دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شکوه اربعین

در عزای شاه دین در اربعین

می‌روم تا کوی فردوس برین

 

رو به سوی سرزمین کربلا

سرزمینی را که شد دارالشفاء

شرم فرات

ملائک گریه می‌کردند با ما اَربعینش را

خدا شش گوشه کرد از روز عاشورا زمینش را

 

رسیده جبرییل از آسمان در بعثتِ حضرت

تسلّی می‌دهد تا روز عاشورا اَمینش را

در حال و هوای موکب و پیاده‌روی اربعین

نزدیک می‌شوم به صدای ابوعلی

دلتنگ روضه، زمزمه‌های ابوعلی

 

پینه به دست و سینه ستبر و سپیدموی

خاکی و ساده، مثل عبای ابوعلی

 

مژدگانی بده عباس، که خواهر آمد

اربعین تو رسیده است و ز راه آمده است

خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است

 

زینب از وادی شام آمده، چشمت روشن

از کجا تا به کجا آمده؟ چشمت روشن

 

جا مانده

دردهایم اکثرش روزی به درمان می‌رسد

یوسف گم گشته هم روزی به کنعان می‌رسد

 

اربعین که بسته شد راه حرم بر روی من

ای خدا پس کی قرار زیر ایوان می‌رسد؟

 

دردهای بی شمار

هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام

راه افتاده برای خاکبوسی امام

 

آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر

پا به پای اربعینی‌ها به قصد یک سلام

 

مور و سلیمان

وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد

باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد

 

صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم

از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد

 

اصلاً به غیر از کربلا چیزی نمی‌خواهم

گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است

گاهی دچار غصۀ هجران شدن خوب است

اصلاً در اینجا بی‌سر و سامان شدن خوب است

وقتی وصالی نیست، پس گریان شدن خوب است

 

باید براى کرببلا، از نجف گذشت

باید نشست و از برکاتى چنین نوشت

تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت

از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت

از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت

 

چقدر با سر زانو به کربلا رفتند

بدون چون و بدون چرا نمی‌ماندند

شبیه رود، شبیه صبا، نمی‌ماندند

 

چه کربلاست که عالم به‌هوش می‌آید

پس از شنیدن چاووش‌ها نمی‌ماندند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×