دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با گریه‌های اوست که ما گریه‌کن شدیم

بی‌ مهر فاطمه دل ما ارزشی نداشت

بی‌ اشک‌های او گل ما ارزشی نداشت

 

با گریه‌های اوست که ما گریه‌کن شدیم

ورنه حیات باطل ما ارزشی نداشت

 

نور خدا

قرآن گشودم آیۀ محشر بیاورم

می‌خواستم که سورۀ کوثر بیاورم

من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم

باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

یک کربلا مرا ببری خوب می‌شوم

باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید

مستی رسید و باده و ساغر به ما رسید

 

روز الست که گِل عالم درست شد

خاک سرای آل پیمبر به ما رسید

هر سال با حسین تو تحویل می‌شود

 

گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل می‌شود

قحطـی اسـتعاره و تمثـیل می‌شود

 

قوت گرفت شایعه می‌گفت بعد از این

هر صورتی به آینه تحمیل می‌شود

 

حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا

گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل می‌شود

فهم کربلا

گره خورده است قلب آسمان بر تار گیسویت

معین می‌شود تکلیف محشر، با ترازویت

 

نفس‌هایت معطر کرد دنیای نجابت را

شبی که شیشۀ عمر زمین پر می­‌شد از بویت

 

خدا می‌خواست در زیباترین نقاشی خلقت

به تصویر آورد قدیسه‌­ها را با قلم مویت

به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س)
جبرییلش به سجود تو سجود آورده

آنکه با خلقت توهرچه که بود آورده

جبرییلش به سجود تو سجود آورده

 

نه...غلط گفتم از آغازخدا با نورت

نه فقط آنچه که بود آنچه نبود آورده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×