دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خدای تو گریست

روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست

صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست

 

خواب آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر کرب‌وبلای تو گریست

 

عروس

لب آن‌چنان بده که چو کس را خبر شود

جان بر سر حسادتش از تن به در شود

 

جا داشت بایزید شود از دمت یزید

یا خیزران ز شهد لبت نی شکر شود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×