دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
حادثۀ شگرف

افتاد سری و پیکری می‌رقصید

با شعلۀ غم، چشم تری می‌رقصید

 

در حادثۀ شگرف خونین بالان

در بستر لاله کفتری می‌رقصید

کوتاه سروده
راز عطش

در خاک کویر، سرخ رُستند همه

در چشمۀ خون، آینه شستند همه

 

رازی که نهفته بود در فصل عطش

در محضر آفتاب جستند همه

معمای رشید

 

 

نذر چشمان تو کردم، این دل بی ادعا را گوشۀ چشمی به من کن، ای فضیلت را تو مولا یک غزل نذر دلم کن، یک تبسم نذر چشمم تا بگویم من برایت، یک «غزل – لبخند» زیبا

من هم گریستم

 

در التهاب قافله من هم گریستم

خاموش شد چو مشعله، من هم گریستم

 

یک باغ کوچک گل و یک دشت پرخزان

کردند تا مقابله، من هم گریستم

از اوج نی

 

تَف تف تتف تتف تتتف تف تتف تتف

صَف صف صصف صصف صصصف صف صصف صصف

تَن تن تتن تتن تتتن تن تن تتن تتن

سرها جدا فتاده در این دشت از بدن

کوتاه سروده
بیعت مشکوک

 

با خط حسین، نسبتش مشکوک است

با لهجۀ خون، قرابتش مشکوک است

 

این نامه که اهل «هر چه باداباد» است

 کوفی نسب است و بیعتش مشکوک است

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند ششم: حضرت علی اصغر (ع)

چون موج روی دست پدر پیچ و تاب داشت

وز نازکی، تنی به صفای حباب داشت

 

چون سوره‌های کوچک قرآن ظریف بود

هرچند او فضیلتِ امّ الکتاب داشت

 

چون ساقه­‌های تازۀ ریواس، ترد بود

از تشنگی اگرچه بسی التهاب داشت

ترجمان تمام خوبی‌ها

 

ای امام خجستۀ پیروز، سورۀ خــون ، حقیقت زیبا!

از قیام تو می‌توان گفتن، تـا هنوز و همیشۀ دنیا

 

از قیام تو می‌توان گفتن، نامکرر به هر زبان امروز

ترجمان فصیح خون تـو، ترجمان تمام خوبی‌ها

تقدیم به حضرت علی‌اکبر «ع»
در آتش اشتیاق تو سوخته­‌اند

آشفته و تب‌دار و برافروخته‌­اند

در آتش اشتیاق تو سوخته­‌اند

 

امروز فرشته­‌ها به گنجینۀ عرش

از خون خروشان تو اندوخته‌­اند

این ضریح شش گوشه، حج پاکبازان است

چشمه چشمه می‌جوشد خون اطهرت اینجا  کور می‌کند شب را زخم خنجرت اینجا

چشمه چشمه می‌جوشد از دل زمین هر شب خون اصغرت آن جا،  خون اکبرت اینجا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×