دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یلدا

یلداست آن شبی که چهل روز

بی روی ماه

شب شده باشد!

چه می‌شد شام یلدا بود و پاسی بیشتر پایا

سیاهی سایه گسترده ست روی وسعت صحرا شهابی هم نمی‌آشوبد امشب پهنۀ شب را

 

نسیمی ملتهب خود را به خاک تفته می ساید و گاهی بی صدا در گوش نخلی می‌کند نجوا

 

چه می‌شد این شب تاریک شامی بی سحر می‌بود و یا خود شام یلدا بود و پاسی بیشتر پایا

تا ابد شب یلداست

روی گیسوی خورشید قطره‌های خون پیداست

پرده‌ها زخاکستر بر نگاه عاشوراست

 

می‌وزد غروب و باز جلوه‌ها ز تاریکی

ماه من کجا مُرده ست؟ در دلم چرا غوغاست؟

 

نشتری میان جان، دارم از غم یاران

آسمان چه ویران است... تا ابد شب یلداست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×