دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تاج سر

 

در چرخ وجود، محور خورشید است

خاک قدمش تاج سر خورشید است

 

باید که فروغ چشم زهرا باشد

در خانه‌ی ماه، دختر خورشید است

به لطف افطار

 

 

دلم دوباره گرفتار «امّ‌کلثوم» است

که فصل رونق بازار «امّ‌کلثوم» است

 

به روز آخر ماه جمادی الثّانی

تمام شیعه عزادار «امّ‌کلثوم» است

قدر مخفی

کسی نشناختت، ای دخت مظلوم!

نباشد قدر تو بر خلق، معلوم

 

اگر زینب بُوَد امّ المصائب

تویی اخت المصائب، «امّ کلثوم»!

 

ردیف عشق

 

در دفتر عشق، حرف منظوم شدم

تا آینه‌دار پنج معصوم شدم

 

هرکس به ردیف عشق نامی را خواند

من خادم بیت «امّ کلثوم» شدم

ماه و زهره

 

هم ماه مدینه است و هم زهرۀ شام

هم عمّه و هم خواهر و هم دخت امام

 

ای دوست! اگر سوریه رفتی برسان

از جانب ما به «امّ کلثوم»، سلام

خاک دمشق

 

داغ است، دل لاله صد چاک دمشق

زآن گل که بُوَد به تربت پاک دمشق

 

خورشید به سوگ «امّ کلثوم» گریست

تا ماه مدینه خفت در خاک دمشق

 

شمع مزار

خورشید به خاک، دیده دوزد امروز

تا شمع مزار برفروزد امروز

 

از آتش داغ «امّ کلثوم»، دلی

نبْوَد که به سینه‌ای نسوزد امروز

 

افطار

ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر!

هم غم‌خور مادریّ و هم یار پدر

 

در لیلۀ قدر آخر عمر علی

شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر

 

آن شب

 

آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود

تو جان پدر بودی و او جان تو بود

 

آن کس که تمام خلق مهمان وی‌اند

آن شب به سر سفرۀ احسان تو بود

 

 

بگو

یکی این‌سان، یکی این‌گونه باید

که شام و کوفه را رسوا نماید

 

ببین پیشانی زینب شکسته

بگو اخت المصائب لب گشاید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×