دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پنهان چه از تو

بی‌مهر دوست این دل خرّم به ما نساخت

بی آفتاب، باغ دو عالم به ما نساخت

 

زین هم دمان که دور و برم چرخ می‌زنند

جز تیغ سر برهنۀ محرم به ما نساخت

تحویل سال سوختگان از محرّم است

زلفت زپیچ و تاب فزونش طناب شد

یک حلقه ده که قلب گلوی من آب شد

 

یک قطره اشک بهر تو بحر طویل گشت

یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست (قصیدۀ محتشم کاشانی)

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

 

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بُکاست

ابروی تو یاد آرد معراج مسیحا را

ای یوسف کنعانی، ای چهرۀ نورانی

تو دلبر سلمانی یا زادۀ عمرانی؟

 

دیر من مسکین را فخر است به مسجدها

زیرا به سرای من چندی است که مهمانی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×