دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم

هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم

یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم

 

من طایر قدسم به زمین آمده‌ام تا

از برکۀ اندوه تو یک جرعه بنوشم

 

کلاغ سیاه

به روی سیم‌های برق است و

در نگاهش عجیب غم دارد

خوب پیداست این کلاغ سیاه

چقدر حسرت حرم دارد

 

نور تو

 

به پاى درد و دل بنده، چاه کم آورد

مقابل جگر من که آه کم آورد

 

به پیش هیچ کسى کج نگشت گردن من

ولى مقابل این بارگاه کم آورد

 

مجنون بی جوشن

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم

آواره‌ام، جز روضه‌ات مأمن ندارم

 

من دوستت دارم، بخوان از اشک‌هایم

از روسیاهی جرئت گفتن ندارم

روسیاه عاشق

ای شاه، این غلام که همرنگ موی توست

عمری دراز شد که هوادار روی توست

 

رسواتر از سراب شوم، گر برانی‌ام

زیرا که آبروی من، از آبروی توست

اَمانُ مِن النّار لِزوّارِ الحسین فی لَیلَهِ الْجمعه

یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید زیبا و زشت، هرچه که بودم مرا خرید

 

مانند «جُون» قبل مُحَرَم شدم غلام مانند«عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید

سواد اعظم

 

ای دریغا! عمر شد صرف گناه

چهره‌ی دل از معاصی شد سیاه

 

شست‌وشوی ظاهری نبْوَد مفید

کی سیه زین شست‌وشو گردد سفید؟

ابوذر کربلا

 

بار دیگر بندبندم، نی شده

خونم اندر شیشه‌ی دل، می‌ شده

 

نی، نوای نینوایی می‌زند

سینه، ‌ساز کربلایی می‌زند

 

طیّب

دید چون شاه شهیدان را غریب

داد از کف، «جون»، آرام و شکیب

 

آمد و افکنْد خود بر پای شه

بوسه زد بر پای گردون‌سای شه

 

مشکین خامه

خامه‌ی مُشکین گرفت از مشک، لون

تا نویسد قصّه‌ی دل‌جوی «جون»

 

جون هم بود از غلامان سیاه

با سیاهی، روشن و رخشان چو ماه

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×