن زعم أن الله فی شی‏ء، أو على شی‏ء، أو تحول من شی‏ء إلى شی‏ء، أو یخلو من شی‏ء، أو یشغل به شی‏ء، فقد وصفه بصفه المخلوقین، و الله خالق کل شی‏ء، لا یقاس بالمقیاس، و لا یشبه بالناس، و لا یخلو منه مکان، و لا یشغل به مکان، قریب فی بعده، بعید فی قربه، ذلک الله ربنا لا إله غیره، فمن أراد الله و أحبه بهذه الصفه، فهو من الموحدین، و من أحبه بغیر هذه الصفه فالله منه بری‏ء، و نحن منه برآء»

بعد از این بیان توحیدی، امام صادق علیه السلام به توصیف نحوه سلوک اولی الالباب می پردازند. «اولی الالباب» در روایات به شیعیان تفسیر شده است. در ذیل آیه  «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» (زمر/9) از امام صادق علیه السلام در اصول کافی روایت شده است که فرمودند: «قَالَ نَحْنُ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ‏ وَ عَدُوُّنَا الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏  وَ شِیعَتُنَا أُولُوا الْأَلْبابِ‏» یعنی فقط شیعیانند که می فهمند که فرق «امام» با «دشمن و مخالفین امام» چیست؟ دیگران به خطا رفتند، چون دست شیاطین خالی نیست که هر کس بتواند فرق امام و دشمن امام را بفهمد، بلکه او هم جنودی دارد. در مقابلِ «علم» که از جنود امام است، در دستگاه دشمنان امام، «جهل» وجود دارد و با آن جهلشان در عالم کار می کنند و به مقاصدشان هم می رسند. این مؤمن است که در روایت در کتاب خصال فرموده اند: «عِلْمُهُ نُورٌ وَ کَلَامُهُ نُور» چون علمش را از امام اخذ کرده است اما غیر مؤمن از ابلیس تعلم کرده و «جهل و شیطنت» آموخته است. شیطان نیز با همین جهل، عالم را به آتش می کشد لذا دانسته شیطان و شاگردانش، محترم نیست، بلکه همه جهل است. بالاخره آنها هم اطلاعات و قدرت تصرف دارند چنان که در شب قدر، به اندازه ملائکه ای که بر امام نازل می شوند بر ابلیس هم شیاطین نازل می شوند؛ چنان که امر بر او مشتبه می شود و گمان می کند همه کاره عالم است تا آن که با امام مواجه شود. حال با اینکه در دستگاه ابلیس هم جنودی است، ولی «اولی الالباب» فقط از امام اخذ کرده و در محضر ایشان شاگردی می کنند.

سلوک خاص اولی الالباب در وادی محبت تا وصول به خزائن «علم، حکمت و صدق» امام

اولی الالباب، (یعنی شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام) سلوکی دارند که امام صادق علیه السلام (در ذیل حدیثی که بیان شد) آن سلوک را شرح می دهند: «إن أولى الألباب الذین عملوا بالفکره حتى ورثوا منه حب الله فإن حب الله إذا ورثه القلب استضاء به، و أسرع إلیه اللطف» یعنی اولی الالباب بعد از اینکه به حب الله رسیدند، این محبت قلبشان را روشن می کند و - چنان که این حدیث را معنا کرده اند- خدای متعال با مدارا ایشان را به محبوب و مقصودشان می رساند.

و ادامه می دهند که: «فإذا نزل منزله اللطف صار من أهل الفوائد، فإذا صار من أهل الفوائد تکلم بالحکمه فإذا تکلم بالحکمه صار صاحب فطنه، فإذا نزل منزله الفطنه، عمل بها فی القدره، فإذا عمل بها فی القدره، عمل فی الأطباق السبعه» یعنی بعد از رسیدن به «حکمت»، به «فطنت» می رسند و در پرتو این فطانت، با قدرت وارد وادی عمل می شوند و عملشان در طبقات هفتگانه عالم جاری می شود.

«فإذا بلغ هذه المنزله، صار یتقلب فی لطف و حکمه و بیان. فإذا بلغ هذه المنزله، جعل شهوته و محبته فی خالقه» که برای فهم جایگاه حکمت و بیان باید به آیه شریفه «علمه البیان» بخوبی پرداخت. و ادامه می دهند که آنها همه شهوات و محبتشان در خدای متعال منحصر می شود.

بعد از این مرحله، وارد بالاترین مقامات و منزلت کُبرا شده و به مشاهده قلبی رب نائل می شوند: «فإذا فعل ذلک نزل المنزله الکبرى، فعاین ربه فی قلبه» که مقصود از رؤیت، رؤیت در قلب است نه با چشم سر، چنان که امیر المومنین علیه السلام از ایشان در کافی نقل شده است که می فرمایند: «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ وَیْلَکَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَهِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان‏» یعنی حقائق ایمان و «ایمان» چیزی جز حب امیر المومنین علیه السلام نیست که ایشان حقیقت ایمان است و ایمان ما چیزی جز «حب ایمان» نیست.

بعد از این معاینه رب، به حکمت، علم و صدق می رسند، اما نه از راهی که حکماء و علماء و صدیقون به آن رسیده اند: «و ورث الحکمه بغیر ما ورثته الحکماء، و ورث العلم بغیر ما ورثته العلماء، و ورث الصدق بغیر ما ورثه الصدیقون.» بلکه از ائمه علیهم السلام که خزان علم الله هستند این علم را به میراث می برند.

جستجوی «توحید، علم و حکمت» از غیر امام، سر منشأ همه انحرافات در معرفت الله   

امام صادق علیه السلام در ادامه این روایت، سیره رایج حکماء و علماء و صدیقون را توضیح می فرمایند «إن الحکماء ورثوا الحکمه بالصمت، و إن العلماء ورثوا العلم بالطلب، و إن الصدیقین ورثوا الصدق بالخشوع و طول العباده، فمن أخذه بهذه السیره إما أن یسفل، و إما أن یرفع، و أکثرهم الذی یسفل و لا یرفع إذا لم یرع حق الله، و لم یعمل بما أمر به، فهذه صفه من لم یعرف الله حق معرفته، و لم یحبه حق محبته، فلا یغرنک صلاتهم و صیامهم و روایاتهم و علومهم، فإنهم حمر مستنفره» لذا کسانی که از این وادی ها رفتند اکثرا مبتلایند. لذا به «تجسم» و «تعطیل معرفت الله» و ... (که در صدر حدیث نمونه ای از آن بیان شد) معتقد شدند. یعنی در وادی های صدق، حکمت و علم که وادی های صعب العبوری است سقوط کرده اند. لذا نباید نماز، روزه ، نقل روایات و سایر ویژگی آنها انسان را فریب بدهد.

انحرافات در معرفه الله ناشی از حرکت نکردن در مسیر اولوا الالباب است. اما شیعیان می دانند که برای رسیدن به توحید، محبت، حکمت، علم و صدق باید فقط دنبال امام حرکت کنند و از دیگران فاصله بگیرند.

فقط یک عده هستند که فرق امام و «الذین لا یعلمون» را می فهمند؛ ما بقی خیال می کنند دیگرانی هم هستند که پر جاذبه حرف می زنند تا جایی که بعضی از آنها حتی به گزاف گفته اند که دیگرانی هم هستند که از ائمه و انبیاء علیهم السلام دلنشین تر حرف می زنند. اما ادعای این امور از غیر ائمه به تعبیر قرآن «زخرف القول» و «غرور» است: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا»(انعام/112)

حضرت در ادامه روایت می فرمایند: «یا یونس، إذا أردت العلم الصحیح فعندنا أهل البیت، فإنا ورثناه، و أوتینا شرح الحکمه، و فصل الخطاب» یعنی همه حکت و علم و فصل الخطاب نزد ماست و غیر امام، کسی چیزی در دست ندارد.

یونس می گوید: «قلت: یا ابن رسول الله، و کل من کان من أهل البیت، ورث کما ورثتم من علی و فاطمه (علیهما السلام)؟ فقال: ما ورثه إلا الأئمه الإثنا عشر» یعنی اهل بیت فقط این حقیقت را به ارث می برند. دیگران شاید آدم را به بعضی جاها برسانند ولی فقط امام است که به مقصد می رساند. اگر کسی به غیر امام سر سپرد، سر از جای دیگری غیر از مقصد در می آورد و محبتش پذیرفته نمی شود. چون محبوب آنها، خدای حقیقی نیست حتی اگر خدای لطیفی برای خودشان درست کرده باشند.

اگر اصحاب حضرت همه از احبائند و در وادی محبت سیر کرده و به مقام عالی این وادی رسیدند، به برکت امام و همراهی و محبت حضرت بوده است تا جایی که همه هستی شان را در میسر محبت دادند، و لو برایشان خوش نامی دنیایی نداشت. اما چون کنار امام بودند توانستند حتی این بدنامی را تحمل کنند. چون تحت ولایت معلم توحید و گشاینده وادی محبت سیر کردند و حاصل این سیرشان میراث «محبت» بوده است که همان «محبت خدای متعال» است. که در زیارت کامعه کبیره فرمودند: «وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه»

 



×

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در چهارمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 6 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در جلسه با استناد به زیارات مأثور، اصحاب امام حسین علیه السلام را در زمره بالاترین ربّانیّون برمی شمارند و در توضیح معنای ربّانی، ربّانیّون حقیقی را کسانی می دانند که در حوادث عظیم و دشوار، در همراهی با امام و استقامت بر محور ایشان تردیدی به خود راه نمی دهند. حجت الاسلام و المسلمین میرباقری با بیان این که امام محور همه ربّانیّون است امام حسین را نیز محور  ایستادگی اصحاب در روز عاشورا برشمردند و افزودند شفاعت ایشان موجب پایداری اصحاب شد.

توصیف اصحاب سید الشهدا با وصف «ربّانیّون» و «رِبّیون»

یکی دیگر از صفاتی که در «کتاب الحج» کافی برای اصحاب حضرت ذکر شده است «ربّانیّون» است. در آنجا آمده است که: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الرَّبَّانِیُّونَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ خَلَفٌ وَ أَنْصَارٌ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ وَ سَادَهُ الشُّهَدَاءِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ فَإِنَّکُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ مَا ضَعُفْتُمْ وَ مَا اسْتَکَنْتُمْ حَتَّى لَقِیتُمُ اللَّهَ عَلَى سَبِیلِ الْحَقِّ وَ نُصْرَهِ کَلِمَهِ اللَّهِ التَّامَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَبْدَانِکُمْ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما»

در این زیارت، شهادت می دهیم که شما در دنیا و آخرت، انصار حضرت حق و سادات شهدائید. شما از آن دسته هستید که خدای متعال درباره آنها می فرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین‏»(آل عمران/146) در این آیه خدای متعال برای «رِبّیون» سه صفت ذکر می کند. در مسیر خدای متعال «سست» و «ضعیف» نیستند و «خوار و زمین گیر» هم نمی شوند.

نکته لطیف این عبارت این است که زائر به اصحاب حضرت خطاب می کند که شما پیشروی ما هستید و ما هم باید از ربّانیّون و ادامه دهندگان راه شما باشیم.

تفسیر «ربّانیّ» و «رِبّی»؛ بیرون نزدن از مسیر خدا در دشواری ها

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان معنی «رِبّی» در این آیه شریفه را به همان معنای «ربّانیّون» گرفته اند. «ربّانیّون» کسانی هستند که با همه وجود به خدای متعال مشغولند و جز خدای متعال چیزی آن ها را مشغول نمی کند. اینکه در این زیارت بعد از نام بردن از اصحاب با عنوان «ربّانیّون»، آیه مذکور قرار گرفته است، موید همین معنا است. رِبّی و ربّانی کسی است که دشواری های مسیرِ رسیدن به خدای متعال، او را از خدا باز نمی دارد، چون مسیر قرب خدای متعال دشواری فراوانی دارد که ناشی از بزرگ بودن مطلوب است. اینکه خدای متعال در آیه 6 سوره انشقاق می فرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه‏» اشاره به رنج لقاء پروردگار دارد. کسانی که دلشان به جای دیگری بسته شده باشد با سختی های راه باز می ایستند. خصوصا که در این مسیر مکائد و فتنه هایی است که ضعفاء را به ضعف و خواری و استکانت می افکند.

این بخش از آیات سوره آل عمران در مورد غزوه احد نازل شده است. یعنی زمانی که امتحان سختی برای مسلمین پیش آمد و کار بر آنها سخت شد و شایعه شهادت و قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باعث سستی و پراکندگی بسیاری از مسلمانان شد تا جایی که جز امیر المومنین علیه السلام، کسی کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نماند و 80 زخم عمیق به بدن مبارکشان وارد شد.

در چنین فضای سنگینی این آیات نازل شد. خدای متعال در آیات قبل می فرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین‏»(آل عمران/144) اگر پیامبرتان کشته شد آیا شما به عقب برمی گردید؟ با وجود اینکه او راه را گشود و هموار ساخت و شما را بعد از توجه به دنیا، متوجه آخرت گردانید، شما به عقب برمی گردید یا راه او را ادامه می دهید؟ اگر کسی از شما برگردد ذره ای به خدای متعال ضرر نمی رسد ولی خدای متعال کسانی را که شاکر باشند پاداش می دهد.

تأویل «ربّانی» به کسانی که در تنهایی فقدان رسول، با «امام» می مانند

در ذیل این آیه روایاتی وارد شده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم تا با فضای نزول این آیات آشناتر شویم. علی بن ابراهیم رحمه الله می گوید: در روز اُحد، مسلمین فرار می کردند و هر کدام که به مسلمان دیگری برمی خورد به او می گفت: «إن رسول الله (صلى الله علیه و آله) قد قتل، النجاء النجاء» یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کشته شد. جان خود را بگیرید و خود را نجات دهید. «فلما رجعوا إلى المدینه أنزل الله: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ إلى قوله تعالى: انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ یقول: إلى الکفر»

مرحوم کلینی نیز از امام باقر علیه السلام روایت می کند:  «قال: کان الناس أهل رده بعد النبی (صلى الله علیه و آله) إلا ثلاثه. قلت: و من الثلاثه؟ فقال: المقداد بن الأسود، و أبو ذر الغفاری، و سلمان الفارسی (رحمه الله و برکاته علیهم)، ثم عرف أناس بعد یسیر و قال: هؤلاء الذین دارت علیهم الرحى، و أبوا أن یبایعوا حتى جاءوا بأمیر المؤمنین (علیه السلام) مکرها فبایع، و ذلک قول الله عز و جل: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ»

گرچه این آیه در احد نازل شده ولی حضرت تأویل این آیه را ناظر به زمان بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله مربوط می دانند که همه به مسیر قبلی شان برگشتند به جز معدودی که مدار آسیای ایمان شدند.

در روایت دیگری مرحوم شیخ طوسی در امالی شان نقل می کنند «عن ابن عباس (رحمه الله): أن علیا (علیه السلام) کان یقول فی حیاه رسول الله (صلى الله علیه و آله): «إن الله عز و جل یقول: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ و الله لا ننقلب على أعقابنا بعد إذ هدانا الله و لئن مات أو قتل لأقاتلن على ما قاتل علیه حتى أموت، و الله إنی لأخوه و ابن عمه و وارثه، فمن أحق به منی؟» امیر المومنین علیه السلام رِبّی امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

همچنین مرحوم ابن شهر آشوب روایت می کند «عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، فی قوله تعالى: أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ یعنی بالشاکرین علی بن أبی طالب (علیه السلام)، و المرتدین على أعقابهم: الذین ارتدوا عنه.»

این فضای نزول آیه است که ناظر است به دشواری های روز احد و پراکندگی مسلمانان ولی تأویل آن ناظر است به زمان رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فقط عده کمی کنار امیر المومنین علیه السلام ایستادند و خیلی هم کار بر آنها سخت شد.

