دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آن شب چراغ خیمه هم از شرم، پلک بست

خورشید،  یک شرارۀ کوچک از این غم است این آتش همیشه که در جان آدم است

غم،  دوزخی که در دل من شعله  می‌کشد صد دجله هم نشاندن یک شعله را کم است

معنی سوختن و کرببلا عاشوراست

شب قدر همۀ اهل ولا عاشوراست

اوج احیای گلستان بلا عاشوراست

 

آسمان بر عطش آینه‌ها می‌بارد

آسمان در عطش آینه‌ها عاشوراست

 

 

آخرین درس

بهترین روز من و شیرین‌ترین روز تو بود بهترین روز خدا روی زمین، روز تو بود

آسمان در بهت و حیرت بود با چشمان باز

دید غوغایی- ندیده این چنین- روز تو بود  

ای پاک‌تر از پاک‌تر از پاک‌تر از پاک!

 ای یاد تو قد قامت «قول» است و «قصیده»!  

نام تو تجلّای عقیق است و عقیده

 

عنوان تو نور است که از نور می‌آید

تصویر تو «ماه» است که از «مِهر» دمیده

قرآن ناطق

بگـذار گـریـه، درد دلـم را  دوا کـنـد        چشمـم نـظـر  بـه قـافـلـۀ کـربـلا  کـنـد 

 

مـــاه مـحــــرم آمــده   تــا آفـتـاب هــــم         هــر بـامـــداد،  دیـده بـه انـدوه  وا کـنـد

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

در این غروب غریبی ببین کواکب را

به نیزه‌ها سر زخمیّ نجمِ ثاقب را

 

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را

از سر مرا تو باز مکن

گیرم که رد کنی دل ما را، خدا که هست باشد محل نده... قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

گریۀ خدا

یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنش سلام ما برساند به صبح پیرهنش

کسی که بوی هوالعشق می‌دهد نفسش کسی که عطر هوالله می‌دهد دهنش

شیواترین شعر

باران خنجر فرو ریخت، خون تا فراسو شتک زد خونی که بر زخم انسان تا عمق جان‌ها نمک زد

 

خونی که جاری شد از عشق تا آسمان قد برافراشت خونی که هر سد میان خاک و خدا بود برداشت

عطر عود

 با این شتاب فکر کنم سر می‌آورد!

با این شتاب،حوصله را سر می‌آورد

 

می‌تازد و غنیمت جنگ غروب را

از چنگ سی هزار نفر، در می‌آورد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×