دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وفا زانو زده در مکتب تو

صبوری غرق در تاب و تب تو

وفا زانو زده در مکتب تو

 

در این شش ماه یک دم هم نیفتاد

«حسینم واحسینا» از لب تو

شش ماه...

شش ماه شبیه روضه خوان می‌خواندی

از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندی

 

از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی

از طشت طلا و خیزران می‌گفتی

بانوی آفتاب نشین

عشق خدا، حسین چو پا در رکاب داشت  

تا کربلا به کعبه رساند، شتاب داشت

عهدی که بست روز ازل با خدا، حسین  

در عهدنامه، نقشۀ آن انقلاب داشت

صبح حضور

ای رباب! ای خلاصۀ پاکی  

وی سرشتت، سرشت افلاکی

ای شکوه صلابت دریا  

وی زلال نجابت دریا

بپرس حال رباب

 

چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟

جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟

 

ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟

که هست خادمه‌ای، یا حسین! بر در تو

چتر آفتاب

 

نسیم صبح! بگو چشمه‌ی گلاب، کجاست؟

صفای آیینه‌ها و زلال آب، کجاست؟

 

بنفشه‌ها همه از باغ لاله‌ می‌پرسند:

که بی‌قرار‌ترین روح انقلاب، کجاست؟

 

حسن انتخاب

 

ای آفتابِ طالع و ای ماهِ در حجاب!

ای بَدرِ نور یافته در ظلّ آفتاب!

 

ای مهدِ شاعرانگیِ خاندانِ وحی!

ای مَنظر حُسینی! ای حُسن انتخاب!

رباعی از زبان حضرت رباب خاتون علیهاسلام

از بس که عطش ربوده تاب و تب تو

فرقی نبُوَد میان روز و شب تو

 

گیرم که پر از شیر شود سینۀ من

نیروی مکیدن نبُوَد در لب تو 

چگونه آب شود مایۀ وضوی رباب؟

چرا بریده بریده است گفت‌وگوی رباب

مگر که تیر سه شعبه است در گلوی رباب

 

دو قطره‌اش نرسیده به حنجر طفلش

چگونه آب شود مایۀ وضوی رباب؟

ماجرای رباب (س)

شکسته پشت غم از بار غصه‌های رباب

از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب

 

به سوز سینۀ گهواره داغ غم زده است

شرار زخم دل خون لای‌لای رباب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×