دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگاه صمیمانه

عمو نگاه صمیمانۀ پدر داری

شکسته بالی و اما هنوز پر داری

 

دوباره مثل گذشته یتیم خواهم شد

اگر هوای غریبانۀ سفرداری

سفر

با کاروان نیزه سفر می‌کنم پدر

با طعنه‌های حرمله سر می‌کنم پدر

 

مانند خواهران خودم روی ناقه‌ها

در پیش سنگ، سینه سپر می‌کنم پدر

 

پروانه زاده

غم بین قلب کوچک او جا گرفته بود

آن کودکی که روضۀ بابا گرفته بود

 

می‌خواست عمه و پدرش را صدا کند

با آن صدای زخمی‌اش، اما گرفته بود

تفسیر

چه زود آمدنت دیر می‌شود بابا

چه زود دختر تو پیر می‌شود بابا

 

به خوابم آمده گفتی که زود می‌آیی

چه دیر حرف تو تعبیر می‌شود بابا

بلوا

هی نقشه می‌کشند که بَلوا به پا کنند

من را به درد بی‌پدری مبتلا کنند

 

اینها تمام، از پدرت زخم خورده‌اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

معراج

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

 

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست

بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت

شوق وصل

وقتی که آمدی به برم نور دیده‌ام

گفتم که باز هم نکند خواب دیده‌ام

 

بابا منم شکوفۀ سیب سه ساله‌ات

حالا ببین که سرخ و سیاه و رسیده‌ام

چند وقت

آمدی چشم فراقم روشن

قدمت بر سر چشمم بابا

از سر نیزه رسیدی بنشین

تا بیارم کمی مرهم بابا

نیست که نیست

چشم را روشنی مختصری نیست که نیست

و از امید در این دل اثری نیست که نیست

 

من همین اول عمری به‌خدا فهمیدم

آخر عشق به‌جز خون جگری نیست که نیست

فرق

مهتاب روزگار پر از شام ما شدی

طوفان موج گریۀ این دیده‌ها شدی

 

امشب خدا ظهور تو را مستجاب کرد

وقتی درون سینۀ تنگم دعا شدی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×