دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تقدیم به حضرت استاد غلامرضا سازگار
روضه می‌خواند

بدون ماه قدم می‌زند سحرها را

گرفته‌اند از این آسمان، قمرها را

 

چقدر خاک سرش ریخت‌ست معلوم است ...

ـ رسانده است به خانم کسی خبرها را

 

نگاه کن سر پیری چه بی‌عصا مانده

گرفته‌اند از این پیرزن، پسرها را

دل خونین

دوباره اشک عزا جا به چشم ما کرده است

عزای آنکه مدینه بر او نوا کرده است

 

عزای آنکه به امّ‌البنین گرفت لقب

که او معامله‌ی عشق با خدا کرده است

بدون ماه

کسی که چار پسر بود نورِ چشم تَرَشْ

به وقت دادن جان، یک نفر نمانده بَرَش

 

دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست

بدون ماه، چه شب‌ها که صبح شد، سحرش

آسمان شهیدان

ای خوش آن روزی که من آرام جانی داشتم

چار نور دیده و روح و روانی داشتم

 

ای خوش آن روزی که در گلزار عشق و آرزو

عون و عبدالله و عباس جوانی داشتم

اسوۀ صبر

چو خواستی که از این دردها جدام کنی

ببار اشک که راهی کربلام کنی

 

تو هیچ داغ کبوتر ندیده‌ای ای اشک

نخواستی که نگاهی به بال‌هام کنی

بانوی صابره

گلبن باغ ولا یا حضرت امّ‌البنین

همنشینی مرتضی یا حضرت امّ‌البنین

 

در مدینه ای گل ایثار در خاک بقیع

مرقدت دارد صفا یا حضرت امّ‌البنین

منقلب

فضای شهر مدینه پر از صدای شماست

و روضه‌خوانی کرب‌وبلا به پای شماست

 

چهار داغ عظیم و چهار صورت قبر

بقیع فاطمه، انگار کربلای شماست

 

بانوی آفتاب

بانوی آفتاب، ام بنین

مادر ماهتاب، ام بنین

 

دختری از قبیله‌ی خورشید

ای سرشت تو ناب، ام بنین

قیمت

آن روز که آمدند و دیدند مرا

با قیمت عشقشان خریدند مرا

 

دیدند که در وجود من عباس است

از بهر حسین آفریدند مرا

مادر ِماه

 

آنقدر از آب خواندی تا دل سنگ آب شد

با نوای روضه‌ات عرش خدا بی تاب شد

 

مادر ماهی و در دریای اشک افتاده‌ای

نه غلط گفتم، که ماه از اشک تو غرقاب شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×