دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
احلی من البلا

بر تن دشت ردپا مانده

گیسویت در هوا رها مانده

 

بازویت آنقدر که ضربت داشت

ردّ شمشیر در هوا مانده

تا قصیده بشود مثل غزل آمده است

باز یل آمده است

معنی «حی علی خیرالعمل» آمده است

 

ذکر حضرت قاسم (ع)

هیچ می‌دانی تو ای صاحب یقین                              

چیست اینجا سر خرق آستین؟

 

آستین وهم او را، خرق کرد                                   

حق و باطل را، براو، فرق کرد

 

ذکر حضرت قاسم (ع)

باز دارم؛ راحت و رنجی به‌هم                                   

متحد عنوانی از شادی و غم

 

 نازپرور نو عروسی هست بکر                                  

مر مرا در حجلۀ ناموس فکر

قلۀ تاریخ

هجوم وحشی طوفان شکست بالش را

پرنده‌ای که خدا دید شرح‌حالش را

 

کسی به قلۀ تاریخ می‌رسد یا نه؟

زمان محاسبه می‌کرد احتمالش را

دسترنج

جان دادنم شبیه عروج شهیده است

آن بانویی که جان علی را خریده است

 

من زادۀ حسن، نوۀ مرد خیبرم

من را خدا برای حسین آفریده است

بی‌زره

چشم‌هایش همه را یاد مسیحا انداخت

در حرم زلزلۀ شور تماشا انداخت

 

هیچ چیزی که نمی‌گفت فقط با گریه

جلوی پای عمو بود، خودش را انداخت

 

با تعجب همه دیدند غم بدرقه‌اش

کوه طوفان‌زده را یک تنه از پا انداخت

نفس سنگین

امان ز لحظۀ آخر که دست و پا می‌زد

عموی بی‌کس خود را فقط صدا می‌زد

 

امان ز تشنگی و پا کشیدنش بر خاک

که مهر داغ دلش را به کربلا می‌زد

گلاب

چگونه تو خوش‌قدّ و بالا شدی

به یک لحظه اینقدر زیبا شدی

 

مکش اینقدر پا به روی زمین

مکش پا که هم‌قدّ طوبا شدی

دست خطّ

گویی از قاطبۀ اهل حرم جان می‌رفت

قد رعنای حسن بود که میدان می‌رفت

 

صورتش قرص قمر بود و لبش جام عسل

پارۀ ماه سوی لشگر شیطان می‌رفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×