دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رو سپید

رو سیاهی که می‌رسد اینجا، عاقبت روسپید خواهد شد

سیب می‌بوید و کنار حسین، در نهایت شهید خواهد شد

 

هرکه گندم نداشت خوشۀ او، هر که خالی ترست توشۀ او

خرمنش می‌شود پر از برکت، کوله‌اش پر امید خواهد شد

 

بند نهم: تَـلِّ حضور ..

بر در زدم هوار که دیوار بشنود

در تار و پود آینه زنگار بشنود

 

حاشا کسی که مشق هلاهل نکرده است

«احلی من العسل» ز  لب یار بشنود

شکوه

بنگر به شکوه سوی او تاختنش

در قلۀعشق، پرچم افراختنش

فتح است در این معرکه سر دادن او

برد است در این میانه جان باختنش

به میدان رفتن حر و شهادتش

چون گرفتی اذن حر از شاه دین

اسب همت تاخت در میدان کین

 

گفت با آن قوم بی دین جهول

این حسین باشد ز اولاد رسول

رسیدن حر در بیابان به امام (ع)

چه کردی ای فلک با آل زهرا

کنی آواره اندر کوه و صحرا

 

یکی را بر جنازه می‌زنی تیر

یکی را سر جدا سازی ز شمشیر

راندۀ خوانده

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم

به دامانت غبار آسا نشستم، بر نمی خیزم

و گر بفشانی ام، خیزم ولی گرد، سرت گردم

حر بن شهید ریاحی

ای حضرت عشق! یاری‌ام کن

 زردم ز خزان ، بهاری‌ام کن

جز شور سفر به سر ندارم

ره توشه به جز خطر ندارم

حرّ بن یزید ریاحى

 

سلام باد به حر! بر یقین و ایمانش!

 که میزبان شهادت نمود مهمانش

 

براى آمدنش انتظار داشت حسین

 که دیده بود ورا در شمار یارانش

 

خطا و عطا

 

خود به ‌خود گفتا که ای سرگشته‌حر!

از پی باطل ز حق برگشته‌حر!

 

قند می‌پختی، شرنگ آمد پدید

صلح می‌جُستیّ و جنگ آمد پدید

 

حدیث نفس

 

دید خود را در کنار نور و نار

با خدا و با هوا، در گیرودار

 

در حدیث نفْس بود و گفت‌وگوی

نور و ظلمت می‌کشانْدش از دو سوی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×