دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حرمت عشق تو

حالا تو آسمانی و آنها کبوترند

یعنی فقط به حرمت عشق تو می‌پرند

 

انداخته نگاه تو آتش به جانشان

از هر چه آفتاب و عطش شعله‌ورترند

نه! مریم نیست

او هاجر اما تشنۀ آبی که زمزم نیست

لبریز از درد است اما نه! نه! مریم نیست

 

باید کسی باشد که در هفت آسمان انگار

در طالعش جز ردّپای اشک و ماتم نیست

دو هدیه

مادر به روی عاطفه‌اش چشم بسته است

مرز میان عشق و جنون را شکسته است

 

هی دست می‌کشد به سر و روی ماهشان

یعنی به بازگشتن‌شان دل نبسته است

سهم زینب (۲)

مادر نشسته سیر تماشایشان کند

هنگام رفتن است، مهیایشان کند

 

عون است یا محمّد؟ فرقی نمی‌کند

در اشک‌های بدرقه پیدایشان کند

سهم زینب (۱)

چه سخت بود زنی اشک را بخشکاند

صبوری‌اش جگر کوه را بلرزاند

 

در التهاب وداعی که بازگشت نداشت

زمین حادثه را دور سر بگرداند

دو سرو

این سهم مادرانۀ عشقی نجیب که

می‌پرورد به دامن خود عطر سیب که

 

روزی سبک، بچیند و با دست‌های خود

تقدیم سرخ ساحت پاک حبیب که

 

هدیۀ ناچیز من قبولت باد

سلام باد به اسطورۀ حیا زینب

یگانه آینۀ عصمت خدا زینب

 

شکوه صبر علی در قیام عاشورا

قوام قائمۀ عشق کربلا، زینب

دو لالۀ احمر

اینان کم از دو لالۀ احمر که نیستند

از یاوران خوب تو کمتر که نیستند

 

هر چند نور چشم من، اما عزیزتر

از حنجر بریدۀ اصغر که نیستند

سهم تو

برگشته‌اند از سمت میدان

دلاورانی بی‌دست

دو بارانْ ضمیر

کدام دست بهار، تو را خزانی کرد؟

کدام شیر شبیه تو زندگانی کرد؟

 

تو کوه کاه نبودی که کم شوی در باد

تو شیرزن‌تر از آنی که خم شوی در باد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×