دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
من عبد گنه‌کارم و تو حی یگانه

مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه

پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه

 

تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه

من عبد گنه‌کارم و تو حی یگانه

 

عرش فتاده از فرس

کاش کمی صرف خدا می‌‌شدم

از همه جز خدا، جدا می‌‌شدم

 

کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»

علیه نفس خویش پا می‌‌شدم

 

بطلان من بطالت با اهل باطل است

این بار هم ببخش، نگو تحبس‌الدعاست

تنها نگاه لطف تو بر درد من دواست

 

از ازدیاد شرّ شیاطین نوای من

«اغفر لی الذّنوب لتی تنزل البلا» ست

 

گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم

میان قلب من و تو گنه شده حائل

دگر برای من انگار توبه شد مشکل

 

گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم

ز بس که خاک گناهان نشسته بر این دل

 

شب قدر و بی قراری

بازم شب قدره و بیقراری

غلط می‌خوره رو گونه‌های خیسم

بازم شب قدره و حاجتام و

یکی یکی با گریه می‌‌‌نویسم

 

دو تا بالِ گریه

منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم

واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

 

تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم

دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم

 

گریۀ بارانی عاشورایی

عیب این است: دگر بال و پری نیست که نیست

سحر و نافله و چشمِ تری نیست که نیست

 

در من خسته پس از این همه سال آزادی

حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

 

رحمت حسین

عبدی که بود پست و هوسران‌تر از همه

برگشته سر به زیر، پشیمان‌تر از همه

 

از خود فرار کرده غلام فراری‌ات

سوی تو بازگشته گریزان‌تر از همه

 

به یاد کرببلایش دوباره گریانم

اگر چه بندۀ غافل، اگر چه نادانم

به زیر دین تو هستم، همیشه می‌دانم

 

دلیل دارد اگر چشم من ندارد اشک

مرا زمین زده این کثرت گناهانم

 

دلیل کربلا

وَاسْمَعْ دعایی، با تو در دل حرف‌ها مانده

وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده

 

اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست

در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×