در ادامه خدای متعال در آیه 145 می فرماید: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً» یعنی اینطور نیست که اگر از کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرار کردید زنده بمانید و اگر کنار رسول خدا ماندید حتما کشته شوید، بلکه هر انسانی اجل مکتوبی دارد که تغییرش در اختیار ما نیست و تا آن اجل نرسد نمی میرد. موت بهره انسان از عالم است و انسان به آن نمی رسد الا باذن الله. «وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرین‏» شاکرین در این آیه، همان شاکرین آیه قبل هستند که علی رغم دشواری های راه، می مانند و همه چیز را تحمل می کنند.

قرآن در ادامه این آیه می فرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین‏» یعنی انبیای سابق هم امتی داشتند که «رِبّیون» امتشان حتی بعد شهادت پیامبرشان، راه او را ادامه دادند تا کشته شدند. حتی شهادت پیامبرشان هم آنها را سست نکرد و سختی ها موجب سستی و وهن آنها نشد. نه سستی در «نیت و اراده» و نه سستی در «عمل». چون سستی دو گونه است. بعضی بعد از رفتن پرچمدار، در عمل سست می شوند و فرار می کنند، بعضی فرار نمی کنند ولی در اراده، سست و ضغیف می شوند.

«و ما ضعفوا و ما استکانوا» یعنی حتی با عظمت اتفاقات هم توانشان از دست نمی رود. چون آنقدر به خدای متعال مشغولند که نه ضعف و نه استکانت به آنها راه ندارد.

انسان باید بداند که به راحتی حجاب ها کنار نمی رود و فتوحات برایش حاصل نمی شود. بلکه برای رفع حجب لازم است تا در دشواری ها با امام طی مسیر کند و زحمت بسیاری باید متحمل شود.

شیطان بعد از فقدان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کار خود را ادامه داد و چون دید دیگر جای حضرت در امت خالی شده، به تعبیر حضرت زهرا سلام الله علیها، شاخ خود را بیرون آورد. امیر المومنین علیه السلام در مورد رسول خدا می فرماید: «در همه دشواری های جنگ ما به او پناه می بردیم. خالی شدن جای او در امت موجب ضعف بسیاری شد» بعد از رفتن این پناهگاه فقط رِبّیونند که در تنهایی فقدان رسول هم با امام می مانند.

اینها همان صابرینِ محبوب خدای متعالند که خدای متعال سه دعا و خواسته آن ها را نقل می کند: «وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‏ أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین‏» از خدای متعال طلب مغفرت می کنند چون می دانند که لغزش ها و دشواری ها به خاطر نواقص و خلل های نفس است و این خلل ها اگر مشمول مغفرت نشود آنها را از امام جدا خواهد کرد. چون همراهی امام در هنگام ضعف و شکست و در هنگام پیروزی و ظفر، هر دو سخت است. به هنگام غلبه و در زمانی که امام سخت گیری را لازم می داند اگر بی دلیل دل بسوزانی و به امام اعتراض کنی از او جدا می شوی. لذا خدای متعال به حضرت لوط و مومنینِ امت ایشان می فرماید «ِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَد» (هود/81) اگر دل سوزی کنید خودتان هم می سوزید. در روایت است که ایستادن در کنار ولی خدا و کشتن، سخت تر از کشته شدن است. در روایت داریم که در زمان ظهور حضرت هم وقتی حضرت به قاتلین فرماندارشان در مدینه سخت می گیرند، بسیاری به شک و تردید می افتند. لذا کسی که غفلت و ذنب و افراط و تفریطی در وجودش باشد نمی تواند امام را همراهی کند. وقتی ولی خدا به میدان آمده دیگر جای دلسوزی نیست.

اصحاب امام حسین علیه السلام در بالاترین درجه «ربّانیّون» تاریخ

اصحاب امام حسین علیه السلام بالاترین درجه «رِبّیون» را دارند. لذا از حضرت در ارشاد مقید نقل شده است که حضرت فرمودند: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْرا» این به خاطر آن است که در سخت ترین صحنه ها در کنار حضرت ماندند و البته بیشترین تعلق را به خدای متعال داشتند که توانستند بمانند. چون صحنه کربلا جهاد اعظم نبی اکرم صلی الله علیه و آله بود که سخت ترین صحنه هاست. حتی وقتی حضرت در شب عاشوراء به آنها گفت که ماندن شما برای من فایده ای ندارد و به هر حال من کشته و اهل بیتم اسیر می شوند باز آنها به بهانه بی فایده بودن ماندنشان از کنار حضرت نرفتند. اینها غیر از «ضحاک مشرقی» بودند که فقط تا زمانی کنار حضرت ماند که امید پیروزی بود. اینها با علم به شهادت حضرت دچار وهن و استکانت نشدند و با این علم، به گونه ای ایستادند که گویی غلبه از آنِ ایشان است و با عده کمشان یک روز مقاومت کردند و جنگ را به درازا کشاندند.

 امام «ربّانی» حقیقی و محور استقامت همه «ربّانیّون»

ایشان صفاتی را داشتند که اصل آن صفات از اهل بیت علیهم السلام است. اصفیاء و احباء و اَوِدّاء و اولیاء الله اند و این نتیجه همراهی با امام است.

یکی از کلید های فهم قرآن هم همین است که طبق روایات، مومنین در قرآن به تبع امام و امیر المومنین علیه السلام مورد خطاب قرا ر می گیرند. یعنی هرجا در قرآن «یا ایها الذین آمنوا» آمده، اصل این خطاب متوجه امیر المومنین علیه السلام است و مومنین به تبع حضرت مخاطب آیه هستند. نباید خطاب های قرآن را به تک تک مومنین و یا کفار متوجه بدانیم. بلکه در اکثر موارد ائمه حق و باطل بالاصاله مخاطبند و امتشان بالتبع. استقامت امت را هم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواهند و دستور می دهند: «فاستقم کما امرت»

محور همه ربانیون چنانچه گفتیم امام زمان علیه السلام است که «ربانی آیات الله» است. در سوره مبارکه آل عمران هم، مراد از «ربانیون» امیر المومنین علیه السلام است و اصلا آیه در شأن ایشان نازل شده است. «رِبّی» حقیقی و «رِبّی» امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیر المؤمنین است که هیچگاه سست نشد و تا انتهاء ایستاد.

آن «رِبّی» که در سخت ترین صحنه ها ایستاد خود امام حسین علیه السلام است. اصحاب پرتویی از شعاع ربانیت امام حسین علیه السلام بودند و این معنای شفاعت حضرت است که به اصحابشان رسید.

 



×

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در پنجمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 7 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه بر اساس زیارات مأثور از ائمه علیهم السلام، یاران عاشورایی اباعبد الله را با دو خصوصیت «انصار الله» و «الذابون عن الله» توصیف می کنند. در ابتدا دو ویژگی مهم در نصرت خدای متعال را توضیح می دهند که عبارتند از «به بقاء رسیدن داشته ها و امکاناتی که در مسیر نصرت خدای متعال صرف می شود» و «بی نیازی خدای متعال از این نصرت و نیاز بندگان به معامله با خداوند برای دست یابی به طهارت، بقا، اطمینان و سکون». ایشان در ادامه مهمترین فراز معنای نصرت را تبیین می کنند و با پیوسته دانستن همه عرصه های نصرت خدای متعال با نصرت امام تأکید می نمایند نصرت خدای متعال تنها از بستر نصرت امام محقق می شود.

ما در زیارت نامه های اصحاب سیدالشهداء تعابیر خاصی در باب ایشان موجود است. مثلا در کتاب مزار شهید آمده است که: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ اللَّهِ وَ أَنْصَارَ رَسُولِهِ وَ أَنْصَارَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَنْصَارَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ أَنْصَارَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ وَ أَنْصَارَ الْإِسْلَام» و یا می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحِیدِ اللَّه»

اگر ما دوست داریم که از یاران امام زمان علیه السلام باشیم باید این صفات یاران امام حسین علیه السلام را تحصیل کنیم. یکی از آن صفات، «نصرت خدای متعال» است. آن چنان که در زیارت توضیح داده اند این نصرت همان نصرت پیامبر اکرم و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام است.

راه باقی ماندن نعمات، بازگرداندن امکانات و داشته ها به خدای متعال

ما باید بدانیم که خدای متعال، محتاج نصرت کسی نیست. در سوره مبارکه محمد، خدای متعال می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم‏». امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه در توضیح این آیه شریفه می فرمایند: «وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ وَ قَالَ تَعَالَى مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ» یعنی جسم خود را خرج جانتان کنید و از این کار بخل نورزید. شما اگر دین خدای متعال را یاری کنید و شهید شوید به خود بخشش کرده اید. در واقع حیات این دنیا را خرج «حیات طیبه» و «دار البقاء» کرده اید. با این حال خدای متعال این کار شما را یاری خودش فرض کرده و به عنوان مزد ، شما را نیز یاری می کند. با این خرج کردن جسم برای جان، خدای متعال انسان را به ثبات قدم و حیات طیبه می رساند: «یثبت اقدامکم».

در باب انفاق هم این تعابیر آمده است. جان و مالتان را خرج ثبات قدم خود کنید برای اینکه خودتان بمانید. کسی که در کشتی است در زمان طوفان، سرمایه و مالش را به دریا می اندازد تا خودش بماند. ولی این جا در دریا انداختنی نیست بلکه معامله با خدای متعال است. ما باید بدانیم که نمی توانیم چیزی را نگه داریم. ما خودمان فانی هستیم پس چطور می خواهیم جان یا مالمان را نگه داریم؟ ولی خدای متعال که باقی است و سرچشمه بقاست هر چه به او برسد را به بقاء می رساند. هرچه در دست ما بماند فانی است. امامان که «شفعاء دار البقاء» هستند ما را از «دارالفناء» به «دارالبقاء» می برند و فانی را باقی می کنند چون امام همان وجه الهی است که باقی است. «وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرام‏»(الرحمان/27)

بی نیازی «اله» و «مالک» خزائن همه امکانات از نصرت مخلوقات

معنی «ان تنصروا الله ...» این نیست که ما خدای متعال را یاری می کنیم و بعد او به ما مزد یاری شدنش را می دهد. در همین راستا حضرت امیر در توضیح این آیه می فرمایند: «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ‏ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید» یعنی خداوند متعال از روی کرم و برای تشویق ما خود را وامدار ما خوانده است. با اینکه چیزی که در دستان ماست هم مال اوست. چیزی که در دستان انسان است نازله خزائن الهی است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم‏»(حجر/21) این نازله هم برای اوست. غایت این نصرت هم جُود بر خودمان است. راه خرج کردن برای خود، برگرداندن امکانات به خدای متعال است و الا امکانات را خرج دشمن خود و نفس وشیطان می کنیم.

او که همه جنود عالم از اوست احتیاجی به نصرت ما ندارد. او «جود» ما به خودمان را نصرت خود به حساب آورده است. «وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا». این جنگها، ابتلای شماست تا «احسن عملا» بشوید.

در سوره مبارکه آل عمران هم می فرماید: «لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی‏ صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(آل عمران/154). ابتلای شما برای تمحیص قلبتان است تا به حسن عمل برسید. در روایات این «حسن عمل» به معنی «خالص شدن در عمل» است که با اصلاح شاکله و رسیدن به شاکله «محبت» واقع می شود و انسان را به جایی می رساند که عملش، احسن اعمال و نیتش، احسن نیات می شود. لذا در روایت در کافی شریف فرمود: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا قَالَ لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرَ عَمَلًا وَ لَکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَهُ خَشْیَهُ اللَّهِ وَ النِّیَّهُ الصَّادِقَهُ وَ الْحَسَنَهُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النِّیَّهُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّیَّهَ هِیَ الْعَمَلُ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ یَعْنِی عَلَى نِیَّتِهِ»

نصرت اولیای الهی تنها بستر نصرت خدای متعال

خدای متعال در سوره مبارکه زخرف می فرماید: زمانی که فرعونیان طغیان کردند و ما را به «أسف» آوردند، از آنها انتقام گرفتیم: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعین‏»(زخرف/55) برای این که به «أسف آوردن خدای متعال» درست معنا شود و به معنی تشبیه به مخلوقات گرفته نشود، امام صادق علیه السلام می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَأْسَفُ کَأَسَفِنَا وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِیَاءَ لِنَفْسِهِ یَأْسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ» او مثل مخلوقات متأثر نمی شود بلکه اولیائی دارد که آنها مخلوق و مربوبند و تأسف و رضا دارند. خدای متعال رضای آنها را رضای خود و سخطشان را سخط خود قرار داده است. «لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاهَ إِلَیْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیْهِ فَلِذَلِکَ صَارُوا کَذَلِکَ» یعنی رضا و سخط آنها به منزله رضا و سخط الهی است که البته این امر قراردادی نیست بلکه این تنزیل، واقعی است و دلیلش هم همین است که آنها داعی و دلیل الی الله هستند.

در روایت در بصائرالدرجات نقل شده است که: «إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ یُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ یُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِیلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ غَیْرَ ذَلِکَ» خدای متعال چنین دوست داشته که با طاعت اولیائش اطاعت شود. این مشیّت هم به حکمت او برمی گردد نه اینکه مجبور بوده باشد، بلکه اگر می خواست می توانست به شکل دیگری راه طاعت را بر بندگانش بگشاید و خود را مستقیم به آنها معرفی کند. ولی اینطور خواسته است که با طاعت اولیائش اطاعت شود لذا در کافی شریف فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتَى مِنْه‏» او می خواست که عباد با طی طریق در وادی ولایت اولیائش به ولایت و محبت و معرفت الله برسند و لذا ایشان را باب، صراط، سبیل و وجه خود قرار داد و به همین دلیل است که طاعت آنها، طاعت الله و ولایتشان، ولایت الله است؛ چون می خواست از طریق آنها شناخته شود آنها را «وجه» خود قرار داد. پس طاعتشان، طاعت الله و رضایشان، رضی الله است. «لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاهَ إِلَیْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیْهِ فَلِذَلِکَ صَارُوا کَذَلِکَ» ممکن نیست که کسی «داعی الی الله» و «الدلیل علی الله» باشد ولی برای غیر خدا راضی شود و یا برای غیر خدا سخط بورزد که اگر در این صورت دیگر داعی و دلیل به خدای متعال نمی شد.

