دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب

میان حجره غریبانه دست و پا می‌زد

همان که روضه‌اش آتش به جان ما می‌زد

 

میان اشهد خود گاه یا رضا می‌گفت

و گاه مادر مظلومه را صدا می‌زد

 

روضه دارد می‌‌رود از کربلا سمت دمشق

ماه باشی، روز و شب در آسمان باشی اگر

لحظه لحظه، روشنی بخش جهان باشی اگر

 

روضه‌ات یکجور دیگر می‌‌شود، در حجره‌ات

خود ولی عهد سلطان زمان باشی اگر

 

به خدا من پسر زهرایم

من جوادم که خدا خوانده جواد

من چه کردم به تو اى بد بنیاد؟

 

عوض آنکه مرا یار شوى

بر دل غم زده غمخوار شوى

 

جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت

باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده

باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده

 

اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید

وسط حجره جواد است، به سر افتاده

 

آفتاب قدیمی دنیا

ای ز روی تو روی حق پیدا

آفتاب قدیمی دنیا

 

ای که دریاست پیش تو قطره

ای نمی از کرامتت، دریا

 

او غصه‌دار روضۀ شیب الخضیب بود

وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم

وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم

 

وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است

امشب عزای اشرف اولاد آدم است

 

لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد

رسیده جان به لب اطهرت؛ ابالهادی

نشسته پیک اجل در برت؛ ابالهادی!

 

دوباره قصۀ زهر و دوباره نامردی

کبود شد همۀ پیکرت؛ ابالهادی!

 

جز یاحسین، نالۀ دیگر نداشتی

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

 

خواهر نداشتی که اگر بود، می‌‌شکست

وقتی که بال می‌‌زدی و پر نداشتی

 

یاد محرّم

دارم از داغ غمت اشک دمادم بیشتر

چشم‌‌هایم می‌‌زند باران نم نم بیشتر

 

تو جوادی و کرامت با تو معنا می‌‌شود

پس دخیل حاجت باب المرادم بیشتر

 

حنجرم آتش گرفت

از شرار زهر کینه پیکرم آتش گرفت   

از جفای همسرم، خاکسترم آتش گرفت

 

همدم نا آشنایم، قاتل جانم شده         

از جسارت‌‌های او پا تا سرم آتش گرفت

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×