دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند یازدهم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

با هر بنای ظلم، که بنیاد کرده‌ای

کانون عدل و عاطفه بر باد کرده‌ای

وز فتنه سرنگون علم داد کرده‌ای

«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کرده‌ای

                   وز کین چه‌ها، درین ستم آباد کرده‌­ای»

بند هشتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

در باغ دین چون آفت باد خزان فتاد

بس سروها به خاک، درین بوستان فتاد

واحسرتا، که زلزله در آسمان فتاد

«بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد

                   شور نشور، واهمه را در گمان فتاد»

بند هفتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

همچون علی به معرکه که با تیغ آبدار

بر دشمنان دین خدا کرد کار، زار

اما دریغ و درد، به ترفند روزگار

«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار»

 

از اشک چشم مردم دنیاست کوه کوه

خیزاب‌ها که در دل دریاست کوه کوه

بند ششم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

از داد، تا به عرصۀ محشر علم زنند

از تشنه­‌کام دشت بلاخیز دم زنند

پس کوفیان به حشر، قدم از عدم زنند

«ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

                   یک‌باره بر جریدۀ رحمت قلم زنند»

بند چهارم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

در کارگاه هستی، تا نقش ما، زدند

آزادگان، به کوی محبت لوا، زدند

از عالم وجود، قدم در فنا زدند

«بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند

                   اول، صلا به سلسلۀ انبیا زدند»

بند دوم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

افتاد تا، ز بام شبستان کربلا

خور، چون سر بریده، به دامان کربلا

خون خدا، گرفت گریبان کربلا

«کشتی شکست خوردۀ توفان کربلا

                   در خاک و خون فتاده به میدان کربلا»

بند دهم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

زینب، اسیر سلسلۀ نینوا ببین

اهل حرم، به رنج گران مبتلا ببین

بر خاندان خود، ستم ناروا ببین

 

«ای مونس شکسته‌دلان، حال ما ببین

      ما را غریب و بی‌کس و بی آشنا ببین»

 

بند سوم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی

روزی که دشت ماریه دریای خون شدی

جان‌های پاک از تن خاکی برون شدی

عقل درشت خوی، اسیر جنون شدی

«کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌‌ستون شدی»

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×