امام صادق علیه السلام در ادامه این روایت می فرمایند: «وَ لَیْسَ أَنَّ ذَلِکَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ کَمَا یَصِلُ إِلَى خَلْقِهِ لَکِنْ هَذَا مَعْنَى مَا قَالَ مِنْ ذَلِکَ وَ قَدْ قَالَ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَهِ وَ دَعَانِی إِلَیْهَا وَ قَالَ: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ قَالَ إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» یعنی علی رغم آن چه گفته شد کسی گمان نکند وقتی اولیای او غضبناک و یا شاد شوند در خدای متعال تحولی ایجاد می شود ولی اولیای الهی در مقامی اند که رضا و غضب آنها، رضا و غضب خدای متعال خوانده می شود. لذا خدای متعال درگیری و توهین به اولیائش را مبارزه با خود دانسته است. این مطلب، بیان همان نکته ای است که در کافی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ‏سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ وَ لَکِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَهُ حَیْثُ یَقُولُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»

پس ولی الله، داعی و دلیل به سوی خدای متعال است. هم شروع دعوت از اوست و هم راهنمایی در طول راه. نباید گمان کنیم این ماییم که سیر به سمت خدای متعال و ولی الله را شروع می کنیم. بلکه با دعوت او شروع می شود. وقتی امام صادق علیه السلام به این جا می رسند که او «داعی الی الله» و دلیل علی الله است این آیه را تلاوت می کنند: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ قَالَ إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» و می فرمایند که این یک قاعده کلی است: «فَکُلُّ هَذَا وَ شِبْهُهُ عَلَى مَا ذَکَرْتُ لَک‏»

پس با این قاعده کلی، «ان تنصروا الله» یعنی «ان تنصروا رسوله» شاهدش هم آیات قرض به خدای متعال است که به صله امام تفسیر شده است. در کافی فرمود: « سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِخْرَاجِ الدَّرَاهِمِ إِلَى الْإِمَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَجْعَلُ لَهُ الدِّرْهَمَ فِی الْجَنَّهِ مِثْلَ جَبَلِ أُحُدٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ‏  قَرْضاً حَسَناً  فَیُضاعِفَهُ لَهُ‏  أَضْعافاً کَثِیرَهً» قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ فِی صِلَهِ الْإِمَامِ خَاصَّهً». و مزد این قرض نیز به «اضعاف کثیر» است. «اضعاف کثیره» نیز به معنای «ما لا یحصی» است. یعنی مزد آن از شماره و حساب بیرون است. چنان که در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام این نکته توضیح داده شده است که حضرت فرمودند: «لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ عَلَى النَّبِیِّ ص «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها» قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ زِدْنِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ زِدْنِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً» فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ الْکَثِیرَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُحْصَى وَ لَیْسَ لَهُ مُنْتَهًى» لذا بدست می آید که مزد نصرت رسول نیز (که همان نصرت خدای متعال است) بی نهایت و «لا یحصی» است و در واقع جان انسان زیاد می شود و البته این هم بیشمار و بسیار وسیع است.

ضرورت توجه «انصار اولیاء الله» به بی نیازی امام از «نصرت ایشان» و نیاز آن ها به این «نصرت»

در صله یا نصرت امام هم، باید دانست که امام، محتاج مال یا جان او نیست. لذا در روایت است که اگر کسی به امام صله ای برساند ولی گمان کند که امام محتاج صله او بوده «مشرک» است. اگر امام صله ما را می گیرد به خاطر خود ماست. در قرآن آمده است که «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم‏»(توبه/103) یعنی رسول خدا با قبول صدقاتشان، نه مالشان بلکه جانشان را تزکیه می کند. پس اگر کسی جانش را بدهد چه می شود؟

امام، معدن طهارت و قدس است بنابراین  قبول صدقه توسط امام موجب تزکیه می شود. بعد از پذیرش صدقات نیز خدای متعال می فرماید: «بر آنها صلوات بفرست تا به سکینه برسند» چون در حال عطای مالشان ممکن است دچار اضطراب شوند. صلوات تو باعث می شود که آنها به سکون نفس و مقام جُود و سخا برسند و با طمأنینه اموالشان را بدهند.

لذا امام اولا، مال یا جان را می پذیرد و شخص را تطهیر می کند و آنچه را گرفته به بقاء می رساند و وارد «دار البقاء» می نماید. امام با پذیرش جان، جان را به حیات نزد ربّ می رساند «احیاء عند ربهم یرزقون»  و با صلوات خود به انسان، «سکون، اطمینان نفس و سخاوت» می بخشد.

اطمینان نفس مومن، به امام است. در ذیل آیه شریفه «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه» (فجر/27) در روایت آمده است که: «عن سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّهُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ ع فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّهُ ع رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّهِ فَیَقُولُ- یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ- ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً بِالْوَلَایَهِ مَرْضِیَّهً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِی فِی عِبادِی یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فَمَا شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی» یعنی مومن هنگام جان دادن، با دیدن اهل بیت علیهم السلام با طمأنینه و آرامش جان می دهد.

نصرت امام، دفاع از توحید است و انصار ائمه، «الذابون عن الله» هستند

اگر اصحاب سید الشهدا که خودشان را وقف یاری امام خود کرده اند «الذابون عن توحید الله» خوانده شده اند به این دلیل است که ائمه علهم السلام، ارکان توحید و دعائم دینند. در دعای ماه رجب آمده است: «َبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏» وقتی سماء و ارض از نور اهل بیت علیهم السلام پر شد حقیقت لا اله الا الله در عالم ظاهر شد. چون ایشان «داعی الی الله» اند و تا دعوت ایشان در عالم تجلی نکند توحید در عالم ظاهر نمی شود و تا نور ایشان که «مَثَل نور الهی» است نتابد کسی به توحید نمی رسد. لذا ذبّ و دفاع از چنین شخصیتی، «الذب عن توحید الله» است.

پیوستگی همه «عرصه های دفاع از توحید» و «نصرت امام» و گستردگی نصرت امام در همه عرصه های دفاع از توحید

کلمه توحید، امام است و شجره طیبه که شجره توحید است، اصلش امام است و فرعش شیعیان. یعنی دیگران با فرع امام شدن به توحید می رسند. همه «اصول و فروع دین» و «توحید و خیرات» به امام برمی گردد. لذا دفاع از نماز، روزه و فروع هم وقتی دفاع از امام باشد، دفاع از توحید است. و الا اگر آنها را از امام جدا کنیم دیگر دفاع از توحید نیست. استخفاف به نماز و روزه و فروع هم استخفاف به امام است چون این مناسک از فروع امامند. لذا دفاع از امام هم مانند دفاع از توحید شئون گسترده و عرضی عریض دارد. اگر فقیه حصن الاسلام است به خاطر این است که در یک حیطه، از ولایت امام دفاع می کند. مجاهد میدان نبرد نیز در حیطه ای دیگر فلذا آن ها هم «الذابون عن الله» اند و...

نکته قابل توجه این است که اصحاب امام حسین علیه السلام در مقامی هستند که وقتی از سید الشهداء دفاع می کنند عملشان را دفاع از خدای متعال و یاری او می دانند و در این یاری، نصرت نسبت به پیامبر اکرم و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را نیز می بینند و در همه این میدانها، همزمان حاضرند. یعنی در دفاع از امام، از توحید غافل نیستند. دفاع از امام اگر در قالب دفاع از توحید نباشد حتی دفاع از امام هم نیست. موحّد کسی است که معرفت الله را با معرفت امام قصد می کند. اگر کسی به سمت معرفت الله رفت بدون معرفت امام به توحید نمی رسد و اگر هم به سمت معرفت امام برود بدون قصد معرفت الله از شرک سر در می آورد. انصار به گونه ای امام را شناختند و از او دفاع کردند که «الذابون عن توحید الله» شدند.

 



×

متن زیر چکیده ای تفصیلی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در ششمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 8 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه به موضوع «حُجب» پرداختند و با نفی هر گونه حجابی برای خدای متعال تأکید کردند احاطه و علم خدای متعال نسبت به مخلوقات، هیچ مانع و ساتری ندارد. ایشان در ادامه به تبیین حجاب هایی که برای عباد وجود دارد پرداخته و این حُجُب را به دو دسته حجب نورانی و ظلمانی تقسیم نمودند. حجت الاسلام و المسلمین میرباقری رسیدن به مقام رضوان و لقاء را مستلزم خرق این حجب دانستند و با تبیین حجب ظلمانی، حقیقت این حجب را به جریان ولایت اولیای کفر تفسیر کرده و آن را بسیار پیچیده و فتنه خیز توصیف نمودند و افزودند: نجات از این ظلمات جز با امام و فدارکاری ایشان در شفاعت و دستگیری از بندگان ممکن نیست. 

بحث در این بود که اصحاب امام حسین علیه السلام چه خصوصیاتی داشتند و به برخی از این خصوصیات تا حدودی پرداخته شد. اصحاب سید الشهدا در زمره اولیاء الله، احباء الله، ربانیون و.. هستند. درک این مقامات جز به شفاعت امام ممکن نیست. اصحاب عاشورا، اولین حلقه شفاعت سید الشهدا بودند و همین شفاعت حضرت بود که آنها را تا این مقام سیر داد. با سرپرستی امام، انسان می تواند از حجب ظلمانی نجات پیدا کند و در وادی نور سیر خود را تا وصول به این مقامات ادامه دهد.

علم و احاطه خدای متعال بر مخلوقات، هیچ حجاب و ساتری ندارد

در آیات و روایات توضیح می دهند که بین «انسان» و «خدا» حجاب هایی است که برای درک توحید باید این حُجُب برداشته شود. البته بین «خدا» و «مخلوق» حجاب نیست و چیزی ساتر بر خدا نیست تا مانع احاطه و علم او شود. در کتاب «التوحید» بحار، روایت شده است که امیر المؤمنین علیه السلام وارد بازار شدند و کسی را دیدند که این گونه قسم می خورد « قسم به خدایی که در هفت حجاب قرار دارد» حضرت  به او می فرمایند: به خطا رفتی؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ لِأَنَّهُ‏ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا» یعنی بین خدا و خلقش حجابی نیست. او با خلق خودش همراه است و البته این همراهی از سنخ یک مقارنه مادی نیست همان طور که جدایی او از خلق هم از سنخ یک مفارقت مادی نیست. همراهی خدای متعال با مخلوقات از سنخ یک «معیّت قیّومیّه» است، یعنی قوام ما به خداست. پس حجابی بین او و خلقش نیست. در ادامه ی این روایت، نقل شده است که آن شخص از حضرت می پرسد «کفاره این سخن من چیست؟» حضرت پاسخ می دهند: «کفاره این سخن، اصلاح فکر و اعتقاد است نه آن کفاره فقهیِ اطعام مسکین و... که موارد مشخصی دارد»

حُجُب نورانی عباد در مسیر توحید؛ اطلاق «حجاب الله» بر رسول خدا و ائمه علیهم السلام

اما در عین حال در بسیاری از روایات نیز نقل شده است که بین ما و خدای متعال حجاب وجود دارد. گاه گفته شده: «رسول خدا حجاب بین ما و خداست.» «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ‏ اللَّهِ‏ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏» یا در روایاتی که در توضیح آیه «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»(رعد/28) نقل شده است، این آیه را این گونه معنا کرده اند که با «توجّهِ خدای متعال به بنده»، آرامش او تأمین می شود. در روایات دیگری رسول خدا به عنوان «ذکر الله» معرفی شده اند چنان که در روایت آمده است «بمحمد ص تطمئن القلوب، و هو ذکر الله و حجابه». ذکر فقط یک لفظ زبانی و یا یک حالت درونی نیست بلکه حضور شعاع نورانیت وجود مقدس رسول خدا در قلب است. اگر خدا بخواهد به قلبی توجه کند از طریق ایشان و با این حجاب نورانی توجه واقع می شود. گاهی در بعضی روایات از ائمه نیز تعبیر به حجاب الله شده است.

گاهی هم گفته شده است که بین و ما خدا 70 هزار حجاب است. در مباحث توحیدیِ کتب روایی، روایاتِ زیادی درباره حجب نقل شده است. بعضی از حجب، حجب نور است چنان که  در روایات بیان شده است که نور رسول مکرم اسلام بعد از خلق عوالم، در همه این عوالم به عبادت پرداختند و همه این عوالم را نورانی کردند. برخی از حجب بین ما و خدا نیز حجب ظلمانی است.

ضرورت خرق حُجب برای وصول به مقام رضوان و لقاء

 این حجاب ها همان طور که در مناجات شعبانیه نیز بیان شده است باید برداشته شود «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِک‏» یعنی دیده های دل باید این حجب نورانی را بردارد تا به سرچشمه عظمت برسد و آویخته به آن مقام بشود.

ما باید با نور ایمان و با قلب به رویت او بنشینیم و محبت او را حس کنیم همان طور که محبت دیگران را حس می کنیم. همه محبت ها در عالم از اوست. یک جزء از صد جزء محبت را در دنیا قرار داده اند و آن را بین مخلوقات تقسیم کرده اند  که این همه محبت در عالم پدید آمده است. بالاترین نعمت، دیدن محبت خدای متعال و رؤیتِ رضوان است. در روایات نقل شده است: در حالی که بندگان خدا در بهشت و در جوار خدایند به آن ها خطاب می شود « أَوْلِیَائِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ سُکَّانَ جَنَّتِی فِی جِوَارِی أَلَا هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ فَیَقُولُونَ رَبَّنَا وَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ خَیْرٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ نَحْنُ فِیمَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُنَا وَ لَذَّتْ أَعْیُنُنَا مِنَ النِّعَمِ فِی جِوَارِ الْکَرِیمِ قَالَ فَیَعُودُ عَلَیْهِمْ بِالْقَوْلِ فَیَقُولُونَ رَبَّنَا نَعَمْ فَأْتِنَا بِخَیْرٍ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ لَهُمْ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رِضَایَ عَنْکُمْ وَ مَحَبَّتِی لَکُمْ خَیْرٌ وَ أَعْظَمُ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ قَالَ فَیَقُولُونَ نَعَمْ یَا رَبَّنَا رِضَاکَ عَنَّا وَ مَحَبَّتُکَ لَنَا خَیْرٌ لَنَا وَ أَطْیَبُ‏ لِأَنْفُسِنَا» یعنی آیا بهتر از «بهشت در جوار من» را می خواهید؟! گویی اینها باور نمی کنند که دیگر نعمتی بالاتر از این وجود داشته باشد، بنابراین سکوت می کنند. خدای متعال محبت و لطف خاص خود را به آن ها می چشاند و بار دیگر مورد خطاب قرار می گیرند و این سؤال تکرار می شود تا همه آن ها بر عظمت این نعمت اقرار کنند. این همان مقام رضوان است که همه نِعم، پرتوی از آن محبت است. لذا یافتن این نعمت، بالاترین نعمت ها است.

چرا این محبت را ما احساس نمی کنیم؟! اگر ما به خودمان محبت داریم دست خداست که ما را به خودمان پیوند زده است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(انفال/24)  محبت انسان به خودش ذاتی نیست. این هم شعبه ای از رحمت خداست. چطور ما که همه عالم را می بینیم محبت خدا را نمی بینیم و می پرسیم  خدا کجاست؟! این همان حجاب است و همه رنج ما هم همین است. «فَلَا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إِلَّا بِذِکْرَاکَ وَ لَا تَسْکُنُ‏ النُّفُوسُ‏ إِلَّا عِنْدَ رُؤْیَاک‏» قرار و آرامش ما در لقاء و رؤیت خداست. و بزرگترین عذاب هم هیمن عدم رؤیت جمال و جلال، نبود ایمان و حس نکردن حضور است. باید حضور او را با اسماء حسنی رؤیت کرد. اگر او «عال فی دنوه» است برای اینکه این علو و بلندی، ما را در حجاب نبَرد باید حضور او را درک کرد. باید حرکت کرد و این حجب را برداشت. « وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَهِ وَ أَنَّکَ‏ لَا تَحْتَجِبُ‏ عَنْ‏ خَلْقِکَ‏ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَک‏»

حجب ظلمانی و ویژگی های آن/ اراده های ظلمانی و یک دستگاه عظیم شیطنت، حقیقت این حُجب

اما این حجاب های ظلمانی چیست؟ حجب ظلمانی ما، یک قِسمش اراده های ظلمانی است که بر خدای متعال استکبار کرده اند و در مقابل او ایستاده اند و وادی ظلمات را شکل داده اند. این حجاب، همان حجاب شیطنت است که نمونه اش در حدیث عقل و جهل ذکر شده است. خدای متعال به جهل فرمانِ «اقبال» می دهد اما او اطاعت نکرد و استکبار ورزید. پس وادی ظلمات، یک ظلمت اختیاری است که البته دستگاه عظیمی را شکل داده وقوای فراوانی نیز به او داده شده است. این دستگاه رصدگری می کند؛ حکومتی را شکل می دهد و جنود جنّی و انسی دارد. قرآن وسعت درگیری «عقل و جهل» و «نور و ظلمت» را به گونه ای توضیح می دهد که اگر آیات نوید دهنده دیگر نبود، انسان نا امید می شد. این جریان، ولایت وسیعی دارد که اگر  کسی کفر ورزید او را سرپرستی می کند. « وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات»(بقره/257) در بیان دیگری خدای متعال می فرماید: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی‏ بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/40) دریای مواج عمیقی است که تاریکی روی تاریکی است، تا آن جا که انسان در تاریکی این فتنه ها دست خود را نمی بیند. حضرت امیر علیه السلام در خطبه شقشقه از این فتنه با عبارت «طَخْیَهٍ عَمْیَاء» یاد می کنند. یعنی تاریکی کور .

