دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پاهای پر آبله

مگه باورم می‌شد که بین زائرا باشم؟ مگه باورم می‌شد تو راه کربلا باشم؟

مگه باورم می‌شد صدام کنه منم بیام مهمون قابل احترام موکبا باشم؟

 

شوق پا برهنه

 

ای شوق پا برهنه که نامت مسافر است این تاول است بر کف پا یا جواهر است؟

 

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

حیرانی درد

سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده دوباره قافله صف بسته سمت یار، پیاده

 

چشیده هرکسی از چای روضه، باده چشیده شده است مست ولی آمده خمار، پیاده

 

عطر سیب

اربعین شد باز هم از قافله جا مانده‌ام گوشۀ هیئت من غمدیده تنها مانده‌ام

کربلایم گیر یک گوشه نگاهت مانده و از خوراک و خواب و از روز و شب آقا مانده‌ام

شد صفا شهر نجف، مروه شده کرببلا

خوب و بد پشت سر قافله راه افتاده هر که شد عاشق این سلسله، راه افتاده

 

نا مسلمان و مسلمان به حرم می‌آیند هر زن و مرد ز هر فاصله راه افتاده

این پیاده‌روی برترین عزاداری است

دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است

دوباره حال همه عاشقان تماشایی است

 

که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است

سفر حکایت یک اتفاق رویایی است

 

ببند بار سفر را که یار نزدیک است

طلوع صبح شب انتظار نزدیک است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×