دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وسط معرکه

وسط معرکه درگیر تلاطم شده‌ای

کشت کردند تو را، خوشۀ گندم شده‌ای

 

دست و پا می‌زنی و جان مرا می‌گیری

مثل شش ماهۀ من غرق تبسّم شده‌ای

بیشتر زدند

تا لاله‌گون شود کفنم بیشتر زدند

از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند

 

قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود

گفتم که زاده‌ی حسَنم بیشتر زدند

ارثیۀ آفتاب

بالاترین محله پرواز جاش بود

خورشید از اهالی صبح نگاش بود

 

خال لبش که ارثیه آفتاب‌هاست

یک آسمان ستاره قطبی فداش بود

ماه عسل

شادابی لب‌های تو را افسردند

گل‌های بهاری تو را پژمردند

 

از پرتو بی‌مثالت ای قرص قمر

جا داشت اگر ستاره‌ها می‌مُردند

یادگار برادر

 

قاسم، آن نوباوه‌ی باغ حسن

گوهر شاداب دریای محن

 

قامتش، شمشاد باغستان عشق

چهره، سرمشق نگارستان عشق

چراغ انجمن

سرو‌بالایی دل از من می‌برد

سیل اشکم را به دامن می‌برد

 

پای صبر از لطف رفتارش به گِل

ز اعتدالش سرو بستانی، خجل

 

رشتۀ نعلین

بین هفتاد و دو ماه انجمن

آفتابی بود از بُرج حسن

 

سروقدّی از ریاض دو امام

نوجوانی، سیزده سالش، تمام

 

 

سکوت تو

ای گل من! خوش گرفتندت گلاب

ارمغان بردندت از من، سوی باب

 

با عمو گفتی تو دیشب، «فی‌المثل»

مرگ نزد توست، «احلی من عسل»

 

مقام قرب

 

بلبل گلزار شاه ممتحن

نجل حیدر، قاسم و پور‌حسن

 

سروآسا قامت آوردی قیام

خوش‌خرامان رفت در نزد امام

صدای آشنا

چون به خون غلتید آن درّ یتیم

گوش‌وار عرش را شد دل، دو‌نیم

 

گفت ناگه با صدای آشنا

شاه گفتا: جان فدای آشنا!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×