دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با گریه‌های اوست که ما گریه‌کن شدیم

بی‌ مهر فاطمه دل ما ارزشی نداشت

بی‌ اشک‌های او گل ما ارزشی نداشت

 

با گریه‌های اوست که ما گریه‌کن شدیم

ورنه حیات باطل ما ارزشی نداشت

 

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد

شب روزی که سر آمد شب و شب غالب بود

صبح میلاد تو در شعب‌ابی‌طالب بود

 

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد

شادی شمس و قمر آینه‌شان زهرا زاد

 

خود تو دانی که ضمیر است "ک"‌ اعطیناک

با که در گفت و خطاب است خدای لولاک

یک کربلا مرا ببری خوب می‌شوم

باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید

مستی رسید و باده و ساغر به ما رسید

 

روز الست که گِل عالم درست شد

خاک سرای آل پیمبر به ما رسید

گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت

آمد ندا حبیبه داور بخوانمت

 

دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است

گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

 

دیدم تویی هر آینه، آیینه علی

گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت

کربلا تویی...

هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

 

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند آیینۀ تمام نمای خدا تویی

 

میلاد تو تولد توحید و روشنی است ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

هر سال با حسین تو تحویل می‌شود

 

گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل می‌شود

قحطـی اسـتعاره و تمثـیل می‌شود

 

قوت گرفت شایعه می‌گفت بعد از این

هر صورتی به آینه تحمیل می‌شود

 

حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا

گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل می‌شود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×