حجب ظلمانی سر منشأ همه معاصی و اخلاق رذیله

این حجاب ها بیرون از ماست و تمام اعمال ظلمانی و صفات رذیله از این وادی می آید. همان طور که فضائل اخلاقی هم از وادی نور، عقل و نبی اکرم می آید و ما با قرار گرفتن در ذیل ایشان به این کمالات متصف می شویم. اگر در ذیل این حجب ظلمانی قرار گرفتیم، همه قوای ما را ظلمانی می کند، همراه و هم صحبت با آنها می شویم و به این وادی رضایت داده ایم. تیرگی قلب در گناهان، همه از تعلق به این جریان ظلمت و طاغوتی است. اگر کسی با تزیین آنها به این وادی گره بخورد شیطان قوای خود را در قلب او پیاده می کند. به طور مثال با نگاه آلوده، شیطان تیر خود را بر قلب می نشاند. به مرور قلب میل به گناه پیدا می کند، مبدأ میل عوض می شود و از گناه لذت می برد. از اعمال شروع می شود و به قلب می رسد و البته از قلب هم به عمل جاری می شود. در مقابل «نور» هم با اعمال می آید و قلب را نوارنی می کند و لذا امیر مؤمنان علیه السلام «قائد الْغُرِّ الْمُحَجَّلِین‏» است. نور ایشان اگر آمد همه وجود را نورانی می کند.

امام تنها راه نجات از حجب ظلمانی و پیچیده اولیای کفر

ظلمت این دستگاه پیچیده است و گاه شخص و گاه جامعه در خود فرو می برد. قرآن کریم آن را  «دولت تاریکی» می خواند «وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشى» همه بدی ها و تارکی ها در آن موج می زند. سراسر، ظلمات «تو در تو» است. همه عالم را ظلمانی می کند که فرمود: «فسدت البر و البحر» این حجاب، حجاب جهنم، معصیت و استکبار است. باید خود را از آن چه بوی بندگی نمی دهد جمع کنیم تا در این وادی گرفتار نشویم. باید از این دستگاه رها شویم و همه قوایمان را از آن جدا  کنیم. ولی این امر  چطور ممکن است؟ این درگیری ساده نیست. اگر از اینجا رها شدیم، وارد وادی نور می شویم ولی  چطور؟ چرا امام باید خون خود را بدهد تا ما را از این وادی نجات دهد. اگر امام نباشد ما از این جهل و ظلمت راه نجاتی نداریم و در موت جاهلی باقی خواهیم ماند. لذا در ذیل آیه «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» فرموده اند این نور، از اولاد فاطمه است.

 



×

متن زیر چکیده ای تفصیلی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در هفتمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 9 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه ضمن تفسیر «حجب ظلمانی» به «محیط ولایت اولیای باطل»، به بررسی «سه اقدام اساسی» و «سه لایه از حجاب تاریک و فتنه خیز اولیای کفر»  پرداختند. «تغییر محور حب و بغض ها از مدار معصوم »، «بدل سازی در عرض پرچمداران جبهه نبی اکرم» و «نسخه نویسی در برابر نسخه شفا بخش اهل بیت علیهم السلام» سه اقدامی بود که حجت الاسلام و المسلمین میرباقری آن ها را در مقیاس اجتماعی و تاریخی توضیح دادند.

طی مسیر توحید مراحلی دارد که یک مرحله از آن عبور از حجب ظلمانی است و پس از آن ورود به وادی نور و عبور از حجب نورانی تا رسیدن به سرچشمه نور است. اگر حجاب ها رفع نشود انسان به اندازه محجوبیتش از خدای متعال دور خواهد بود. البته خدای متعال هیچ حجابی ندارد و در عین این که در عالی ترین مراتب است، به همه موجودات نزدیک است. «هو معکم اینما کنتم»(حدید/4)؛ اما انسان ها در پوششند و به همان اندازه که از اسماء و صفات «جمال و جلال» الهی در حجابند از خدای متعال محجوبند.

تفسیر حجب ظلمانی به محیط ولایت «فردی»، «اجتماعی»، و «تاریخی» اولیای کفر

یک معنای حجب ظلمانی، محیط «استکبار، معصیت و طغیان» است. اگر در مورد حجب «فرد» بخواهیم صحبت کنیم ممکن است این حجب، قلب یا اعضاء و جوارح فرد را  فرا بگیرند. حجب ظلمانی از یک «گناه و معصیت» تا «یک صفت رذیله» و «بالاتر از آن»، همه از فروع اولیای طاغوت و مستکبرینی اند که بر نبی اکرم طغیان کرده اند. انسانِ محجوب به حجب ظلمانی، محجوب به حجب اولیای طاغوت است. این حجاب ها گاهی یک فعل ر ا محجوب می کند و گاهی تا باطن انسان پیش می رود و سرشت را ظلمانی می کند. قدم گذاردن به بیرون از این حجب نیازمند همت و تلاش است. اما گاهی این حجب، حجاب یک جامعه قرار می گیرد و گاهی حجاب بر یک تاریخ می شودکه بخش عمده ای از جوامع بشری را می پوشاند.

در قرآن از این دستگاه ظلمانی تعبیر به «لیل» شده است «و اللیل اذا یغشی» (لیل/1)، «واللیل اذا یسر» (فجر/4). شبی که هر چند در حال رفتن است ولی ظلمت آن فرا گیر است. در سوره مبارکه نور از این حجب این گونه یاد شده است «ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یراها ...» (نور/40) ظلمات مترکم و فراگیر، همراه با فتنه های متلاطم و خطرناک.

عبور از این فتنه ها بسیار دشوار و خطرناک است و با عقل و محاسبات فردی و یا جمعی نمی توان از آن عبور کرد. تها راه عبور از این تاریکی ها این است که خدای متعال از طریق اولیای الهی از انسان دستگیری نماید.

حجاب تجدد، یکی از سنگین ترین حجاب های اجتماعی معاصر

یکی از سنگین ترین این حجاب ها بر جامعه بشری، حجاب تجدد است از فلسفه های آن گرفته تا عقلانیت «راهبردی و کاربردی»، تکنولوژی های تولید شده در این تمدن و مجموعه فضایی که جریان تجدد ایجاد کرده است. پرچمداران این تمدن از متفکرین و سیاستمداران تا اقتصاد دانان آن که از فراعنه و قارون های تاریخند، همه از اولیای کفرند که حجاب بزرگی بر جامعه بشری انداخته اند.

یکی از اموری که انسان را زمین گیر می کند و او را نگه می دارد همین است که انسان گمان کند خیری در این دستگاه ظلمانی است در حالی که هیچ خیری در آن نیست. «عدونا اصل کل شر و من فروعهم کل قبیح و فاحشه» آحاد افرادی که در این تمدن زندگی می کنند و یا ارائه یک تقسیم جغرافیایی برای تقسیم اقوام، مقصود نیست. بلکه سخن از تمدنی است که بر «گریز از خدا» و «عقلانیت مادی» بنا شده است. این جریان که البته بسیار پیچیده است توانسته اخلاق، تفکر، رفتار و سبک زندگی ایجاد کند؛ دستگاههای فلسفی پیچیده ای را طراحی کند و انقلاب علمی و صنعتی وسیعی را رقم بزند ولی همه این تمدن با همه آن پیچیدگی هایش امتداد جریان بنی امیه و همان امپراطوری اموی است که در اروپا و آخرین مدل آن در آمریکا بازسازی شده و در همه عالم منتشر گردیده است.

آن چه جای تأسف دارد «وابستگی به این تمدن» است و این که انسان گمان کند در این دستگاه خیری برای مؤمنین و بشریت وجود دارد و با این تصور غلط تلاش کند تا از این خیر، عقب نماند. این دلبستگی خیلی خطرناک است. البته در دوره «گذار و اضطرار» که کلمه غیب الهی در حجاب است همه ما به نسبتی گرفتار حجاب های اولیای طاغوت هستیم. اما این نگاه، خیلی متفاوت است با این که انسان تلاش کند تا عقلانیت و ادبیاتی را که آن ها به عنوان «علم و آگاهی» و «توسعه و پیشرفت» در جهان حاکم کرده اند و برای تحقیر و توهین به ملت ها، آن را منتشر نموده اند، به رسمیت بشناسد. این کار بسیار خطرناک است.

شکل گیری یک د ستگاه عظیم تحقیر و توهین به دین مبتنی بر تجدد

در سوره همزه خدای متعال «سرزنش کننده ها و تحقیر کننده ها» را به شدت عتاب می کند و به عقوبت های بسیار سنگینی تهدید می نماید. در سه آیه اول این سوره «ویل لکل همزه لمزه، الذی جمع مالا و عدده، یحسب ان ماله اخلده» خدای متعال ریشه این تحقیر و توهین را در امکانات و اموالی می داند که همّازین و لمّازین جمع کرده اند و گمان کرده اند با این امکانات به خلود می رسند فلذا از آن برای خود تکیه گاهی ساخته اند که با تکیه بر آن دیگران را تحقیر می کنند.

شیطان با «همز و لمز» و «نفخ و نفث» همان گونه که خون در مجاری ما جاری است در ما می دمد. این «همز و لمز» ها، کوچکترین توهین ها و تحقیر ها را در بر می گیرد و شامل کسانی که یک دستگاه عظیم تحقیر و توهین به دین ایجاد کرده اند نیز می شود. همه «همز و لمز» های جزئی (مثل این که کسی به خاطر امکاناتی که دارد دیگری را تحقیر می کند) از فروع این «همز و لمز» بزرگند. البته گناه حتی اگر صغیره هم باشد بد است ولی جهنمی که سوره «همزه» آن را به تصویر می کشد، عذابی است که از قلب طلوع می کند و همه جان را در بر می گیرد. «کلا لینبذن فی الحطمه و ما ادراک ما الحطمه نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده». این تصویر، جهنمِ همان «همز و لمز» بزرگ است. اصل این عذاب (به تعبیر قرآن) برای آن «شجره خبیثه» ای است که بنای این سرکشی را گذاشته است که البته شعاع این جهنم، کسانی را که در کبائر با اولیای طاغوت همراهی می کنند در بر می گیرد و یا  سایه ای از این عذاب، ممکن است به مؤمنین نیز برسد.

«تغییر حب و بغض ها»، «بدل سازی از ولیّ حق» و «ادعای نسخه شفا بخش در برابر نسخه دین»، سه اقدام شیطان در مقابل نبی اکرم  

روایتی از نبی مکرم اسلام نقل شده است که ایشان همزات، نفخات و نفثات شیطان را این گونه توضیح می دهند: «أَتَدْرُونَ مَا هِیَ أَمَّا هَمَزَاتُهُ فَمَا یُلْقِیهِ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ نُبْغِضُکُمْ بَعْدَ مَا عَرَفْنَا مَحَلَّکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتَکُمْ قَالَ أَنْ تُبْغِضُوا أَوْلِیَاءَنَا وَ تُحِبُّوا أَعْدَاءَنَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا نَفَخَاتُهُمْ قَالَ هِیَ مَا یَنْفُخُونَ بِهِ عِنْدَ الْغَضَبِ فِی الْإِنْسَانِ الَّذِی یَحْمِلُونَهُ عَلَى هَلَاکِهِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ وَ قَدْ یَنْفُخُونَ فِی غَیْرِ حَالِ الْغَضَبِ بِمَا یُهْلِکُونَ بِهِ أَ تَدْرُونَ مَا أَشَدُّ مَا یَنْفُخُونَ وَ هُوَ مَا یَنْفُخُونَ بِأَنْ یُوهِمُوا أَنَّ أَحَداً مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ فَاضِلٌ عَلَیْنَا أَوْ عِدْلٌ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَمَّا نَفَثَاتُهُ فَإِنَّهُ یُرِی أَحَدَکُمْ أَنَّ شَیْئاً بَعْدَ الْقُرْآنِ أَشْفَى لَهُ مِنْ ذِکْرِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَیْنَا.»

بر این اساس، همزات بغضی است که شیطان ایجاد می کند. حضرت می فرمایند شیطان بغض دوستان ما و دوستی دشمنان ما را در دل شما می کارد و صف شما  را از صف دوستان اهل بیت، به صف دشمنان می برد. ابتدا صف را جدا می کند و بعد از آن بدل سازی می کند. یعنی کار را به جایی می رساند که حضرت امیر عله السلام را در عرض طلحه و زبیر و دیگران، در یک شورای شش نفره می گذارند. این از نفخات شیطان است. در قدم بعد نسخها های جایگزین می نویسند و در  عرض امام راه درست می کنند که این، از همان نفثات اوست. «تغییر مسیر امامت» و «ادعای نسخه شفابخش در عرض نسخه امام»، نفخ و نفث تاریخی شیطان است که یک تاریخ را به دنبال خود برده است. یعنی در یک نگاه کلانِ تاریخی، شیطان در مقابل جبهه نبی مکرم اسلام، سه اقدام اساسی انجام داده است اولا با تغییر حب و بغض ها و تحت تأثیر قرار دادن قلوب، در مقابل صف نبی اکرم، صف ایجاد کرده است و دیگران را نسبت به مکتب تشیع بد بین می کند. در مقیاس اجتماعی نیز پرچمداران دنیای غرب با اسلام هراسی، نفرت و بغض نسبت به دین را در دنیا ایجاد می کنند. یک بدل مصنوعی از اسلام در جهان ساخته اند تا هر کس با دیدن آن، از اسلام مشمئز شود. این همان نفخ شیطان است. حال برخی چه خیری در این دستگاه دیده اند که دو دستی به آن چسبیده اند و آن را رها نمی کنند؟چه شیطنت و قبحی با لا تر از این وابستگی تصویر می شود؟  موضوع سخنف آحاد مردمی که در غرب زندگی می کنند نیستند. این طراحی های پیچیده نسبت به اسلام را چه کسی انجام می دهد، سیاستمداران یا عوام؟ کمپانی های بزرگ یا فقرا؟

البته حجاب ظلمانی یک حجاب بی اراده نیست. کسی مسلمانان را مجبور نکرده بود تا دروازه های فرهنگی خود را به روی غرب باز کنند و همه دارایی های خود را ارزان بدهند. کسی دانشمندان و سیاستمداران ما را مجبور نکرده تادر مقابل این تمدن خضوع کنند

شفاعت و دستگیری معصوم تنها راه «خروج از حجب ظلمانی» و «سیر در حجب نور» تا «نیل به مقام لقاء»

حجب ظلمانی خیلی تیره تر از آن چیزی است که در غرب ظهور پیدا کرده است. این تمدن، تنها یک پرده از این حجب ظلمانی است. حوادث تاریخی بزرگی در تاریخ اتفاق افتاده و حجاب های سنگینی ایجاد شده است که عبور از آن نیاز به چراغ پرفروغی مثل سید الشهدا دارد. فلذا یکی از فروغ های عاشورا تبری، لعن و حرب با دشمنان خدا است. «لعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ» و یا «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ» و «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی‏ سِلْمٌ‏ لِمَنْ‏ سَالَمَکُمْ‏ وَ حَرْبٌ‏ لِمَنْ‏ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه» یکی دیگر از پرتو های عاشورا، بصیرتی است که در شناخت صف تاریخی دشمنان ایجاد می کند که در گذشته به آن پرداخته شده است.

