دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعر سید حمیدرضا برقعی دربارۀ شب قدر
کعبه شش گوشه شد، آنگاه دلم محرم شد

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد

بین ما فاصله‌ها واژه به واژه کم شد

 

بیت‌هایم همه قرآن روی سر آوردند

چارده مرتبه، آنگاه دلم محرم شد

 

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم

بوسه می‌خواست لبم، گنبد خضرا خم شد

نجف و طوس و کربلا حیدر

من همان زائری که می‌دانی

بیقرار از تب پریشانی

 

عابر کوچه‌های دلتنگی

خسته از روزهای حیرانی

 

مردی از خانواده سلمان

عاشقی از تبار ایرانی

برای آمدن عشق جای خالی نیست

نشان دست ضعیفش به هیچ بالی نیست

شکست‌خورده‌تر از ساقه‌اش نهالی نیست

 

به اشک آینۀ او در این شب آبی

قسم که چشمۀ زمزم به این زلالی نیست

 

شعر عاشورایی دکتر محمّدرضا ترکی
دلت را بشکن و نذر ضریح آفتابی کن

ببین در کوچه‌های شهر غوغای محرّم را به روی گونه‌های مردم این باران نم نم را کسی در کوچه‌های آشنایی نوحه می‌خواند صدایش می‌برد از یادها اندوه آدم را  

اسیر روی تو هر دم محرّمی دارد

هر آن‌ کسی که نهان با تو عالمی دارد

به عمر نوح بیارزد اگر دمی دارد

 

به نامرادی گردون توجّهی نکند

ز گریه هر که بساط فراهمی دارد

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

عاشقان مست نشستند بگویند از تو که غزل مرثیه‌ها گفته خداوند از تو

شاعری آمده با عشق تو آغاز کند واژه در واژه در این مرثیه پرواز کند

کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

 

نخستین اتّفاق تلخ‌تر از تلخ در عالم

که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود

جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

اگر چه مثل محّرم نمی‌شوم هرگز جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

مرا ببخش، مرا چون که خوب می‌دانم که توبه کردم و آدم نمی‌شوم هرگز  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×