دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رباعی

بر فاطمه و حسین او می‌گریم

از عین به نور عین او می‌گریم

 

مدیون حسین است همه زندگی‌ام

از بهر ادای دین او می‌گریم

 

 

رباعى

با توبه رهان ز خشم داور خود را

با گریه رسان به حوض کوثر خود را

 

در گریه‌ی برِ حسین اگر اشکت نیست

چون گریه کنندگان درآور خود را

 

سرمشق

 

آن کشته که دین زنده ز نامش باشد

 پاینده نماز از قیامش باشد

 

فرض است بر او گریه ولى اولی‌تر

 سرمشق گرفتن از مرامش باشد

صیت شهادت

دانی که لفظ «دمع»، چرا از دم است و عین؟

یعنی که خون ز دیده ببار از غم حسین

 

نَگْریستن براش ز عین شقاوت است

ای نور عین! گریه به عین است، فرضِ عین

 

درد جان‌گزا

 

ای آن‌ که در عزای تو، چشم جهان گریست!

وز درد جان‌گزای تو، هفت آسمان گریست

 

تنها نه آدمی ز غمت خون ز دیده‌ رانْد

در ماتم تو عرش و زمین و زمان گریست

مرهم اشک

بر زخم‌های پیکرت ار اشک، مرهم است

پس گریه تا به حشر بر آن زخم‌‌ها، کم است

 

زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین

خون دل از دو دیده، روانم دمادم است

 

گریۀ خندیده

امان از این قرائت‌های طنّاز!

امان از کوریِ دل، دیده باز!

 

به دست آور دلی از جنس دیگر

بخوان این قصه را با دیدۀ تر

ز سوز جگر گریست

تنها، نه خون به داغ پدر از بصر گریست

هر جا که آب دید، به یاد پدر گریست

 

چون دید گوسفند ذبیحی به هر کجا

آهی کشید و سخت ز سوز جگر گریست

خیرش به اجدادم رسید

آشنا تا نور تو در ظلمت آبادم رسید

چون نسیمی در دل آتش به امدادم رسید

 

بانگ تنهایی زدم در انزوای درد خویش

تا شنید از غربتم آمد به فریادم رسید

عاقبت به خیر روضه

آن روز که به داغ غمت مبتلا شدیم

دل خون‌تر از شقایق دشت بلا شدیم

 

ما یادمان که نیست ولی راستی حسین

با درد غربت تو کجا آشنا شدیم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×