اصل این حجب ظلمانی، محیط ولایت اولیای طاغوت است که محیط حرص و حسد و کینه است و عبور از آن نیازمند کشتی نجات سید الشهدا است. اگر انسان از این حجب عبور کرد سیر در وادی نور آغاز می شود. در قرآن کریم در آیه 35 سوره نور، مراتب تنزل این انوار و مراتب سیر ما با این نور توضیح داده شده است که در جلسات بعدی به آن پرداخته خواهد شد.

سید الشهدا نردبان سلوک همه مومنان تاریخ از شبکه تو در تو و پیچیده حجاب های ظلمانی است. اولین حلقه این دستگیری و شفاعت نیز اصحاب و اهل بیت  اباعبد الله در عاشورا بودند که حضرت دست آن ها را گرفت و به سرچشمه نور رساند تا آن جا که حضرت می فرمایند «انت امام فی الجنه»

خروج از حجب ظلمانی و همسفر اولیای الهی شدن برای عبور از حجاب های نورانی در دنیا، برزخ و قیامت و نیل به مقام رضوان و به عبارت دیگر ورود به وادی نور و  سیر در مقامات ولایت معصوم از سیر در سبل صراط تا رسیدن به مرکز پرگار این نور و مشاهده وجه الله، تنها با شفاعت خود معصوم ممکن است.

 



×

متن زیر چکیده ای تفصیلی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در هشتمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 10 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در ابتدای این جلسه با مروری بر مباحث گذشته و جمع بندی آن ها، حُجُب ظلمانی را همان محیط ولایت اولیای کفر دانستند که در قرآن با «دار بائر» از آن یاد شده است و باطن جهنم نیز چیزی فراتر از آن نیست. حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در ادامه با تبین حُجب نورانی، مراتب تنزل این انوار را در چهار مرحله توضیح دادند و این انوار را امتداد «نور الهی» و «انوار هدایت رسول» و «امام» دانستند که در «بیت النور ولایت اهل بیت» قرار داده شده است. ایشان سیر در این انوار را نیز در چهار مرحله «خضوع در برابر این انوار»، « حرکت در سبل» و «صراط» و «وصول به وجه الله» تبیین نمودند. ایشان سیر در این انوار را تنها با شفاعت این انوار و دستگیری امام ممکن دانستند.

چنان که بیان شد حجاب هایی که در مسیر تقرب و درک توحید قرار گرفته اند برخی حجب نورانی و برخی حجب ظلمانی اند و باید همه آنها مرتفع شوند. برای این حُجب، اصطلاحات مختلفی وجود دارد ولی آنچه بیان کردیم این بود که حجب ظلمانی محیط ولایت مستکبرین و اعمال و اخلاق آنها است.  

محیط «ولایت اولیای کفر»، حقیقت حُجُب ظلمانی، اساس همه معاصی، دار بائر و باطن جهنم

اگر انسان در محیط ولایت آنها قرار گرفت مبتلا به این حجب ظلمانی می شود. همه گناهان به همین نحو است و ریشه در ائمه طاغوت دارد. محیط ولایت آنها همان جهنم است. کسی که در این محیط قرار گرفت در جهنم قرار گرفته است و آن چه در روز قیامت اتفاق می افتد، مواجهه جدید دیگری است که این فرد با همین جهنم خواهد داشت که خصوصیات فراوان آن نیز در آیات و روایات موجود است.

مثلا در باب این محیط ذکر شده است که محیط آنها دار «بائر و ویرانه» است که حقیقت این دار، جهنمی است که در همین عالم دنیا نیز وجود دارد. در آیه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار * جَهَنَم یَصلَونها»(ابراهیم/28و29) این مطلب بیان شده است. محیط ولایت آنها نه «دائر» بلکه «بائر» است. ورود به این محیط، حاصل تبدیل «نعمت» به «کفر» است. در روایات «نعمت» به «ائمه و ولایت ایشان» معنی شده است و در مقابل «کفر» هم به آنهایی تفسیر می شود که در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار گرفتند. که این مبحث در آیه مبارکه «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»(حجرات/7) مورد اشاره قرار گرفته است. روایات ذیل این آیه، ایمان و کفر را توضیح داده اند. در روایت نقل شده است که امام «سرزمین رویش و حاصل خیز» است و «محیط ولایت او»، «دار دائر و آباد» است که رشد و فلاح و رویش در آن وجود دارد. لذا هر قوه انسان که تحت تاثیر «ولایت کفر» قرار بگیرد ظلمانی می شود و اگر این ولایت به اعماق وجود نفوذ کرد، درون انسان، جهنمی می شود. ولی گاه فقط ظاهر جهنمی می شود. راه نجات انسان، فاصله گرفتن از این محیط ظلمانی و ورود به محیط نورانی است.

مراحل تنزل انوار هدایت در قوس نزول

اگر انسان از ظلمت فاصله گرفت و وارد بیوت انبیاء شد، به وادی توحید و نور می رسد. خدای متعال «جریان تنزل این نور» و «سیر با آن» را در سوره مبارکه نور توضیح داده است. در این آیه، نور و تنزل آن در چهار مرحله بحث شده است. ابتدا بیان می کند که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» که برطبق روایت، معنای آیه این است  که خدا، هادیِ آسمانها و زمین است. (یعنی بحث از شبکه هدایت در عالم است؛ نه آن که بحث از «وجود» باشد) با هدایت خدای متعال است که توحید حاصل می شود. خودش بر خودش هادی است «اَنت دَلَلَتنی علیک و دَعَوتَنی الیک». پس سیر در قرب و کمال، با نور خدا ممکن است.

در مرحله دوم، خدای متعال «مَثَل» این نور را بیان می کند. یعنی این نور «مَثَلی» دارد و در وجود مقدس رسول اکرم صلی الله عیه و آله متمثّل شده است، چنان که در توضیح این نور، قرآن کریم می فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ...ٍ» (البته رسول خدا با همه مراتب وجودی شان در همه عوالم، ظرف تحقق این نورند)

در مرحله سوم، تجلی نور ایشان در عوالم خلقت را به «مشکات» تشبیه می کند و ویژگی هایی نظیر شیشه حباب و سوخت و... را برای این چراغ بیان می کند. قرآن کریم در توضیح این مطلب می فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ  الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَهٍ  الزُّجَاجَهُ کَأَنهََّا کَوْکَبٌ دُرِّىٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَ لَا غَرْبِیَّهٍ یَکاَدُ زَیْتهَُا یُضىِ‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» این نور در عوالم تنزل یافته و این بیان، مراحل تنزل این نور در عالم است. و البته این تنزل، مراتبی دارد فلذا می فرماید: «نُّورٌ عَلىَ‏ نُورٍ». خدای متعال هر کس را بخواهد با این نور هدایت می کند. «یهَْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ» این بخش از آیه نیز شاهد بر این مطلب است که محتوای این آیه، بیانگر جریان تنزل نور هدایت خدای متعال است. «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ» همه این تعابیر از مشکات و حباب (زجاجه) و ... «مَثَل» بود که ظاهر آن را همه می فهمند ولی حقیقت این «مَثََل» چیز دیگری است.

در مرحله چهارم تنزل، سخن از خانه هایی است که تنزل نور در آنها واقع می شود لذا می فرماید: «فىِ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَال * رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تجَِرَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَوهِ یخََافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَرُ» این نور در خانه هایی نازل شده است که اجازه یافته اند تا رفعت یابند و اسم خدا در آن ها ذکر شود و این بدین معنا است که سیر در درجات، از این خانه ها ممکن است. در این خانه ها شخصیت هایی که هیچ کاری آنها را از ذکر خدا و اقامه نماز غافل نمی کند، خدای متعال را تسبیح می گویند و قلبشان متوجه «یوم الآخره» است.

هدایت همه عوالم در پرتو نور نبی اکرم 

بر اساس این آیات، هدایت همه عوالم به نور نبی اکرم است و نور ایشان تمثل نور خداست. در روایات دیگری هم این معنا مفصل بیان شده است. مثلا می فرماید: «نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَهِ نَبِیِّنَا وَ نَبِیُّنَا آخِذٌ بِحُجْزَهِ رَبِّنَا وَ الْحُجْزَهُ، النُّورُ وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا» که معنای ابتدایی «حُجْزه» همان «دامن» است (که مثلا می گویند دست به دامان کسی شدن) در روایات «حُجْزه» به «دین» و یا «نور» تفسیر شده است. یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متمسک به نور الهی است و ائمه متمسک به نور رسول هستند و شیعیان متمسک به نور ائمه اند. البته در یک مقام نیز انوار همه آنها یک «نور واحد» است چنانکه در زیارت جامعه آمده است: «وَ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ‏ وَاحِدَه». این مطلب در روایات دیگر نیز بیان شده است. پس رسول خدا بدون واسطه و بی حجاب از دست خدای متعال می گیرد و بقیه در شبکه ای از نور، از این « هدایت و فیض» بهره مند می شوند.

«بیت النور» امام، طریق بهرمندی از انوار هدایت رسول

اما اینکه در این آیه بیان شده است که «خدا هر کس را بخواهد هدایت می کند»؛ این هدایت شامل  چه کسانی می شود؟ به نظر می آید همانطور که علامه طباطبائی فرموده اند این گروه، شامل کسانی می شوند که وارد «بیت النبی» شده اند؛ یعنی کسانی که در این آیات از آن ها با تعبیر «رجال لاتلهیهم...» یاد شده است. آنها هستند که با ورود به بیت و خانه نبی اکرم و اهل بیت، حقیقت این نور را در می یابند و با آن سالک می شوند. اگر خانه های انبیاء باعث ذکر و رفعت است به خاطر همین نوری است که در این خانه ها تنزل یافته است. آن چنان که در روایات بیان شده است این بیوت محیط ولایت آنهاست. افضل این بیوت هم خانه حضرت امیر علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها است. البته این بیوت، صرفا خانه های گلی نیست همان طور که حرم اهل بیت علیهم السلام هم فقط همین حرم ظاهری ایشان نیست. (البته ظاهر و جسم حرم های مطهر ایشان هم فوق العاده است و منشأ آثار بسیاری است و به منزله روح عالم است همان طور که جسم اهل بیت علیهم السلام از علیین است و روح مؤمنین از منزلت جسم اهل بیت خلق شده است. «اجسادکم فی الاجساد» یعنی جسم آن ها به منزله روح برای اجسام است.) یعنی آن حرمی که «روضه من ریاض الجنه» است ظاهر این حرم نیست بلکه این حرم باطنی هم دارد که آن، اصل است. در مورد «بیت» نیز خود امام و محیط ولایت ایشان است که حقیقت  این بیوت است.

از روایات به دست می آید که تا امام در این قالب دنیا وارد نشود این نور به ما نمی رسد. در زیارت جامعه می گوییم: «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى‏ مَنَ‏ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ‏ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُه‏» یعنی خدای متعال بر ما منت نهاد و بعد از تنزل این نور، آن را در این بیوت قرار داد. بعد از این تنزل است که ما به هدایت آن راه می یابیم. مسیر تنزل «ذکر»، «هدایت» و... تنزل نور رسول است. نور ایشان است که در چراغدان اهل بیت تجلی می کند و عوالمی را طی می کند و به خانه هایی می رسد که رفعت و ذکر دارد. بیرون از این خانه ها نه رفعتی است و نه عبادت و ذکری. باید وارد این بیوت شد تا این مقامات محقق شود. خارج از این بیت هیچ معرفتی نیست. البته خدای متعال مجبور به این طریق نبود ولی مشیت الهی بر این امر تعلق گرفته است. «إِنَّ اللَّهَ لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ‏ الَّذِی‏ یُؤْتَى‏ مِنْه‏» یعنی خدای متعال این انوار مقدس را «ابواب» خودش قرار داده است و البته ورود از این ابواب هم آدابی دارد. باید با خضوع وارد شد، چنان که قرآن می فرماید: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ»(بقره/58) باید در مقابل اهل این بیت سجده و خضوع کامل داشت (همان طور که ملائکه خضوع کردند) تا بعد از تطهیر، ورود به این بیت ممکن شود. همان طور که برای ورود به بهشت، حوض کوثری قرار داده می شود.

مراحل سیر در انوار هدایت امام در قوس صعود

کسی که وارد این بیوت می شود باید در این وادی سیر کند. سیر در این وادی «سُبُل» دارد. این «سُبل» اخلاق حمیده و مناسک است. اگر کسی وارد بیت نور نشده باشد نماز و سایر مناسک برای او «سبیل» نخواهد بود. با سیر در این «سبل» انسان به «صراط» می رسد که خود امام است و در گام بعد به «وجه خدا» می رسیم که جلوه دیگری از امام است. و با رسیدن به این «وجه الله» است که معرفت حاصل می شود.

پس این جریان انوار تجلی یک نور است و باید به «همه آن» مومن بود و با آن همراه شد. لذا ایمان و تصدیق همه «انبیاء و ائمه» لازم است. همه تجلی یک نورند بنابراین یک استکبار و عدم پذیرش یکی از این انوار کافی است تا انسان از این بیت رانده شود. لذا از در روایات بیان شده است که از انبیاء نسبت به تک تک ائمه اقرار و عهد گرفته شده است.

با ورود به این «بیت» و پذیرش همه این انوار، سیر در مقامات «نور علی نور» آغاز خواهد شد. در این سیر باید به مراتب عالی «آن نور تنزل یافته» برسد و نسبت به آن، معرفت حاصل کند که «حقیقتِ نوری» رسول اکرم است که کلمه تامه نور الهی اند. اگر کسی به این نور واصل شد، خداوند را به اسم اعظم و نبأ عظیم شناخته است. و به مقام معرفت به «نورانیت امام» و کنه نورانیت امام راه یافته است. پس سیر در وادی نور با ورود به بیت النور آغاز می شود و با سیر در این وادی به رفعت و ذکر می رسد و از طریق آن، مقامات را در قوس صعود طی می کند تا به «معدن العظمه» می رسد.

ضرورت شفاعت امام برای خرق حجب نورانی و سیر در وادی نور

اما این سیر شفاعت می خواهد. یعنی برای حرکت و سلوک به «نوری بعد از نور» نیاز است که در روایت در توضیح آن فرموده اند «اماما من ولد فاطمه» با نور امام، حجب نوری هم خرق می شود. (کما اینکه حجاب ظلمانی هم با امام برداشته می شود) لذا فرموده اند که «بنا عبدالله، بنا عرف الله» هرکس به معرفت می رسد با امام سالک شده است. البته این مسیر، مسیرِ امتحان و ابتلاء است تا تحمل این معرفت در انسان ایجاد شود؛ یعنی حتی «عبد ممتحن» هم با امتحان خودش راه نمی رود بلکه با امتحان، آماده تحمل این معنا می شود. همین است که در زیارات ششم حضرت علی علیه السلام می خوانیم که: «هداه الابرار و امام الاصفیاء و...» پس همه اولیاء و برگزیدگان، مسیر هدایتشان همین است و مسیر دیگری وجود ندارد.

