دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کنار علقمه

آن نخل به خون طپیده را، می‌بوسید

آن مشک ز هم دریده را می‌بوسید

 

خورشید، کنار علقمه خم شده بود

دستانِ ز تن بریده را می‌بوسید!

تمام شما

به نام آب، به نام فرات نام شما

من آفریده شدم تا کنم سلام شما

 

نوشته‌اند به روی جبین ما دو نفر

شما غلام حسین و منم غلام شما

 

کنار علقمه

ناگاه، باغ سبز پیمبر، سوخت

آیینۀ شجاعت حیدر، سوخت

آتش گرفته فاطمه را، گلزار

سرو بلند قامت اکبر، سوخت

سرو نقره نشان

مرد با رفتنش انگار، جهان را می‌برد

مرد می‌رفت، و با خود هیجان را می‌برد

جاده‌ها از سفری، تلخ خبر می‌دادند

سفری تلخ، دو چشم نگران را می‌برد

بوتراب اوفتاده روی تراب

شعلۀ آتشی‌ست  در دل آب

ساقی مهوشی‌ست  مست و خراب

 

بی‌قراری‌ست، عشق تا به جنون

تک‌سواری‌ست آب تا به رکاب

 

آفتاب جاری

از پیکر گل، گلاب جاری شده بود

در علقمه آفتاب جاری شده بود

افتاده به روی خاک دستی با مشک

خون از شریان آب جاری شده بود

 

نگاه آبی

تماشا می‌کنم زیبایی‌ات را

نگاه آبی و دریایی‌ات را

 

برای خاطرت زهرا پسندید

کنار علقمه سقّایی‌ات را

کوتاه سروده
لشگری از داس

به­‌سوی علقمه عبّاس می­‌رفت

که موجی از غم و احساس می­‌رفت

 

تمام باغ شاهد بود، آن یاس

به جنگ لشگری از داس می‌­رفت

ای امید من

جز نفسی که از غمت، سینه پر آه می‌کنم

هر نفسی که می‌کشم، عمر تباه می‌کنم

 

نیست به غیر مهر تو، مایۀ رو سپیدیم

من که ز کار زشت خود، نامه سیاه می‌کنم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×