دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اجازت خواستن حضرت عباس از امام (ع)

باز بر من نور خورشیدی دمید

از رخ طبعم تجلی شد پدید

 

ماه روئی بازم آمد در نظر

ابرویش را معجز شق القمر

 

عموی با وفا

عموی باوفای خیمه، عباس!

تویی شور و صفای خیمه، عباس

 

بیا از علقمه برگرد شاید

نلرزد شانه‌های خیمه، عباس

نوسروده‌ای تقدیم به قمر بنی هاشم (ع)

نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون تر از اندیشه، فراوان تر از اغراقی

 

وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی

دو خورشید برآید...

هر که را نیست سر دادن سر، برگردد

زانکه خورشید در این معرکه بی سر گردد

دست او مثل اباالفضل می‌افتد بر خاک

با حسین ابن علی، هر که برادر گردد

 

قصیده‌ استاد همایی برای تاریخ ضریح مطهّر حضرت اباالفضل العبّاس (ع)

یارب این بارگه کیست بدین جاه عظیم؟

کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم

 

نفحه‌ی ساحت قدسش دم جان‌بخش مسیح

پنجه‌ی گنبد بامش ید بیضاى کلیم

 

 

ساقی تشنگان

 

بر خون دو دیده‌ی تو می‌گریم من

بر قدّ خمیده‌ی تو می‌گریم من

 

ای ساقی تشنگان عترت! عبّاس!

بر دست بریده‌ی تو می‌گریم من

مهمان

 

آنان که نشستند به بیت العبّاس

پیمان به تو بستند به بیت العبّاس

 

دل‌سوختگان سوز داغت عبّاس!

مهمان تو هستند به بیت العبّاس

صحنۀ عاشقی

 

ای دست که با عَلَم، قلم گردیدی!

در صحنه‌ی عاشقی، عَلَم گردیدی

 

در علقمه تا نقش کنی نام حسین

خون تو مرکّب، تو قلم گردیدی

دو بال

ای دست! پس از تو گر مجالم دادند

از دیده‌ی غرق خون، مدالم دادند

 

با جعفر طیّار کنم تا پرواز

در جای دو دست من، دو بالم دادند

 

خون وفا

ای دست! به عهد، پای بندم کردی

افتادی و باز سربلندم کردی

 

در هر رگ تو خون وفا می‌جوشید

وآن را تو روان به بندبندم کردی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×