دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
داغ جگر سوز

من گریه برایت نکنم می‌میرم

یک روز صدایت نکنم می‌میرم

 

من داغ جگر سوز غریبی تو را

با اشک روایت نکنم می‌میرم

 

یاد شهیدان

همیشه چشم گریانی است با تو مگر یاد شهیدانی است با تو

هوای گریه دارم مثل این است: غم شام غریبانی است با تو

اذن ورود ما به بهشت خداست، اشک

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته‌ایم

این زندگی ز چشمۀ کوثر گرفته‌ایم

 

اذن ورود ما به بهشت خداست، اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته‌ایم

بهشتِ گریه

باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم

دردی مگر برای دلم دست و پا کنم

 

باز آمدم به گریه بشویم درون خویش

جان را به نور عشق گل روشنا کنم

 

باز آمدم که قفل دل تیره بشکنم

باز آمدم کبوتر دل را هوا کنم

باران اشک

رسید و خیس آبم کرد باران دچار التهابم کرد باران همین که شانه خالی کردم از اشک دوباره انتخابم کرد باران

 

۱۱۲

بگرفت چو او پیش دلآرام، آرام

 می‌گفت به گوش او بیارام آرام

 

از خنده و بوسۀ حسینش زینب

 آرام ز گریه گشت آرام آرام

 

 

گریۀ همیشه

اى کشته! در عزاى تو می‌گریم

 وى تشنه! در رثاى تو می‌گریم

 

روزم، حسین! شب شده از داغت

 عید است و در عزاى تو می‌گریم

 

 

من کیستم؟

 

از من گر اى حبیب! بپرسى که کیستم

 گویم که غیر سائل این خانه نیستم

 

مهرت خدا نکرده گر از من جدا شود

 چیزى ز من نمانده؛ ندانم که کیستم

کمال عشق

بیا اى دوست! تا با هم بسوزیم

 چو شمع محفل ماتم بسوزیم

 

من و تو سوگوار یک عزیزیم

 بیا تا هر دو در یک غم بسوزیم

 

 

احرام گریه

 

آتش گرفته از پرِ پروانه‌ایم ما

 ز آن رو چون شمع، گرمى هر خانه‌ایم ما

 

پروانه‌ی قبولى پروانه، بال اوست

 در سوختن، مقلّد پروانه‌ایم ما

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×