دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بابا ببین شبیه زنی سالخورده‌ام

بابا نگاه پر شررم درد می‌کند

قلب حزین و شعله‌ورم درد می‌کند

 

از بس برای دیدن تو گریه کرده‌ام

چشمان خیس و پلک ترم درد می‌کند

منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا!

بخواب بر سرِ زانوی خسته‌ام، سرِ بابا!  منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا! دلم گرفت ازین کوچه‌های سرد غریبه  چه دیر آمدی ای سر؟! کجاست پیکر بابا؟!  

سوم محرم؛ قرص نان تصدق

اگر چه زخمی و خاموش و سر جدا آورد

تو را برای من از عرشِ نی، خدا آورد

 

تو را به روی طبق، روی دست‌های بلند

برای گرمی این بزم بینوا آورد

سوم محرم؛ عمو کجاست؟

محله‌های یهودی ز خارها پُر بود

میان کوچه به زحمت به عمه‌اش می‌گفت

 

کمی مواظب من باش بین نامَحرم

چه حرف‌ها که در این ازدحام پیچیده

سوم محرم؛ سری شبیه عمو

شاید که خواب دیده‌ام، این سر خیالی است

اما نه خواب هم که بود باز هم عالی است

 

مهمان من قدم به سر چشم ما گذار

هر چند دست سفرۀ این طفل خالی است

سوم محرم؛ دختری که نیست

با سر رسیده‌ای بگو از پیکری که نیست

از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست

 

شب‌ها که سر به سردی این خاک می‌نهم

کو دست مهربان نوازشگری که نیست

سوم محرم؛ شبیه مادر...

شناخت چشم تر عمه این حوالی را

شناخت تک تک این قوم لاابالی را

 

چقدر خون جگر خورد مرتضی شب‌ها

ز یادشان ببرد سفره‌های خالی را

زهرای سه ساله

بابا گره ز کار دلم وا نمی‌کنی؟

با دیدنم تو یاد ز زهرا نمی‌کنی؟

 

داغ زوال روی تو شد زخم تازه‌ام

این زخم تازه را تو مداوا نمی‌کنی؟

کوکب بخت

عمه بیا که کوکب بختم بر آمده

تابیده صبح وصل و شب غم سر آمده

 

شام سیاه و کلبۀ ویران و بی چراغ

ما را چه میهمان عزیز از در آمده

طفل خانه به دوش

مرا که دانۀ اشک است، دانه لازم نیست

به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست

 

ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم

به طفل خانه به دوش، آشیانه لازم نیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×