دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خدای تو گریست

روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست

صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست

 

خواب آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر کرب‌وبلای تو گریست

 

به مناسبت روز حافظ
آن شب قدر که این تازه براتش دادند

آن شب قدر که این تازه براتش دادند

فرصت درک دعای عرفاتش دادند

 

گفت از: «نون و قسم بر قلم و آنچه نوشت»

جوهر و لیقه و اوراق و دواتش دادند

 

تا که بنشیند و از کربُبَلا بنویسد...

از مسیحی که در آن دشت حیاتش دادند

 

آدم به کربلا که رسید آه و ناله کرد

غم هدیه کن به من که برایم غمت خوش است ماتم گرفته‌ام، چقدر ماتمت خوش است

 

ایمان به دست یاری تو دارم و خوشم پس زخم هدیه کن که مرا مرهمت خوش است

ای مبتدا بهِ همۀ خیرها حسین!

کشتی شکست خوردۀ موج فرات‌ها!

ارکان آسمان به تو دارد ثبات‌ها

 

ای مبتدا بهِ همۀ خیرها حسین!

ای منتهی الیهِ تمام نجات‌ها

فیض دمادم

مرثیه سر به زانوی ماتم گذاشته

دستی ز غیب، قافیه را «غم» گذاشته

 

شعرم به سمت کرببلا رفت و حُرشدم

دیدم خدا دوباره مَحَلم گذاشته

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

به که باید بسپارم خبر این غم را

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

 

بنویس ام بنین! نوکری عباست

افتخاری است مبارک پسر مریم را

کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

 

نخستین اتّفاق تلخ‌تر از تلخ در عالم

که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود

ای جملۀ بلند جنون، تشنه قید تو

از بس که سینه زد دل من هر محرّمت

 یک سینه‌سرخ شد دلم و پر زد از غمت

 

پر زد فراز شهر جهان دید سوگوار

 هر گوشه قد کشیده علم‌های ماتمت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×