دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شیون ملائک

 

شاه دین از تیغ کین چون شد شهید

                        قرص خور بگْرفت و خون ز انجم چکید

 

بانگ شیون از ملائک شد بلند

                        غلغله در عالم امکان فکند

قربان‌گاه عشق

خسرو خوبان، نبی را جان پاک

                        کرد از معراج زین، رو سوی خاک

 

پیکرش، مجروح از تیر و سنان

                        جمع، دور شاه از اهریمنان

 

داستان عاشقی

 

شه ز میدان شد، سوی خرگاه عشق

                        ز آتش دل زد به کیوان، آه عشق

 

بر وداع آخرین، لب باز کرد

                        داستان عاشقی، آغاز کرد

 

چشمۀ عین‌الیقین

بیا بشنو! صدای زینب است این

صدای زخمیِ بانوی غمگین

 

صدای زخمی‌اش آرام جان است

خدابانو امیرِ کاروان است

دل پروردۀ زهرا

خدا ـ بانوست، بی‌همتاست زینب

که دلْ پروردۀ زهراست زینب

 

تماشا کن، از او آزادتر کیست؟

به چشمِ دل ببین! زینب حسینی‌ست

خدابانو

در این میدان، اگر بانو اسیرست

تماشا کن؛ امیران را امیرست

 

همان که مادرش بانوی آب است

پدر عشق مجسّم بوتراب است

واژه‌های شعله‌ور

از قتلگاه می‌گذرد؛

پُر دل و صبور

 

سه پردۀ عشق، پردۀ سوم

می‌شود باز پرده‌ای دیگر

پرده‌ای سرخ، پرده‌ای پرپر

پرده‌ای، در میان آتش و دود

پرده‌ای، در میان خاکستر

ای فدای تو هم دل و هم جان

منم آنک حماسه‌ای دیگر

گوهر دُرجِ عصمت

دختر مرتضی، امیر عرب

گوهر دُرج معرفت، زینب

 

بضعۀ مصطفی، رسول کریم

آن سرافراز واجب‌التعظیم

جرس از صدا ماند

چو در کوفه خورشید گیتی فروز

شتابی دگر کرد، در نیمروز

 

به کردار طشتی، لبالب ز خون

بر این نیلگون طارم واژگون

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×