دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گنبد ازرق

 

قاسم آمد با وفای قاسمی

چارده‌ساله جوان هاشمی

 

برکشیده سرو سروستان عشق

خوش‌تذروی از تذروستان عشق

رموز عاشقی

یادگاری از امام مجتبی

بود هم‌راه عمو در کربلا

 

نوگل باغ «ولی‌الله» بود

از رموز عاشقی، آگاه بود

 

 

نگین و حلقه

هر زمانی غنچه‌ی لب می‌گشود

از همه اهل حرم دل می‌ربود

 

ماه، پیش روی ماه او، خجل

دلبران بر گیسوی او بسته دل

 

بند نعلین

چون به شاه کربلا شد کار، تنگ

قاسم آمد تا بگیرد اذن جنگ

 

هی به گریه بوسه زد بر دست شاه

گشته جانش عاشق و پابست شاه

 

 

شهد شهادت

 

چون عزیز مجتبی در خون تپید

جام پُرشهد شهادت سر کشید

 

گر چه از بیداد، جان بودش به لب

نام آن جان جهان بودش به لب

 

 

بیت الحزن

 

داستان قاسم، آن پور حسن

محفل‌ ما کرده چون «بیت‌الحَزَن»

 

یوسف ار گفتند گرگش در ربود

خدعه‌ای بود و خدا ردّش نمود

عقیق یمن

 

شد چو بی ‌یار و معین، سبط رسول مدنی

عازم معرکه شد، سرو ریاض حسنی

 

تیغ بگْرفت ز ماه نو و آراست به خویش

سروسان گلبُن حسرت، کفن یاسمنی

 

غزل ناب‌

 

لباس رزم ندارد، هنوز جنگ، ندیده

هنوز هیچ رکابی، ندیده پاش به دیده

 

کلاهْ‌خُود به سر دارد از کُلاله و کاکل

ز حُسن، روی حسن را پدید کرده، پدیده

ماه چهارده

ای سینۀ شکسته‌دلان، نینوای تو!

لبریز، نینوای وجود از نوای تو

 

جان حسین و نجل حسن، عشق زینبین

آغوش گرم حضرت عبّاس، جای تو

 

برق شمشیر

گوهر دُرج حسن از خیمه‌گاه آمد برون

یا ز پشت ابرِ تیره، قرص ماه آمد برون

 

خواست بیند جلوۀ حق را ز مرآت رُخش

زین سبب از خیمه، شاه دین‌پناه آمد برون

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×