دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سیل اشک‌

حس می‌‌کنی زمین و زمان گریه می‌‌کنند

وقتی که جمع سینه‌زنان گریه می‌‌کنند

 

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»

در ماتم تو، پیر و جوان گریه می‌‌کنند

 

از روز ازل

دلم از روز ازل تنگ تو بوده است حسین

به لبم ذکر تو، آهنگ تو بوده است حسین

 

در صف سینه زنان این همه سال از عمرم

آنچه بر سینه زدم، سنگ تو بوده است حسین

 

راه تقرب

 

مادرش فاطمه است بی تردید

نوکر و خادم حسین و حسن

 

عاقبت غنچه می‌‌دهد روزی

بین این خانه، خار این گلشن

 

اینکه ما نوکر شدیم از ربنای فاطمه است

خانه‌ای که سردر آن جای چوب پرچم است

چارچوبش تکیه گاه بانویی قامت خم است

 

هم چو سلمان‌ اندرونی رفتن این خانه‌ها

رزق هرکس نیست، حرف محرم و نامحرم است

 

مجنون بی جوشن

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم

آواره‌ام، جز روضه‌ات مأمن ندارم

 

من دوستت دارم، بخوان از اشک‌هایم

از روسیاهی جرئت گفتن ندارم

قبله‌گاه دل

الا ای قبله‌گاه دل کجایی؟

محرّم شد، نمی‌‌خواهی بیایی؟

 

بیا یک بار تا دورت بگردم

بیا که مردم از داغ جدایی

عزای عاشورا

ما سینه زنان عصر تاسوعاییم

در فکر عزای روز عاشوراییم

 

شادی نکنیم در شب قتل حسین

چون شامل لعن حضرت زهراییم 

 

راهیان کرببلا

صد شکر می‌کنم که گرفتار تو شدم

منت نهاده اى و عزادار تو شدم

 

احرام عشق بسته به میقات آمدم

حیران کوى وصل به دیدار تو شدم

باران

هزاران چشم اشک آلود، باران دوتا دست و تن یک رود، باران

همین دیشب میان هیئت ما یکی از سینه زن‌ها بود باران

 

آتش و جوان هندو

             

چو هندو جوانی برفت از جهان

ز آتش‌پرستان هندوستان

 

به آیین خود آتش افروختند

در آتش، تن آن جوان سوختند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×