دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
احیا کنندۀ کلمات محمدی

موّاج می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم

پرواز می‌شویم و به بالا نمی‌رسیم

 

این بال‌ها شبیه وبالند، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم

 

این چشم‌های خیس و تهی دست شاهدند

بی تو به جلوه زار تماشا نمی‌رسیم

این پیاده‌روی برترین عزاداری است

دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است

دوباره حال همه عاشقان تماشایی است

 

که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است

سفر حکایت یک اتفاق رویایی است

 

ببند بار سفر را که یار نزدیک است

طلوع صبح شب انتظار نزدیک است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×