دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یک نیستان ناله

جلوۀ جنت ‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

 

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

 

کربلا در دلش تداعی شد

بی عبا بود و نیمه جان می‌رفت

 کودک او دوان دوان می‌رفت

 

کربلا در دلش تداعی شد

 گویی امروز ساربان می‌رفت

 

روزگار پروانه

مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی

که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی

 

جواب هر چه که باشد، نوازش است مرا

خدا کند بنوازد مرا ولو به لنی

 

حسین گفتن تو عرش را تکان داده

هر آنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد

به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد

میان طایفه مرجع حساب خواهد شد

فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد

 

بانی ترویج عاشورا تویی

از حدیث لوح می‌آید مقامات اینچنین

که ندارد هیچ کس جز تو کرامات اینچنین

مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین

سال‌ها محکوم عشق توست، نیات اینچنین

 

حسینیۀ دنیا

آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد

آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد

 

این قد و قامت افتاده، درخت طوباست

این محاسن به خدا آبروی دین خداست

 

آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت

در آشیانه، مرغ آمینی پرش ریخت

گرم نیایش بود و دشمن بر سرش ریخت

 

در کوچه با پای برهنه، دست بسته

آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت

 

در همان حال به یاد غم زینب افتاد

نیمه شب بود که خورشید عبادت می‌کرد

حضرت نور به سرچشمه اشارت می‌کرد

 

صادق آل عبا گرم مناجاتش بود

ذکر حق موجب تسکین جراحاتش بود

 

آیات ابراهیم

به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید

هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید

 

مبادا از قلم‌ها جا بیفتد واژه‌ای، اینک

که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید

 

دلتان را به کربلا بردند

کوچه کوچه مدینه لبریز از

عطر و بوی محمّدی شده است

به تن شهر باز گشته حیات

غرق در رفت و آمدی شده است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×