دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رفتن سیدالشهدا به جانب میدان

 

باز ساقی الستم کرده مست

آنچنان مستی که دل دادم ز دست

 

پر نمود از بادۀ غم جان من

ریخت درد درد اندر کام من

 

پای شهادت به رکاب

 

ای شرار غمت از دائره‌ی خاک، حسین!

شعله انداخته بر مرکز افلاک! حسین!

 

برقی از آتش داغ تو نمی‌گردد کم

انس و جان را بُوَد ار دیده‌ی نمناک، حسین!

حسرت حرم

 

روان شد از حرم آن شاه مظلوم

حرم را از جمالش کرد محروم

 

منا، دست دعا پشت سرش داشت

نظر بر اکبر و بر اصغرش داشت

یمین و یسار

 

شاهِ جان‌‏ها چون که تنها مانْد و فرد

یاد یاران عزیز خویش کرد

 

کرد رو گه بر یمین، گه بر یسار

چون ندید او هیچ از مردان کار

تنهایى و عطش امام حسین (ع)

 

شه ز تن‏ها مانْد تنها، نى ز جان

آیۀ «لاتَحسَبَنَّ» خوش بخوان

 

شه برون شد از حجاب پیچ‌پیچ

چون الف شد، او چه دارد؟ هیچ‌هیچ

بر دلم آتش مزن

 

این شنیدم که شه لب‌تشنگان

در وداع خواهران و دختران

 

با دل پرورده آه آتشین

با سکینه گفت کاى حورا جبین!

تنهایى خامس آل عبا و شهادت بنى‏ هاشم و انصار

گفت: اى صبا! ببر خبر روزگار من

از کربلا به مردم شهر و دیار من

 

در حضرت رسول بگو شرح حال ما

در خدمت بتول بده عرض کار من

 

وداع و کهنه‌پیراهن

 

بهر وداع آخرین، آمد چو شاه گل‌بدن

اوّل ز خاتون حرم، درخواست کهنه‌پیرهن

 

چون نام پیراهن شنید، زینب گریبان بر درید

گفتى که شه زد آتشى، بر جان خواهر زین سخن

دشت فتنه‌خیز

چون کرد شاه تشنه‌لبان، قصد کارزار

افتاد ز آه پردگیان بر فلک، شرار

 

نالان یکی که از سر من، پای وامگیر

در نوحه دیگری که ز من دست برمدار

 

یک کرانه گل

 

آنَک حسین، یکّه به محراب می‌رود

زینب کنار مرکبش از تاب می‌رود

 

گویی که یک کرانه گل از بوستان عشق

در موج‌خیزِ حادثه بر آب می‌رود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×