دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دریای عطش (بند سوم)

بگذار بگویم کمی از زخم چشیدن از تاول برپا و به هر گوشه دویدن

 

از مادر بیمار به دنبال، دواندن از کودک نه ساله به زنجیر کشیدن

انگار که کهکشان به خاک آمده است

آن اسب سپید، سرخناک آمده است

از جنگل تیغ، سینه‌چاک آمده است

سرها بر روی نیزه‌ها می‌تابند

انگار که کهکشان به خاک آمده است

اشاره از دور

رأس تو را به روی نی، هر چه نظاره می‌کنم

سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌کنم

 

ز اشک و آه سینه‌ام، میان آب و آتشم

چو با توأم از این میان، کجا کناره می‌کنم؟

امشب و فردا

امشب شهادت نامۀ عشاق امضا می‌شود

فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می‌شود

 

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی

فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می‌شود

این حسین کیست...

این چه نواست، وز کجا می‌‌آید؟

کاین نغمه به گوش آشنا می‌‌آید

 

یا رب چه غبار دلنشینی است که باز

بر لوح دل از خاطره‌ها می‌‌آید؟

بند اول از ترکیب بند محتشم کاشانی

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

به طاق آسمان امشب گل اختر نمی تابد

به طاق آسمان امشب گل اختر نمی‌تابد

بنات النَّعش اکبر بر سر اصغر نمی‌تابد

 

به شام کربلا افتاده در دریای شب، ماهی

که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمی‌تابد

شعر عاشورایی شهریار
کاروان کربلا

شیعیان! دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

از حریم کعبۀ  جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

غوغای غم

بار بگشایید، اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

 

بر مشام جان رسد بوی بهشت

به به از این تربت مینو سرشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×