دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قطره‌های شور

هر کجا نام تو را بردیم کوه طور شد

آفت و شرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد

 

جای لب‌های تو دیشب اشک هجران خوردم و

کام من شیرین با این قطره‌های شور شد

نالۀ آدم

یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت

آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت

 

الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد

این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت

 

مناجات

کاش در بندگی‌‌ات کم نگذاریم دمی

جزبه خشنودی تو دل نسپاریم دمی

 

کاش یک ذره ز اعمال علی در ما بود

تا به درگاه تو اخلاص بیاریم دمی

غم عاشورا

ای شرار غمت از دایرۀ خاک، حسین! 

شعله انداخته در دامن افلاک، حسین!

برقی از آتش داغ تو، نمی‌گردد کم 

انس و جان را بود ار دیدۀ نمناک حسین

وطن در تنور

شهید عشق که بگْذشته از سر بدنش

عدوی تنگ‌نظر، جامه می‌بَرد ز تنَش

 

تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و سنان

چه حاجت است؟ دگر، ای فلک! به پیرهنش

 

رتبۀ شاهی

          

ای خون حق! که عرشِ دل ماست جای تو

بلکه ز یُمن جای تو، جای خدای تو

 

گردد حرام، آتش دوزخ به روز حشر

بر دیده‌ای که اشک ببارد برای تو

ادای حق

عمر صدها نوح می‌خواهد عزای تو حسین

تا بمانیم و بگرییم از برای تو حسین

 

نی غلط گفتم که عمر صد هزاران نوح هم

کم بود بس که عظیم است این بلای تو حسین

تفسیر بوریا

 

هر نی فغان نای تو را در می‌آورد

آوای ربنای تو را در می‌آورد

 

با اینکه زنده‌ای! چه حریصانه نیزه‌دار

دارد لباس‌های تو را در می‌آورد

 

کوتاه سروده
زینت دوش پیمبر

تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

نه غسل و نه کفن، در خون رها بود

 

بگو ای زینت دوش پیمبر

کجا شایستۀ تو بوریا بود؟

 

دزدی بوسه

سر تو نقش فلک نقش بیابان بدنت

بازی کیست که پیدا شده در سوختنت

 

نتوان برد به تنگی دهان تو حسد

بس که پر خون شده از طعن حسودان دهنت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×