دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهرت افتاد به قلبم

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت

حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت

 

مژه‌ات تیر کجی بود و برای پرتاب

چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت

دایرۀ عظمت

آفرینش ز غبار قدم توست، حسین!

آسمان، سایه‌نشین علم توست، حسین!

 

کعبه و سعی و صفا، حلّ و حرم، رکن و مقام

صفحه‌ای از حرم محترم توست، حسین!

 

زخم گلو

دستى که بست بال تو را با پرت چه کرد؟

 پایى که تاخت بر بدنت با سرت چه کرد؟

 

اى کشته! اى که در دل تاریخ، زنده اى!

 دشمن، نگفتنى است که با پیکرت چه کرد

 

پسر فاطمه

 

بی‌دلانى که دم از عشق به تزویر زدند

 سنگ بر آینه‌ی عصمت و تطهیر زدند

 

پیروان پدر فاطمه از جهل و غرور

 پسر فاطمه را کشته و تکبیر زدند

 

ذبح عظیم

 

حسین! اى همه هستى نثار مقدم تو!

 بهار دین و سیاست بُوَد محرّم تو

 

کنند منع عزاى تو دشمنان، چون هست

 سِلاح خانه برانداز کفر، ماتم تو

گنبد حسینی

زیر این گنبد طلا در خون

پیکری پاره‌پاره خوابیده است

 

آسمانی است این زمین که در آن

مهر و ماه و ستاره خوابیده است

 

مه‌پارۀ گهواره

ای حرمله! بر خاک فکندی گهرم را

خون ساختی از کشتن طفلم جگرم را

 

پرپر بزند پیش دو چشمت پسر تو

کآتش زدی از تیر سه‌پر، بال و پرم را

 

ترکیب‌بند عاشورایی

روان به جانب اصغر، چو تیر حرمله شد

زمانه گفت زمین را که وقت زلزله شد

 

نمود زمزمه‌‌ای بلبلی به یاد گلی

که از شنیدنش، آفاق پُر ز غلغله شد

 

چنان به سلسله شد بسته، عابد بیمار

که خون روانه ز چشم هزار سلسله شد

کودک لب تشنه

بگْرفت شه آن کودک لب‌تشنه و از اشک

بر برگِ گلِ روى پسر، ریخت گلابى

 

گفت: اى بچۀ بطّ ولایت! به شنا آى

در بحر شهامت که فرات است، سرابى

 

گوی استباق

 

«لبّیک»، ای پدر! که مَنَت یار و یاورم

در یاری تو، نایب عبّاس و اکبرم

 

مدهوش باده‌ی خم می‌خانه‌ی غمم

مشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×