دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وفا زانو زده در مکتب تو

صبوری غرق در تاب و تب تو

وفا زانو زده در مکتب تو

 

در این شش ماه یک دم هم نیفتاد

«حسینم واحسینا» از لب تو

شش ماه...

شش ماه شبیه روضه خوان می‌خواندی

از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندی

 

از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی

از طشت طلا و خیزران می‌گفتی

خون تو و حجاب من

یا بر سر من، از سر نی، سایبان بده  

یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده

با گیسوی رها شده در دست بادها  

از نی مسیر قافله‌ات را نشان بده

 

عشق حسین

 

بر عشق حسین بس که دل بست رباب

رفت از غم او هستی‌اش از دست، رباب

 

بی‌سایه‌ی خورشید ولایت تا بود

در سایه آفتاب ننشست رباب

داغ شعله‌ور

ای کشته که نامت از همه زنده‌‌تر است!

بر جان رباب داغ تو شعله‌ور است

 

یک سال در آفتاب سر کردن او

پاسخ به سؤال مردم بی‌خبر است

 

آرزوها

 

ای قلم! امشب به یاریّ‌ام شتاب

تا سرایم مدح شه‌بانو، «رباب»

 

آه! ای بانوی عشق‌آموخته!

حاصلت یک روز و یک‌جا سوخته!

احوال رباب

در حدیث آمد که چون «طاهر» بمُرد

مصطفی در مکّه با خاکش سپرد

 

پاره‌ی دل را نهان کردی به گِل

وز رخ زیبای او برکند، دل

 

ماجرای رباب (س)

شکسته پشت غم از بار غصه‌های رباب

از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب

 

به سوز سینۀ گهواره داغ غم زده است

شرار زخم دل خون لای‌لای رباب

ربِّ آب

گریه‌ها حلقه شده پا به رکابش کردند

کِل کشان اهل حرم مرد ربابش کردند

 

بی زره آمده از بس که شجاعت دارد

کس حریفش نشد و زود جوابش کردند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×