دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
لا یوم کَیَومِکَ أباعبدالله

چشمان تو غرق خون و لب‌ها پر آه آتش به دلت شراره می‌زد ناگاه

هر قطرهٔ خون روی لب تو می‌گفت: لا یوم کَیَومِکَ أباعبدالله

کوتاه سروده
لا یوم کیومک

با چشم پر از اشک نگاهش بر ماه

از خود به درآمد و کشید از دل  آه

 

فرقش که شکافت، با دلی سوخته گفت

لا یوم کیومک اباعبدالله

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×