سیدالشهداء در این وادی محورند. رفع این حجب دشوار است و کسی که در این وادی به میدان آمده و بلای شدیدی تحمل کرده است تا کار آسان شود و مقام رضوان در دسترس قرار گیرد، وجود مقدس سیدالشهداء است. بلای ایشان است که حجب را بر می دارد. ریاضت های ما نیست که به جایی می رسد چنان که فرموده اند: «عَجَزَتِ‏ الْعُقُولُ‏ عَنْ إِدْرَاکِ کُنْهِ جَمَالِک‏» آنکه حجاب را برمی دارد عبادت سیدالشهداء است. اوست که همه حقایق «لیله القدر» بر او تجلی کرده است. برای سیر در این وادی باید به ایشان پیوند خورد و با مرکب ایشان سیر کرد. حلقه اول سالکین این راه هم اصحاب ایشان هستند که مختصری از صفات آنها بحث شد. (که این صفات هم از آستان سید الشهداء تنزل یافته است و به آنها رسیده است) این سیر، انحاء و مناسکی دارد که در روایات بیان شده است. حتی ظهور که تجلی کل نور در این عالم است با سیدالشهداء محقق می شود و اجر فداکاری ایشان است.

 



×

متن زیر چکیده ای تفصیلی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در نهمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 11 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با طرح این سؤال که «بالاترین مقامی که یک موحد در سیر توحیدی خود می تواند به آن برسد چیست؟» به تبیین مقام رضوان، مقدمات آن و چگونگی وصول به این مقام پرداختند. ایشان بر اساس روایات، غایت سیر توحیدی یک موحد را «مقام رضا» دانستند و غایت سیر در «مقام رضا» را نیز وصول به «مقام رضوان» برشمردند. ایشان در ادامه تأکید کردند: وصول به مقام رضوان، مستلزم تحمل بلا است. حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، بلای رسول خدا در عاشورا را اعظم ابتلائات خواندند و افزودند: امام حسین علیه السلام محور این ابتلای الهی است و در متن این بلا، باب «مقام رضوان الهی» را به روی همه امم می گشاید و فتح الفتوح رسول خدا را رقم می زند و جمال بلا را در این فتح بزرگ به نمایش می گذارد. ایشان وصول به مقام رضوان را ممکن و مسیر دست یابی به آن را  بکاء بر سید الشهداء و درک ابتلای ایشان دانستند.

بالاترین مقامی که انسان در مراحل توحیدی به آن می رسد چه مقامی است؟ بزرگان در این باره مطالب ارزشمندی فرموده اند. در روایات نیز در این زمینه مطالب دقیق و فراوانی بیان شده است. از برخی روایات استفاده می شود بالاترین مقامی که انسان می تواند به آن برسد «مقام رضا» است.

تفسیر مقام زهد به مقام فراغت قلب از «آمد و شد دنیا» و دیدن «ولیّ نعمت» در رفت و آمد نعمت ها

«اَعْلى‏ دَرَجَهِ الزُّهْدِ أَدْنى‏ دَرَجَهِ الْوَرَعِ، وَ أَعْلى‏ دَرَجَهِ الْوَرَعِ أَدْنى‏ دَرَجَهِ الْیَقِینِ، وَ أَعْلى‏ دَرَجَهِ الْیَقِینِ أَدْنى‏ دَرَجَهِ الرِّضَا» اگر کسی در وادی زهد قدم برداشت و بالاترین درجه زهد را طی کرد تازه به وادی ورع و سپس یقین می رسد. حضرت علی علیه السلام در روایتی که در روضه کافی نقل شده است مردم را به سه گروه تقسیم می کنند، «راغب»، «صابر» و «زاهد». «راغب»، به دنبال دنیا است و به حلال و حرام آن توجهی ندارد ولی «صابر» هرچند در دنیا رغبت دارد ولی روی خواسته های دلش پا می گذارد، چنان که اگر به قلب «صابر» مراجعه کنید بسیار عفیف است و علی رغم این میلی که به دنیا دارد از آن چشم می پوشد. اما «زاهد»، شادی ها و غصه های دنیا از قلبش بیرون رفته «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ لَا یَأْسَى‏ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِیح» اگر دنیا را به دست آورَد خوشحال نمی شود و اگر دنیا از دست او برود ناراحت نمی شود. از آمد و شد دنیا فارغ و به کار خود مشغول است.

در آیات 22و 23 سوره حدید زهد به خوبی توضیح داده شده است. «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ ، لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور» یعنی نه برای آن چه از دست می دهید ناراحت شوید و نه برای آن چه به دست می آورید خوشحال باشید. چون تدبیری است که این اقبال و ادبار را رقم می زند. اگر انسان توجه داشته باشد که آمد و شد این دنیا از قبل در کتابی ثبت شده، هدف گیری شده و مدبّر آن نیز خدای متعال است و هیچ یک از این حوادث اتفاقی نیست، اگر انسان به این مطلب توجه داشت به این نقطه می رسد که در هر آمدن و در هر رفتن نعمت، برای او راهی به سوی توحید باز می شود و در اقبال و ادبار دنیا، توحید را می بیند. زاهد کسی است که در «آمد و شد» نعمت ها، در جستجوی ولیّ نعمت است، به هنگام آمدن نعمت ها، شکر گذار است و به هنگام رفتن آن ها صبر پیشه می کند.

کمال زهد نقطه آغاز وادی یقین و کمال یقین نقطه آغاز وادی رضوان

زاهدینی که رغبت به خدای متعال، آن ها را به فراغت از دنیا رسانده است، سلوکِ آن ها، به آغاز مسیر یقین رسیده است. مقام یقین مقام مشاهده ملکوت است. در آخرین مرتبه یقین، انسان به آغاز مقام رضا می رسد و سیر در وادی رضا، «بی انتها» است. چنان که در زیارت «جامعه لأئمه المؤمنین» نقل شده است «الرِّضَا بِقَضَائِکَ‏ وَ قَدَرِکَ أَقْصَى عَزْمِی وَ نِهَایَتِی وَ أَبْعَدَ هَمِّی وَ غَایَتِی‏» یعنی رضایت خود را دورترین نقطه و نهایت سیر من قرار بده. انسان تا به مقام اخلاص در محبت نرسیده و تعلق به غیر در وجود او دارد، به «مقام رضا» دست نمی یابد. بلکه اگر مشیّت الهی با آنچه او می خواهد هماهنگ بود لذت می برد ولی اگر ارده الهی بر خلاف خواست او باشد (حتی اگر صبر نیز پیشه کند) از این مشیّت خشنود نیست.

توضیح مقام رضا به مقام اخلاص در محبت

بالاترین مقام، مقام اخلاص در محبت است تا جایی که انسان مستقر در محبت خدای متعال می شود و چیزی جز آن چه او تدبیر می کند نمی خواهد. امام باقر علیه السلام در اواخر عمرِ جابر به عیادت او می روند و از احوالش پرس و جو می کنند. جابر جواب می دهد (که البته جواب جابر خود بسیار شگفت انگیز است)  در حالتی هستم که فقر را بر بی نیازی و بیماری را بر سلامتی و مرگ را بر حیات ترجیح می دهم. به حالتی رسیده بود که گمان می کرد  ممکن است این امور مانع راه بندگی باشد. امام باقر علیه السلام در پاسخ می فرمایند «ولی ما اهل بیت این گونه نیستیم. ما آن چه را خدای متعال برای ما دوست دارد می پسندیم.» در روایت دیگری، جناب موسی که از پیامبران اولی العزم و کلیم الله است از خدای متعال می خواهد تا محبوب ترین بنده زمان خودش را به او نشان دهد. خدای متعال جناب موسی را مأمور می کند تا به قریه خاصی برود و در آن جا از آن عبد محبوب جستجو کند. ایشان هرچه در آن قریه می گردد جز یک پیرمرد جُزامی زمین گیر که در یکی از مخروبه های آن قریه سکنی داشت کس دیگری را نمی یابد. جناب موسی که انتظار داشت با یک بنده صوّام و قوّام روبه رو شود، از جبرئیل در باره آن عبد موعود می پرسد. جبرئیل همان پیرمرد زمین گیر را به او نشان می دهد. این ملک مقرب الهی تصرفی می کند و چشمان این پیرمرد را نیز از او می گیرند. این عبد محبوب خدا، به خدای متعال عرضه می دارد «یا بارّ یا وَصُول» یعنی «ای کسی که  همیشه به من نیکی می کنی و هر چه من از تو می بُرم، تو با من پیوند می خوری». در ادامه این شخص با حضرت موسی نکته ای را در میان می گذارد که بسیار عجیب است. خطاب به جناب موسی می گوید «در این قریه فقط یک نفر موحد است و آن هم منم. خدای متعال، خودش را به من داده است» و البته کسی که خدا خودش را به او بدهد، چیز دیگری از او نمی خواهد.

انسان می تواند به مقام اخلاص در محبتِ خدای متعال برسد. این که گفته شده «حب نفس، ذاتی انسان است» سخن درستی نیست چون در این صورت انسان هیچ وقت نمی توانست به اخلاص در محبت برسد.انسان مفطور بر حب الله است نه مفطور بر حب نفس. اگر انسان مفطور بر حب نفس بود تا آخر می بایست اسیر خود باشد. چنین کسی حد اکثر می توانتد تاجرانه خدا را عبادت کند و از عبادت «احرار» که خدا را فقط به خاطر خودش عبادت می کنند محروم است.

مقام رضوان بالاترین مقام در وادی «رضا»؛ ابتلائات، راه سیر در «مقام رضا» تا نیل به «رضوان»

اگر کسی در مقام رضا قدم گذاشت، خدای متعال برای او ابتلائات سنگینی را رقم می زند. اهل رضا کسانی اند که به استقبال بلا می روند و در متن بلا راضی اند. همانند ابراهیم  خلیل الرحمان که بعد از موفقیت در ابتلای به ذبح اسماعیل، به خدای متعال عرضه می دارد «ای کاش می توانستم فرزند خود را قربانی کنم تا به قرب این بلا نیز نائل می شدم.» اولیای خدا به استقبال بلا می روند تا با تحمل بلا، در مقام رضا سیر کنند و به مقامات بالاتر برسند. بالاترین مقام در وادی رضا، مقام «مرضیه» بودن است که بالاتر از مقام «راضیه» می باشد. یعنی انسان به مقامی می رسد که خدای متعال او را می پسندد و از او راضی می شود. مقام رضوان، مقام رضایت و محبت خدای متعال از بنده است که خدای متعال محبت خود را بی حجاب به او می چشاند.

بلای رسول خدا در عاشورا اعظم ابتلائات عالم؛ جمال بلای عاشورا در فتح «مقام رضوان»

امتحاناتی که برای انسان ها در مسیر نیل به این مقام پیش می آید متفاوت است. سخت ترین این امتحانات و بالاترین آن ها از نبی اکرم و در عاشورا گرفته شده است. وجود سید الشهدا در محور این بلای الهی قرار دارند و در حالی که همه چیز را از دست داده اند و با دل پر غصه، بدن مجروح، تشنه، گرسنه و در حالی که با گوشه چشم به خیمه ها نیز نظر دارند و صدای «العطش» فرزندانشان را می شنوند و با این همه مصیبت (که درعالم ابتلایی بالاتر از این رقم نخورده است) به خدای متعال عرضه می دارند: «یا غیاث المستغیثین» یعنی در این حالت نیز خود را بدهکار خدای متعال می بیند.

جناب «ایوب» با آن همه صبر که خدای متعال در قرآن او را به صابر بودن توصیف نموده است وقتی مسأله ابتلای همسرشان پیش می آید عرضه می دارد: «خدایا دیگر نمی توانم صبر کنم» که به او جواب می دهند مگر تا به حال شما صبر می کردید که دیگر دیگر نمی توانید؟ مصیبت سید الشهدا با این مصیبت قابل مقایسه نیست. ابو حمزه به امام سجاد علیه السلام عرضه داشت: «چرا این قدر گریه می کنید؛ شهادت که عادت شما خاندان است.» امام سجاد علیه السلام فرمودند: «اما اسارت در خاندان ما سابقه نداشته است.»

صابرین غیر از شاکرینند. در مقام رضا گاهی انسان احساس می کند از خودش راضی است. ولی گاهی خود را بدهکار می بیند. زیبایی حادثه عاشورا در همین «یا غیاث المستغیثین» است که سید الشهدا خود را بدهکار می داند. یعنی خدای متعال است که دست ولیّ خود را گرفته و او را قدم به قدم در متن بلا پیش می برد. عظمت این مصیبت برای ما قابل فهم نیست. چه باری بر دوش سید الشهدا است که همه عالم با آن سالک شدند؟ مصیبتی که باید ابراهیم خلیل هم بعد از ذبح اسماعیل به قتلگاه سید الشهدا برود و با این مصیبت سالک شود.

رسول خدا  صلی الله علیه و آله در مصائب ناله ها را پنهان می کرد؛ غصه ها ر ا جرعه جرعه می نوشید تا آن جا که کسی در مصائب، اشک ایشان را ندید «فَلَقَدْ أَسَرَّ الْحَسْرَهَ وَ أَخْفَى الزَّفْرَهَ وَ تَجَرَّعَ‏ الْغُصَّه» و البته اهل بیت هم می توانستند این گونه باشند ولی در مصیبت سید الشهدا نه رسول خدا و نه اهل بیت علیهم السلام این گونه رفتار نکردند.

فتح بزرگ رسول خدا در عاشورا با گشودن درب مقام رضوان در برابر همه امت

این عبادت سید الشهدا باب عبادت حبّی و درک مقام رضوان را برای همه باز کرد. مقامی که در این مقام، حجاب ها به کنار می روند و انسان به مقامی از حضور و قربِ به خدای متعال می رسد که نسبت به همه اراده های خدای متعال راضی است و جلال و جمال الهی را به گونه ای مشاهده می کند که چیزی جز حضرت حق را نمی خواهد. اگر سید الشهدا با تحمل این مصیبت عظیم، این فتح را برای رسول خدا به انجام نمی رساند این راه برای همیشه بسته می ماند. فتوحات خدای متعال برای رسول خدا فقط اسباب تقرب خود حضرت نبوده است بلکه مایه طهارت امت است. چنان که در آیه اول و دوم سوره فتح بر اساس روایات، فتح رسول خدا مایه بخشش گناهان مؤمنین است. «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقیماً» چرا که آستان رسول از گناه بری است. حال این چه گشایشی است که با این گشایش، همه مؤمنین، اهل بهشت و اِخلاص می شوند و همه به توحید توحید می رسند. شاید این فتح در عاشورا باشد. یعنی در عاشورا درهایی از رضوان باز شد تا دست دیگران هم به آن برسد.

