دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شمشیر چوبی

با دستای زخمی و تاول زده

خودم مشک سوراخ رو برداشتم

رقیه تو گوشاش گوشواره بود

یه شمشیر چوبی اگه داشتم...

 

مرثیۀ شهر شام

 

بگو که مرثیۀ شهر شام را چه کنم؟ نگاه هرزۀ مشتی عوام را چه کنم؟

 

گرفتم این که نگفتم از آن طناب سیاه گذشتن از وسط ازدحام را چه کنم؟

 

روضه‌هایم ردیف عاشواست

مطلع من غروب عاشواست شعرم از کودکی پر از غوغاست

 

قافیه قافیه دلم تنگ است روضه‌هایم ردیف عاشواست

قطار خسته

لباس پاره دارم، وصل جانان را چه باید کرد؟

پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟

 

مرا تنها میان گرگ‌ها ول کردی و رفتی

نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟

 

سجاده‌ای رو به خدا

باقیست نهضت پس بنا این شد

بیمار ظهر کربلا باشی

می‌خواهی از اینجا به بعدش را

سجاده‌ای رو به خدا باشی

طنین خطبه‌

سپس روز از نفس افتاد و راوی گفت آوای اذان پیچید

صدا، آری، صدای زخمی زن در گلوی آسمان پیچید

 

صدا، امّا صدایی چون صدای غربت مولا  که راوی گفت:

طنین خطبه‌اش انگار در صفّین و گوش نهروان پیچید

 

ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام

 

بفرمایید روضه، آدرس: دروازۀ ساعات

بعد از کوچۀ تنگ یهودی‌ها

تَه بازار شام سابق و امروز بازار حمیدیّه

گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه

شعله افتاد به گلزار

دختر فاطمه! بازار! خدارحم کند

چادر پاره و انظار، خدا رحم کند

 

ما که از کوچه فقط خاطرۀ بد داریم

شود‌ این  حادثه تکرار خدا رحم کند

قصّۀ یوسف

 

چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس

آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس

 

یعقوب اهل‌بیت نبی با بشیر گفت

کاین مژده را به مژده‌ی یوسف مکن قیاس

پیغام ناله

به یثرب، کاروانی بی‌سپه‌سالار می‌آید

کز آهنگ درایش، ناله‌های زار می‌آید

 

چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟

که آوای مصیبت از در و دیوار می‌آید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×