دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
محرم ساقی

 

دیگر نداشت، ساقی لب‌تشنه‌مست، دست

یعنی که شسته بود، وفا را ز دست، دست

 

آن مشک تیر خورده به دندان، چنان گرفت

انگار نیست زخمی و انگار هست، دست

سه پردۀ عشق، پردۀ اول

طبع من، باز پر درآورده ست

رو به صحرای محشر آورده ست

کیست این آفتاب خون آلود

کز پس کوه، سر بر آورده ست؟

تا بسازد تغزلی خونین

خنجر آورده، حنجر آورده ست

بند سیزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم

از روشنی چشم تو الهام بگیرم

 

آن قدر خراب می و پیمانه بمانم

تا مست خراباتی تو نام بگیرم

 

بند پنجم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

از سمت تو ای کاش پیامی بفرستند

یا از طرف میکده جامی بفرستند

 

دستان قلم خشک شده امر بفرما

از کنگرۀ عرش کلامی بفرستند

می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!

 یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟

آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند

به سمت هدف

رگ‌های غیرت علوی در تب قیام

باید به قلب فاجعه زد تیغ انتقام

 

آشوب درد و داغ عطش سوخت باغ را

من باشم و حرم نبرد جرعه‌ای به کام؟!

 

محرم مرتضی پس از زهرا

مثل او در زمین نباشد کس

بر علی همنشین نباشد کس

محرم مرتضی پس از زهرا

غیر ام البنین نباشد کس

یک بهشت آزادگی را ساده با جوهر کشیدم

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم با قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم 

دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر ندارد منّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدم

خون‌بهای عشق

 

قرآن به روی نیزه تلاوت کند غریب، آیات کهف با نفس دلربای عشق

گل‌ها به‌رسم مهر به دامن نهاده‌اند، خورشید سر برهنۀ آل عبای عشق

 

آیینه باز شور تماشا گرفته است، در سینه باز عشق تو مأوا گرفته است

محراب هم به سوگ تو نجوا گرفته است، شب با طنین گام سحر هم‌صدای عشق

صبح است ساقیا

داری به یک فرات بدل می‌کنی مرا

مضمون صد شریعه غزل می‌کنی مرا

 

من عمق بی کسی تو را درک می‌کنم

وقتی شبیه مشک بغل می‌کنی مرا

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×