دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تاج اصحاب، یا علی اکبر

دل حرم می‌شود سحرگاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

 

قطرۀ آب در مرور زمان

می‌کند در حجر اثر گاهی

برگشتن علی اکبر از میدان و طلب نمودن آب از پدر بزرگوار

 

نوجوان شاه دین از رزمگاه

العطش گویان رسیدی نزد شاه

 

پر شد از ساقی لبالب جام او

غرقه خون جمله اندام او

 

سفارشات امام علیه‌السلام به علی اکبر

جان شیرین لحظه‌ای کم کن شتاب

تا که مخبر گردی از گفتار باب

 

تیغ کج باشد خم ابروی تو

هم کمند دشمنان گیسوی تو

 

اذن دادن حضرت سیدالشهداء (ع) به علی اکبر

 

در جواب نور چشم خویشتن

گفت آن سر خدای ذوالمنن

 

ماه من اینقدر طنازی مکن

جان من با جان خود بازی مکن

 

جمال جمیل

الا که نور و صفا، آفتاب از تو گرفت

ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت

به جلوه‌‌های جمال تو ماه خیره شده است

شکوه وحی در‌آیینه‌ات ذخیره شده است

تو عطر گلشن یاسین، شکوفۀ یاسی

تو با پیامبرعشق اشبه الناسی

وداع آخر

 

در تابش آفتاب، اى ماه! برو

 اکنون که روى به سوى «الله» برو

 

هنگام وداع آخر، اى جان حسین!

 پیش نظرم، چند قدم راه برو

قامت خم

 

از داغ تو، ای جوان! شرر می‌گردم

من لحظه به لحظه پیرتر می‌گردم

 

با قامت راست از حرم آمده‌ام

با قامت خم به خیمه برمی‌گردم

مدح حضرت علی‌اکبر (ع)

دلم سیّار دشت کربلا شد

گرفتار شه گل‌گون قبا شد

 

تپیدی مرغ دل اندر بر من

فتاده شوق اکبر بر سر من

 

زبان‌حال حضرت فاطمه صغری (س)

چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]

چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گله‌ها کنی

 

ز منِ شکسته‌دل، ‌ای صبا! تو بگو به اکبر با‌وفا

چه شود که ای شه مه‌لقا! «نظری به جانب ما کنی؟»

 

مصیبت حضرت علی اکبر (ع)

        

شبه پیغمبر، علی از صدر زین افتاده است

اکبر گل‏گون بدن، روی زمین افتاده است

 

با نوای دل‏خراشی زد صدا: بابا! بیا

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×