«سید الشهدا»، چراغ بر افروخته رسول خدا و «عاشورا» بستر درک ابتلای رسول و وصول به مقام رضوان

چنان که در جلسات پیش نیز گفته شد اگر بخواهیم به مقام توحید برسیم باید حجب ظلمانی را پشت سر بگذاریم و وارد بیت النور شویم و در پرتو نور نبی اکرم حرکت کنیم تا به سرچشمه نور برسیم. به قرائت دیگر، این سیر باید تا مقام رضوان ادامه پیدا کند. سید الشهدا همان چراغ نورانی است که در قلب نبی اکرم بر افروخته شده و باید با این نور رسید. رسیدن به مقام رضوان برای همه بندگان (غیر از چهارده معصوم که محل بحث ما نیستند)  با مصیبت سید الشهدا حاصل می شود. اگر بالا ترین مقام، مقام رضوان است با سید الشهدا گشوده شده است.یعنی این مقام در دسترس کسانی قرا می گیرد که وارد وادی کربلا  شده و در این وادی، تابع سید الشهدا می شوند. اگر اصحاب سید الشهدا به همه آن مقاماتی که در زیارات وارده برای آن ها، ذکر شده است دست یافته اند با سیر در بلای سید الشهدا بوده است. امام حسین پرده ها را کنار زدند و اصحاب به اندازه وسعشان بلای حضرت را مشاهده کرده اند و عظمت و جلالت این مصیبت را دیده اند و در متن این بلا رفته اند. این راه برای دیگران هم گشوده است.در زیارت «جامعه لأئمه المومنین» که از امام هادی علیه السلام به ما رسیده است ابتدا با ذ کر مقامات معصومین علیهم السلام به آن ها سلام می دهیم (که هر مقامی از این مقامات راهی به سوی توحید است.)  بعد از ذکر سلام ها و مقامات معصومین علیهم السلام، مصائب آن ها ذکر می شود که در هیچ زیارت دیگری به این نحو مصائب ایشان ذکر نشده است. بعد از مشاهده مقامات و ذکر مصائب، زائر عرضه می دارد « إِنَّا لَا نَمْلِکُ إِلَّا أَنْ نَطُوفَ‏ حَوْلَ‏ مَشَاهِدِکُمْ‏، وَ نُعَزِّیَ فِیهَا أَرْوَاحَکُمْ، عَلَى هَذِهِ الْمَصَائِبِ الْعَظِیمَهِ الْحَالَّهِ بِفِنَائِکُم‏» یعنی در این مصیبت، کاری از ما ساخته نیست جز این که حول مشاهد شما بچرخیم و شما را در این مصائب تعزیت دهیم. در ادامه زائر شهادت می دهد که با «نیت و قلب» و «تأسف» در درگیری با دشمنان اهل بیت علیهم السلام (از ناکثین و مارقین و قاسطین و قاتلین اباعبدالله) مشارکت دارد و با این دو امر در آن مشاهد شریفه حضور دارد. گویا که با این دو امر می توان وارد بلای سید الشهدا شد و او را اجابت کرد. ما هر چند دیر اجابت کرده ایم (و این تأخیر در اجابت در غیر اولیاء، به خاطر کُندی ای بوده است که در عوالم دیگر داشته ایم.) ولی این کندی را می توان با بکاء بر سیدالشهدا جبران کرد. فلذا امید است که با بکاء بر  مصائب اباعبد الله بتوانیم به این بلا ملحق شویم و در پرتو مقام رضوان سید الشهدا و با شفاعت ایشان به این مقام برسیم. این امر شدنی است و این باب گشوده است و با بکاء آغاز می شود و پایان آن مقام رضوان و سجده شکر زیارت عاشورا است.

 



×

متن زیر چکیده ای تفصیلی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در دهمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 12 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با تمسک به روایات، به بررسی معانی «ماء» در قرآن پرداختند و باطن معنای «ماء» در قرآن را به ولایت اهل بیت علیهم السلام و چشمه گوارای علم ایشان معنا نمودند. ایشان در ادامه با بررسی آثار «ماءِ ولایت» و سرّ این تأویل، حیات و طهارت را در همه عوالم، شعاعی از ولایت ائمه دانستند که از آستان نبی مکرم اسلام تابیده است و همه عوالم را به طهارت و حیات می رساند. از سوی دیگر ایشان محیط ولایت باطل را مبدأ همه ناپاکی ها و آلودگی ها خواندند و با تأکید بر نقش عاشورا در برچیدن بساط آلودگی ها و دمیدن طهارت و حیات در عالم، همه امور مربوط به سید الشهدا از «اشک بر ایشان» تا «تربت مضجع شریفشان» را مبدأ طهارت و حیات دانستند.

دو بیان از شفاعت سید الشهدا و وسعت شفاعت ایشان بیان شد. بیان اول این بود که سیدالشهدا با تجلی خودشان در عالم و اسراری که در عاشورا بر روی عالم گشودند حجاب های ظلمانی و نورانی را از پیش روی اولیای خدا برداشتند و راه تقرب به خدای متعال را هموار کردند. بیان دومی که ذکر شد این بود که امام حسین علیه السلام با عبادت حبّی خود در عاشورا درب های محبت و رضوان الهی را به روی موحّدین در همه تاریخ و در همه عوالم گشودند.

تأویل «ماء» در قرآن کریم به «امام»، «علم امام» و «ولایت ایشان»

یکی از عناوینی که در قرآن به اشکال مختلف برای ائمه علیهم السلام ذکر شده، تعبیر «ماء» است. در روایات نیز این مطلب مکرّر بیان شده است. امام رضا علیه السلام فرمودند:«الامامُ، الماءُ العذبِ عَلَی الظَمَأ». در قرآن نیز گاهی از «ولایت امام» تعبیر به «ماء» شده است. به طور مثال در روایات، «ماء» در آیه «و کان عرشه علی الماء»(هود/7) به ولایت اهل بیت علیهم السلام معنا شده است. یعنی مستقرّ فرمان الهی، محیط ولایت نبی اکرم و ائمه علیهم السلام می باشد.

گاهی از شخص امام و گاهی از یک امام خاص مثل حضرت امیر علیه السلام تعبیر به «ماء» شده است. «ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به» (انفال/11) معنای ظاهری آیه همین است که «خدای متعال برای تطهیر شما آب را از آسمان فرو می فرستد». در بطن قرآن، «سماء»، وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله است. «سماء»، مقام رفیع قلب رسول خدا است که همه حقایق از آن جا نازل می شود. «ماء» نیز همان نور امیرمؤمنان (علیه السلام) است که از آستان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) بر این عالم تجلی کرده است و قلوب اهل موالات را تطهیر می کند. «لیطهرکم به». این تطهیر نیز یک تطهیر صوری یا تشریفاتی نیست بلکه حقیقتا با ولایت امام تطهیر نیز حاصل می شود. امام کلمه «مائی» است که از سماء این عالم جاری می شود و قلوب محبین را تطهیر می کند.

گاهی از علم امام تعبیر به «ماء» می شود. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا»(جن/16) یعنی اگر بر آن طریقه ای که خدای متعال فرموده که طریقه ولایت اهل بیت است استقامت می کردند و به امر و نهی ایشان گردن می گذاشتند آن ها را از «علم فراوانی» که از اهل بیت دریافت می کردند سیراب می نمودیم.

در برخی روایاتِ ذیل این آیه، «ماء» به «ولایت امام» تفسیر شده است. یعنی اگر در عالم قبل از این دنیا (عالم اظله) بر ولایت ائمه استقامت می ورزیدند، گِل آن ها را با «ماء فرات» عجین می کردیم. و نیز در آیه «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعین‏»(ملک/16)، «ماء» به «خود امام» و «علم ایشان» تفسیر شده است. یعنی اگر امامِ شما غائب شود چه کسی امام را در اختیار شما می گذارد تا معارف را برای شما بگشاید.

تفسیر «ماء» در عوالم «قبل» و «بعد» از عالم دنیا به ولایت معصومین علیهم السلام

این که «ماء» در روایات به ولایت اهل بیت علیهم السلام و علم ایشان تفسیر شده اختصاص به عالم دنیا ندارد. اگر در قرآن دو «آب شور و شرین» ذکر شده است این دو آب، تعبیر از دو ولایت است. ولایت نور و ظلمات. اگر در عالم قبل از این دنیا (عالم اظله) بر ولایت استقامت می کردند،گِل آن ها با آب فرات (که تفسیر به ولایت اهل بیت شده است) عجین می شد.

در عالم آخرت هم «ماءِ» طهور، به ولایت اهل بیت تفسیر شده است. در بهشت متقین، نهرهایی جاری است «مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِن‏»(محمد/15). این نهر به امیر مؤمنان(علیه السلام) تفسیر شده است. البته واقعا نهرآب است ولی این نهر آب، از آستان ولایت حضرت امیر جاری می شود و کسی که از این نهر بنوشد از ولایت امام سیراب می شود و با شست و شوی در این نهر، ظاهر و باطنش طاهر و مطهِّر می شود. «تسنیم» نیز در آیه «و مزاجه من تسنیم»(مطففین/27) نهری است متعلق به امیر المومنین علیه السلام که مؤمنین هنگام ورود به بهشت، خود را در این آب شست و شو می دهند تا صفات رذیله ایشان تطهیر شود.

در جهنم هم «ماء حمیم» است که باطن آن، ولایت ائمه جور است. همان طور که «شجره طوبی» به ولایت حضرت امیر و «شجره زقوم» به دشمنان تفسیر شده است.

امام سر منشأ طهارت و حیات در همه عوالم

«آب» در قرآن هم سرچشمه حیات است و هم سرچشمه طهارت «ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به». همه حیاتِ عالم از آب است. «و جعلنا من الماءکل شیء حیّ»(انبیاء/30). به تعبیر قرآن، وقتی بهار می شود و باران رحمت الهی می بارد و نسیم رحمت می وزد، طبیعت زنده می شود «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏»(روم/50) آثار رحمت خدا را ببینید که چطور زمین مرده را زنده می کند؛ خدای متعال مرده ها را هم این گونه زنده می کند. اگرباران رحمت خدا بر قلب و سرشت انسان بوزد، این سرزمین حاصل خیز می شود. این آب مطهِّری که بر قلب مومن نازل می شود چیزی جز ولایت اهل بیت نیست. فلذا از امام تعبیر می شود به «ربیع الانام» یعنی بهار خوبان.

امام هم طاهر است و هم مطهِّر، چنان که در زیارت حضرت امیر علیه السلام می خوانیم «مِن طُهْر طاهر مُطهّر» امام سرشمه همه طهارت ها است. آن چه صفات رذیله را می شوید ولایت امام است. وقتی از این آب، بر ظاهر و باطن انسان جاری می شود، انسان طاهر می شود. ائمه علیهم السلام هم طاهرند و هم طَهور و سرچشمه طهارت. آب قلیل وقتی به آب دریا وصل شود هم پاک می شود و هم طَهور. مؤمن نیز وقتی به امام وصل می شود، طاهر و مطهِّر می شود.

وقتی وضو می گیریم و یا غسل می کنیم، آب وضو برای ما سرچشمه طهارت باطنی و ظاهری می شود. چنان که در هنگام غسل می گوییم: «اللهم طهرنی و طهر قلبی و اشرح لی صدری».  در واقع این جریان ولایت امام است که اگر بر ظاهر و باطن انسان جاری شد، انسان طاهر و مطهِّر می شود، به حیات می رسد و زنده می شود.

در زیارت حضرت بقیه الله عرض می کنیم «السلام علیک یا عین الحیاه» و یا «السلام علی محی المؤمنین» و یا «اللهم احی به القلوب المیته» قلوب مرده انسان ها با امام زنده می شود. امام «ماء معین» است. ولایت امام، آن حقیقت مطهری است که از علم بالا نازل می شود و انسان را تطهیر می کند. (در واقع همه عالم حسّ، از خورشید، آب، ظلمت شب و ... مَثَلند برای عوالم باطنی. همه این ها مَثَلند برای فهم حقایقی که در عوالم بالا تر وجود دارند)

در وضو، هنگام دیدن آب می گوییم «اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین» در حالی که در وضو به دنبال طهارت باطنی هستیم نه طهارت از خَبَث. یعنی این طهارت باطنی از آثار آب است و اگر وضو با شرایطش همراه باشد قلب انسان را پاک و آماده دریافت فیوضات الهی می کند. آن حقیقت باطنی که از عالم بالا نازل می شود مَثَلش آب است. به عبارت دیگر جلوه ای از نور امام در این آب قرار داده شده است که باعث تطهیر ما می شود. فلذا این آب مَثَل است. اگر خورشید نور افشانی می کند و حجاب ها ر ا بر می دارد، شعاعی از هدایت امام در آن قرار داده شده است و همین طور اگر آب سرچشمه حیات است چون جلوه ای از آن حقیقت باطنی است. «ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه».

امام اگر مطهِّر است، سرشت، خَلق، خُلق، عمل، سرّ، روح،  ظاهر، باطن و همه وجود انسان را تطهیر می کند. فلذا اگر در عوالم قبل به ولایت امام گردن می گذاشتند گِل آن ها را با ولایت اهل بیت عجین می کردند تا سرشت آن ها پاک باشد.

اگر جسم مؤمن پاک است چون «اجسادکم فی الاجساد» و اگر روح مؤمن پاک است چون «ارواحکم فی الارواح». جسم و روح مؤمن، شعاعی از جسم امام است و به همین جهت مومن طاهر است. حتی اگر برزخ مومن نورانی است چون شعاعی از امام در قبر مومن قرار گرفته است. «و قبورکم فی القبور»

همه رِجاست ها و گناهان با امام شسته می شود و همه آلودگی ها ناشی از استکبار در مقابل خدای متعال است. مبدأ همه رِجاست ها چه در سرشت باشد، چه در قلب و چه در عمل، همه به استکبار در مقابل خدای متعال بر می گردد. خدای متعال چیزی را نجس خلق نکرده بلکه این استکبار ما است که حلال ها و پاک ها را حرام و ناپاک می کند.

امام منشأ پاکی از رِجاست ها است فلذا حقیقت توبه نیز به بازگشت به محیط ولایت امام معنا می شود. همان طور که وقتی حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) ترک اولایی مرتکب شد که مربوط به حقیقت ولایت بود، توبه ایشان نیز با تلقی کلمات و پذیرش حقایقی از ولایت واقع شد. «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه»(بقره/38)

برچیده شدن بساط آلودگی و طهارت همه عالم با عاشورا

سید الشهدا با فداکاری خود ظلماتی را که سدِّ راه نور و مانع ظهور حقیقت بود از سر راه برداشتند. «فَاحتملَ السیلُ زبدا رابیا»(رعد/17) حقیقت جاری در عالم ولایت حضرت حق و اولیای او است و این کف روی آب، ولایت ائمه نار است. ولایت همه ائمه، طهور است ولی سید الشهدا بساط آلودگی را در عالم جمع کردند و حقیقت طهارت را در عالم جاری نمودند و از همین رو است که اشک بر ایشان هم، طهور است و یک قطره از آن همه گناهان را می شوید و یا سجده بر تربت ایشان، حجب هفتگانه را خرق می کند و یا آن که این سجده تا زمین هفتم را نیز روشن می کند. اگر متعلقات مربوط به سید الشهدا از اشک و تربت و ... سرچشمه طهارت حیاط و نور است همه از سرچشمه ولایت ایشان ناشی می شود.

 



×

متن زیر چکیده ای تفصیلی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، در دوازدهمین شب عزاداری حسینی در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 14 آبان ماه در مدرسه فیضه قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با اشاره به رزق شفاعت، آن را یکی از مهمترین رزق های خدای متعال برشمردند. حجت الاسلام و المسلمین میرباقری با بررسی برخی از مصادیقِ شفاعت های معصوم، سه شفاعتِ «شفاعت در تطهیر»، «شفاعت در معرفت و توحید» و «شفاعت در عالم آخرت و بهشت» را توضیح دادند و وصول به این مقامات را تنها از مسیر ولایت امام ممکن دانستند. ایشان وساطت امام در رابطه «عبد با خدای متعال» را نیز از مصادیق شفاعت برشمردند و در ادامه با اشاره به آثار این شفاعت ها، برچیده شدن ولیده های شیاطین در مملکت وجودی افراد و نورانی شدن این قوا، جمع شدن بساط شیاطین در همه عالم با ظهور حضرت بقیه الله، انتقام از ظالمین به اهل بیت علیهم السلام، رسیدن همه عالم به حیات و از همه مهمتر ثبات قدم در معیت با امام را از آثار این شفاعت دانستند.

