دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عصر عاشورا

یک اسب میان خیمه‌ها پیدا شد

در سینۀ دشت شیونی برپا شد

 

بغضی که نهفته در قلم موی تو بود

بر بوم چکید و عصر عاشورا شد

 

با سپاس از استاد فرشچیان
عصر عاشورا

قتلگاهى است پر از داغ، نظرها نگران ظهرِ مجروح از این داغ مهیّا، نگران عطش، آویخته از ابر شناور در کوه در پىِ رفتن هفتاد و دو دریا، نگران

هق هق لشکر

وای من خیمه‌ها به غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمۀ سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

شن می‌خورند بی تو و گندم نمی‌خورند

لب‌های تشنۀ تو چرا جم نمی‌خورند

از آب چشمه‌های ترنم نمی‌خورند

 

بر قایق طلایی لبخندها سوار

دیگر نمی‌شوند و تلاطم نمی‌خورند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×