دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خلیفۀ شبگرد

مرغی اسیر در قفس درد، دیده‌ای

یا در بهار، شاخ گل زرد، دیده‌ای

 

خرما به دوش نخل مروّت به کوچه‌ها

هر نیمه شب، خلیفۀ شبگرد دیده‌ای

کوتاه سروده
از بغض غدیر، کربلا ویران شد

عمری­ است زمین نینوا غم دارد

در خلوت گونه­‌هاش شبنم دارد

 

از بغض غدیر، کربلا ویران شد

این عرصه‌ هزار ابن ملجم دارد

کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

 

نخستین اتّفاق تلخ‌تر از تلخ در عالم

که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود

این قصه آب می‌خورد از چشم شور ماه

چـشــمـان خیـس علـقمـه، امـواج رود بـود آن روز رود، شـاهـد کشـف و شـهـود بـود

آن روز سـرخ، علـقـمه محـراب کـوفه شـد در دسـت ابـن ملـجـم مـیـدان، عـمــود بـود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×