یکی از رزقهایی که خدای متعال برای خوبان آماده کرده است رزق دستگیری و شفاعت اهل بیت علیهم السلام (خصوصا امام حسین علیه السلام) است. رزق، چیزی است که انسان برای دوام وجودش به آن محتاج است و از طرف خدای متعال نازل می شود. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتین»‏(ذاریات/58)

این رزق دادن خدای متعال اعم از ارزاق قوای ظاهری و باطنی است. نعمتهای الهی گسترده تر از نعم ظاهری است. «أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَه»(لقمان/20) تا جایی که حتی گاهی در کلام خدای متعال و روایات، این نعمتهایی که ما آن ها را نعمت می شماریم را نعمت نشمرده و در عوض، ولایت و معرفت را نعیم و آلاء الله شمرده اند. چنان که در ذیل آیه «فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ»(اعراف/69) از امام صادق علیه السلام در کافی شریف روایت شده است که فرمودند: «قَالَ أَ تَدْرِی مَا آلَاءُ اللَّهِ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ أَعْظَمُ نِعَمِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ هِیَ وَلَایَتُنَا» و یا در روایت دیگری در تفسیر قمی درباره آیه «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» امام صادق علیه السلام فرمودند: «قَالَ: قَالَ تُسْأَلُ هَذِهِ الْأُمَّهُ عَمَّا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ بِأَهْلِ بَیْتِهِ الْمَعْصُومِینَ»

به همین خاطر است که در سجده انتهای زیارت عاشوراء از شفاعت، تعبیر به «رزق» شده است: «اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود» یا در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «فَثَبَّتَنِی اللَّهُ أَبَداً مَا حَیِیتُ عَلَى مُوَالاتِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ وَ دِینِکُمْ وَ وَفَّقَنِی لِطَاعَتِکُمْ وَ رَزَقَنِی شَفَاعَتَکُم‏» و از خدای متعال می خواهیم که رزق شفاعت به ما بدهد.

این رزق، مصادیقی هم دارد که بعضی از مصادیقش همانهایی هستند که بعنوان مصادیق شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایات آمده است. مصادیقی مثل عبور از اهوال قیامت، داخل شدن به بهشت بدون حساب، نجات از عذاب جهنم، خروج از جهنم بعد از عذاب و یا ترفیع مقامات در بهشت. در واقع حقیقت شفاعت لطفی است که خدای متعال به واسطه اهل بیت علیهم السلام به ما عطا می کند.

شفاعت تطهیری، یکی از مهمترین مصادیق شفاعت

گاهی زحمتی که برای شفاعت ما می کشند، برای تطهیر و پاک شدن ماست. مثل اینکه در سوره مبارکه فتح آمده است: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقیماً»(فتح/1) که ناظر به همین شفاعت است. چون مسلم است که پیامبر اکرم معصوم مطلق و مصداق اتمّ اولیاء الله است که در حدیث قرب نوافل ذکر شده و همه کارها و قوایش الهی است. لذا اینکه خدای متعال می فرماید که گناهان تو را بخشیدیم به این معنی است که در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «مَا کَانَ لَهُ مِنْ ذَنْبٍ وَ لَا هَمٍّ بِذَنْبٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَهَا لَه‏» پیامبر اکرم قبول کرده اند که امت را مطهر کنند و بارشان را بردارند و آنها را برسانند و موانع را از پیش آنها بردارند.

همان طور که اشاره شد اصلی ترین موانع برای قرب هم محیط ولایت ائمه جور است که مومن را هم گرفتار می کند. لذا در تفسیر آیه 40 سوره نور «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها» در روایت بیان شده است که یعنی «إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ‏ الْمُؤْمِنُ فِی ظُلْمَهِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ یَکَدْ یَراها» مؤمن در فضای ظلمانی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام ایجاد کرده ند از امکانات خود هم محروم است و نمی تواند از مقدوراتش استفاده کند. لذا با فتحی که برای پیامبر اکرم واقع می شود حضرت موانع را برطرف می کنند. لذا خدای متعال با این فتح گناهان ما را می آمرزد.

بعضی معنای این آیه را به طور کلی از ظاهرش منسلخ کرده و گفته اند که مراد از فتح، فتوحات باطنیه است که از عالم بالا نازل و امت که متعلقان حضرتند را تطهیر می کند. یعنی پیامبر اکرم آسمان و سماء عالمند که ماء طاهر از این آسمان نازل می شود و قلوب را تطهیر می کند: «یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِه‏»(انفال/11) در تفسیر این آیه آمده است: «أَمَّا قَوْلُهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَإِنَّ السَّمَاءِ فِی الْبَطْنِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْمَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع جَعَلَ عَلِیّاً ع مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ فَذَلِکَ قَوْلُهُ‏ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً وَ أَمَّا قَوْلُهُ لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ فَذَلِکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ قَلْبَ مَنْ وَالاهُ فَذَلِکَ قَوْلُهُ لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَعْنِی مَنْ وَالَى عَلِیّاً ع أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ الرِّجْسَ وَ تَابَ عَلَیْهِ»

اما نیازی به دست برداشتن از معنای ظاهری آیه نیست چون فتوحات ظاهری نیز دست کفار را می بندد و موجب رفع موانع سلوک مومنین می شود. وقتی حضرت با مجاهدات خود دست فراعنه و ابلیس را می بندد موانع طهارت امت رفع می شود. این شفاعتِ تطهیری است که گناهان ظاهری و گناهانی را که در خفایای وجودی انسان است تطهیر می کند. گاهی گناهی مثل «ریا» از مورچه سیاهی که در شب تاریکی بر سنگ سیاه راه می رود مخفی تر است.

تطهیر از گناهان، جز با جریان نبی اکرم که جریان طهارت است واقع نمی شود. ریشه همه رذائل، دشمنان حضرتند و حتی اگر در اعمال مومن هم گناه و شرک خفی راه پیدا کند از اعمال و ادامه وجودی ائمه جور است.  در روایت آمده است. «فَمَنْ أَشْرَکَ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ بِوَلَایَتِنَا وَ کَفَرَ بِهَا وَ جَحَدَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع حَقَّهُ وَ وَلَایَتَه» پس شفاعت تطهیری به این نحو است که اهل بیت علیهم السلام ما را از ادامه وجودی دشمنانشان پاک کنند.

این شفاعت گاهی شامل تک تک مومنین می شود. گاهی هم با یک تصرف مثل عاشورا که منتهی به عصر ظهور می شود بساط این ظلمات و رجس را از عالم جمع می کنند و زمین را به نور توحید و نور امام زمان علیه السلام روشن می سازند که این همان شفاعت عامه است که عالم را از لوث ائمه باطل پاک می کنند.

در زندگی دنیوی ما ممکن است ارزاق مادی و معنوی ما آلوده باشد. غذا و نگاه و علم و ... آلوده باشند. این آلودگی به خاطر این است که قوای شیطانی، ما را احاطه کرده است و مانع نزول ملائکه می شوند. امیرالمومنین علیه السلام در خطبه هفتم نهج البلاغه می فرمایند: گاهی شیطان در انسانها تصرفاتی می کند و «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم‏» دل بعضی لانه شیطان می شود و با زبان و چشم آنها کار می کند. پس گاهی محیط انسان فضای شیطان است و او در قوای باطنی فرد تصرف می کند. پس شفاعت این است که قوای باطنی این فرد از ولیده های شیطان تطهیر شود. چون ولیده های شیطان هم شیاطین هستند. حسد و ریا و ... هر کدام یک شیطانند. لذا بعضی در مکاشفه می دیدند که حیوانات از سر و روی آنها می ریزند و خارج می شوند که همان شیاطینی هستند که به شکل رذائل در او لانه کرده بودند.

وقتی که قوای شخص شیطانی شد، رزقش ناپاک و حرام می شود. انسان را هم ظلمانی می کند و مانع عبادت و معرفت و ... می شود. پس پاک کردن قوای انسان به وسیله شفاعتِ تطهیری است. گاهی هم او را در اصلاب پدران حفظ و طاهر نگاه می دارند. و البته این تطهیرها گاهی فردی است و گاهی جمعی.

حاصل شفاعت امام حسین علیه السلام این است که در دوره ظهور زمین زنده می شود و ثمرات خود را در اختیار انسانها قرار می دهد و قوای شیطانی از زمین جمع می شوند و همه کار انسانها در بیت النور امام علیه السلام واقع می شود و همه روابط انسان و حتی «تجارت و بیع» شان «ذکر الله» و طاهر می شود. شیطان و ولیده هایش جمع می شوند و ملائکه جای آنها را می گیرند و قوای انسانها ملکوتی می شود. چون هر ولیده ای از عالم ملکوت (مثل اعمال صالح) فرشته و مَلِکی است که وقتی انسان به آنها مزین شد ملکوتی می شود. «یُؤَیِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَکِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏»

کلمه «روح»، امیرالمومنین علیه السلام است و همه عالم ملائکه که عالم حیات است از قوا و شعاع امیر المومنین علیه السلام است. طلوع حضرت در قلب افراد، همه جنود انسان را ملکوتی و محل ملائکه می کند. این همان شفاعت تطهیری است. به همین دلیل است که در روایت بیان شده است که اگر فلان ذکر را بگویید مَلِکی برای شما خلق می شود. پس عالم ملائکه قوای ملکوتی ای هستند که در خدمت اِمامند.

در عصر ظهور فضای ظلمت دشمنان اهل بیت علیهم السلام از میان می رود و قوای ابلیس و شیاطین جمع می شود و اطراف انسانها از شیاطین خالی می شود. مانند خانه ای که وقتی در آن قرآن می خوانند شیاطین از آن دور می شوند.

حضرت در زمان ظهور دو تصرف می کنند. یکی گردن زدن ابلیس و دیگری انتقام گرفتن از «ظالمین به ائمه علیهم السلام». با این تصرفات قوای شیطان جمع و ذهن و قلوب آزاد می شوند و قفل ها و مهارهای شیطان از مومن برداشته می شود و او می تواند از قوا و امکاناتش استفاده کند و بدون حجاب، امام و ملکوت وقیامت و برزخش را ببیند. الان در عالم، قوای شیطانی موج می زند و فقط دوستان اهل بیت علیهم السلام هستند که در حفاظند. اما در زمان ظهور این بساط شیطانی و ظلمت از ظاهر و باطن دنیا جمع می شود. این شفاعت تطهیری در برزخ و آخرت هم ادامه پیدا می کند. «اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود»

شفاعت در معرفت و توحید، مصداق دیگری از شفاعت

یکی دیگر از مصادیق شفاعت که بعد از شفاعت تطهیری واقع می شود نزول انوار توحید در قلب و شفاعت در محبت و قرب و درجات معرفت و تنویر مومنین است. «وَ هُمْ وَ اللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِین‏» ائمه علیهم السلام همه قوای خودشان را در مومن تجلی می دهند و انوار توحید از آستان رفیع امام بر او جاری می شود.

در بهشت هم این شفاعت ادامه دارد. چون در بهشت هم نیاز انسان به رزق وجود دارد. هم نیاز به ارزاق باطنی و هم نیاز به ارزاق ظاهری مثل اَکل و شرب و حور و قصور و ... ولی در آنجا این نیازها هم نورانی ارتزاق می شوند نه شیطانی و ظلمانی؛ لذا حجاب نیستند. لذا در بهشت هم مومنین از امام ارتزاق می کنند. «ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ فهو علی ع فی الباطن و قوله وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ فإنه الإمام و أما قوله وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبِینَ فإنه علمهم یتلذذ منه شیعتهم»‏ معارفشان در بهشت بر قلوب جاری می شود و مومنین غرق در بهجت و سرور و معرفت می شوند. این هم یک شفاعت است.

رزق شفاعت، رزقی شامل بر همه ارزاق

پس رزق شفاعت رزقی در عرض بقیه ارزاق نیست بلکه رزقی است شامل بر همه ارزاق. لذا اینکه در آیت الکرسی می فرماید: «من ذا الذی یشفع ...» منظور، این شفاعت عام است که شامل همه ملک خدای متعال می شود. چون این آیه بیانگر جریان توحید است و می فرماید که همه ملک عالم به دست خدای متعال است و عده ای در این ملک حق شفاعت دارند.

صاحب مقام محمود که همه ارزاق ظاهری و باطنی همه امم از وجود اوست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

اهل بیت علیهم السلام در عوالم بالا که در محضر خدای متعالند با محبت و رأفت به عوالم ما دون هم توجه دارند و همه مومنین را در دنیا و برزخ و قیامت و بهشت دستگیری می کنند.

در بهشت هم به شفاعت خودشان مومنین را ترفیع درجه می دهند. در بهشت هم همه نعمتهای ظاهری و باطنی از طریق شفاعت امام به بهشتیان می رسد. نعمتهای ظاهری مثل نهر و قصور که باطن آن ها، علم امام و معرفت و ... است. به هرحال همه در عوالم بعدی هم برای مقامات توحید و ثبات قدم و ... نیازمند دستگیری اهل بیت علیهم السلام هستند. کما اینکه در همه عوالم، انسان نیازمند عنایات خدای متعال است.

حضور اهل بیت علیهم السلام در روابط ما با خدای متعال

اهل بیت علیهم السلام در متن همه عنایات و ارتباطات ما با خدای متعال حضور دارند و این کلام به هیچ وجه مستلزم شرک نیست. ما هنگامی که دعا می کنیم خدای متعال را مخاطب قرار می دهیم ولی در متن دعای ما ائمه هم حضور دارند. چنانچه در متن دعای ما حالات و تفکراتمان هم حضور دارند. بلکه محیط و زمین و آرامش زمین و آب و هوا و... هم حضور دارند. حضور این امور منافی با توحید نیست.

در هنگام دعا، وقتی دعای امام سجاد علیه السلام را می خوانیم، هم لفظ از امام است و هم معنا و هم فهم. از جانب ایشان به ما می رسد، ولی مخاطب خدای متعال است. برخی گمان می کنند که اگر «الفاظ نماز» و «حالات قلبی مان در نماز» را واسطه عبادت خدای متعال قرار دهیم توحید است ولی اگر امام را واسطه کنیم شرک.

آیا بدون حالات قلبی (مثل خوف و رجا و اضطرار و ...) می توان با خدای متعال مناجات کرد؟ بدون امام هم به طریق اولی نمی توان خدای متعال را خواند. اما ما نه حال قلبی مان را می پرستیم و نه امام را. پس امام معبود ما نیست ولی در مناجات ما حاضر است.

ثمره شفاعت تطهیری

پس یک قسم از شفاعت، شفاعت تطهیری است که ارزاق ما را پاک و نورانی و ملکوتی می کند به این معنی که ارزاق ما از اول تا آخر از امیر المومنین علیه السلام و تحت حفاظت ایشان است. در این صورت خوردن و خوابیدن و ... همه ذکر می شوند. در عصر ظهور همین طور است. حجابهای شیطانی برداشته می شود و همه مصداق متقین می شوند که «فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون‏» و همه، ملکوت عالم را می بینند و با جمادات صحبت می کنند و جمادات با آنها صحبت می کنند و همه چیزی زنده می شود. به خلاف الان که همه چیز غیر از مومن، مرده است، جمادات لال و گوشها کرند. در عصر ظهور زبان آنها گویا می شود و گوش انسانها شنوا. بهشت هم که دار الحیوان است همینگونه است.

ثمره شفاعت اخروی

در بهشت هم انسان را وارد مرحله بالاتری از طهارت و حضور و قرب و ذکر و توحید می کنند که متناسب با نیازهای آن عالم است. اما همه نیازهای آن عالم، نورانی است. در آن نشئه، اصل شفاعت این گونه واقع می شود که انسان را به ثبات قدم در توحید و به حضور دائم در محضر خدای متعال برسانند. «و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین ...» ثبات قدمی که در معیّت سید الشهداء علیه السلام است و این معیّت هم یک معیت قیّومیه است. یعنی این گونه نیست که ما «یک» سیر کننده باشیم و حضرت نیز «یکی». بلکه سیر، با حضرت است و آنها، ما را با خودشان می برند و سیر می دهند. این همان شفاعت آنها از دنیا تا ظهور و رجعت است که مقدمه شفاعت در عوالم بعدی و مقدمه شفاعت در قیامت و پهن شدن بهشت است که جلوه هایی از این شفاعت مطالبی بود که در جلسات قبل ذکر شد.

 



×
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×